دانلود سریال ممنوعه | دانلود فیلم های جدید

سریال ممنوعه | فیلم های ایرانی جدید | دانلود همه قسمت های سریال ممنوعه

۹۳ مطلب با موضوع «بیوگرافی بازیگران» ثبت شده است

بیوگرافی دانیال عبادی و همسرش

 دانیال عبادی

بیوگرافی و زندگینامه اش

دانیال عبادی بازیگر سینما و تلویزیون در تاریخ 5 شهریور ماه سال 1361 در مشهد متولد شده است و 35 سال سن دارد. پدرش اهل مشهد و مادرش تهرانی می باشد.

تحصیلات : وی دارای مدرک کارشناسی ارشد مدیریت اجرایی (MBA)  است. 

دانیال عبادی فعالیت هنری و بازیگری خود را در سال 1385 با بازی در فیلم غیر منتظره به کارگردانی محمد هادی کریمی آغاز نمود. 

ازدواج و همسر

دانیال عبادی تاکنون ازدواج نکرده است و مجرد می باشد.

«در شرایط فعلی به خاطر مشکلاتی که ما با آنها مواجه شده ایم فکر می کنم نه تنها من بلکه اکثر مردم دغدغه مسائل کاری و اقتصادی را دارند.»

شاید خیلی از طرفداران این بازیگر جوان و خوش قیافه دوست داشته باشند بدانند او درباره ازدواج چه نظری دارد و آیا تصمیم ندارد از مجردی دربیاید و به جمع متاهل ها بپیوندد؟ او در این مورد می گوید: «از نظر من ازدواج یک اتفاق است و اینطور نیست که من تصمیم بگیرم یا نگیرم، فکر می کنم خودش بر اساس نیاز من به موقع شکل می گیرد. من هم دوست دارم صبر کنم و ببینم این اتفاق کی برایم پیش خواهد آمد.»

دانبال عبادی و همسرش

چگونگی ورود به بازیگری

من فیلمنامه نویسی را دوست داشتم . دو ٬ سه تا کار کوچیک هم کرده بودم در حد سیناپس و طرح اولیه برای فیلم کوتاه . من کارهای دکتر کریمی را خیلی دوست داشتم و دنبال می کردم مخصوصاً رستگاری در هشت و بیست دقیقه ٬ شمعی در باد و … ٬ فیلمنامه هایش را خیلی دوست داشتم ٬مخصوصاً فیلمنامه رخساره را وهمین طور هم که پیش می رفت کارهای جدیدشون.

 شهاب حسینی دوست عزیز من ٬ خیلی عزیز من ٬ من را معرفی کرد به دکتر کریمی برای بازی ، چون ایشان در جریان داستان فیلم بودند و می دانستند دکتر تست های متعددی گرفته اند ولی به چهره و بازی ایده آلشان نرسیده اند. ایشان مرا برای بازی معرفی کردند، درحالیکه خودم درجریان نبودم، از تمام کمک های شهاب عزیزم و اعتمادی که به من کرده اند ومرا معرفی کرده اند و بعد اعتماد به نفسی که به من در جریان بازی بخصوص در صحنه هایی که در خدمتشان بودم بسیار سپاسگزار. آقای دکترهم پیشنهاد تست را به من دادن که من هم تست دادم و قبول شدم . این شد که اصل داستان تغییر کرد اما کماکان بدنبال فیلمنامه نویسی هم هستم اگر خدا بخواهد .

علاقه به روزش

«ورزش جزو لاینفک زندگی است. اگر هم بخواهم نمی توانم ورزش نکنم. قبل از هر چیزی در زندگی ام یک ورزشکار بودم. از بچگی ورزش می کردم و چند سالی هم جزو تیم ملی خردسالان و نونهالان ژیمناستیک بودم. بعد از آن 4 سال جزو تیم ملی نوجوانان و جوانان کاراته بودم و به صورت حرفه ای کاراته کار می کردم. ورزش های دیگر مثل شنا، دوومیدانی و ورزش های توپی مثل بسکتبال را هم همیشه دنبال کرده ام. البته تازگی به ورزش های جدید علاقه مند شدم. مثل اتومبیلرانی و موتورسواری کراس. برای حرفه بازیگری به طور مرتب بدنسازی کار می کنم وهمیشه هم سعی می کنم بدنم را روی فرم نگه دارم.»

بیوگرافی دانیال عبادی

اینستاگرام دانیال عبادی : instagram.com/Danialebady

دانیال عبادی

گفتگو با دانیال عبادی

در مدرسه چطور دانش آموزی بودید؟
(می خندد) شیطان بودم ولی مشکل انضباطی نداشتم.  در دانشگاه درس خوان تر شدم و به تازگی مدرک کار شناسی ارشدم را گرفته ام.

در انشاهای مدرسه وقتی موضوع می خواهید در آینده چه کاره شوید بود، هیچ وقت نوشته بودید بازیگر؟
راستش از انشا بدم می آمد چون بلد نبودم بنویسم. هیچ وقت هم ننوشته بودم که می خواهم بازیگر شوم  ولی از بچگی دوست داشتم این اتفاق بیفتد.

در سینمای ایران الگویی برای خودت داری ؟

من به هیچ عنوان الگویی برای خودم ندارم ٬ یادمه یک استاد داشتیم همیشه میگفت: “الگوبرداری ممنوع ٬ یعنی سقوط . الگو سازی بسیار” . یعنی تو زمانی که به جایی برسی که از یک الگو، الگو برداری کنی میشی کپی که نهایتش میشه کپی برابر اصل ولی باز هم کپی هستی. ولی اگه تو الگو سازی بکنی برای خودت ٬ یعنی رل مادل (Role Model) داشته باشی خوبه ، با خودت بگی چطور دیگرانی که شرایط فیزیکی و هوشی و عاطفی یکسانی با تو دارند ودر همان جامعه زندگی می کنند می توانند موفق شوند ولی تو نتوانی، پس تلاش کنیم ، برنامه داشته باشی و به خدا توکل کنی که تو هم به آن چیزی که به نظرت موفقیت است برسی. این یعنی الگوسازی ، اما اینکه غایت تلاش تو این باشد که بشوی عین کسی که الگوی تو بوده غلط است .

در مدرسه تئا تر کار می کردید؟
در دبستان کار می کردم و همین طور در دبیرستان که در حد همان کار آموزشگاهی بود.

عکس دانیال عبادی

چطور شد که ستاره نشدم

 وقتی دانیال عبادی کارش را شروع کرد خیلی ها پیش بینی می کردند او به زودی به یک ستاره بدل خواهد شد و جای ستاره هایی مثل رضا گلزار و بهرام رادان را خواهد گرفت، پیش بینی ای که هیچ وقت نه در مورد او نه بعضی دیگر از هم نسل های او مثل مصطفی زمانی اتفاق نیفتاد.

عبادی در این باره می گوید: «اینکه من و هیچ کدام از هم دوره ای هایم ستاره نشدیم به خاطر این بود که کلا سینمای ما جلوی روند ستاره شدن بازیگران را گرفته است. یعنی ما یک مقطع کوتاهی را داشتیم که این ستاره سازی به حد اعلای خودش رسید و بعد از آن این روند رو به افول رفت و جلوی آن را گرفتند. یعنی نگذاشتند که این اتفاق دیگر بیفتد و شاید نمی خواهند که سینمای ما ستاره ای داشته باشد. من هم جزو بازیگرانی بودم که قربانی این تصمیمات شده ام و فکر می کنم حالا ما باید راه و روش دیگری را باید برای ستاره شدن انتخاب کنیم. ما باید سعی کنیم انتخاب های درستی داشته باشیم و همینطور از روش های دیگری که در صنعت سینما وجود دارد استفاده کنیم اما دیگر کار به آن راحتی سابق نیست که صرفا یک بازیگر خوش قیافه و جوان بیاید چهارتا کار نقش یک بازی کند و ما دیگر از فردا به او ستاره بگوییم.»

هنوز هم در برخی موقعیت ها دچار حس شب امتحان می شوید؟
تعریف حس شب امتحان برای هر کسی فرق می کند، برای من حسی بود توأم با ترس و استرس. وقتی شرایط ما با حسمان سازگار نباشد این اتفاق می افتد ولی ما در این دوره و زمانه سعی می کنیم حس هایمان را با شرایطمان سازگار کنیم.

دانیال عبادی

بزرگ ترین ترس شما چیست؟
من بسیار منطقی هستم و معتقدم که از چیزی نباید ترسید، اگر هم ترسی باشد از چیزی است که نتوان برایش دلیل و توجیهی پیدا کرد. من تمام تلاشم را برای کارم می کنم اما فکر اینکه راه را اشتباه رفته باشم و به نتیجه دلخواهم نرسم، ترس که نه، نوعی قلقلک برایم به دنبال دارد.

ازدواج دانیال عبادی

فیلم های سینمایی دانیال عبادی

۱ –  دو عروس (۱۳۹۴) 
۲ –  آتش بس2 (۱۳۹۳) 
۳ –  دریاکنار (۱۳۹۳) 
۴ –  مجرد 40 ساله (۱۳۹۳) 
۵ –  کالسکه (۱۳۹۲) 

۶ –  متل قو (۱۳۹۱) 
۷ –  کاغذ خروس نشان (۱۳۹۰) 
۸ –  پایان دوم (۱۳۸۹) 
۹ –  قبرستان غیرانتفاعی (۱۳۸۹) 
۱۰ –  یکی از ما دو نفر (۱۳۸۹) 

۱۱ –  امشب شب مهتابه (۱۳۸۷) 
۱۲ –  کریستال (۱۳۸۷) 
۱۳ –  غیرمنتظره (۱۳۸۵) 

سریال های دانیال عبادی

معراجی ها
راستش را بگو

حضور دانیال عبادی در برنامه دورهمی مهران مدیری در سال 96

دانیال عبادی در دورهمی

بیوگرافی دانیال عبادی و همسرش

 

۲۳ تیر ۹۶ ، ۱۳:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی علیرام نورایی و همسرش

علیرام نورایی

بیوگرافی و زندگینامه

علیرام نورایی بازیگر سینما و تلویزیون ایران متولد 18 فروردین 1356 در تهران است و 40 سال سن دارد.

تحصیلات : نورایی دارای مدرک لیسانس کامپیوتر می باشد. 

وی فعالیت هنری و بازیگری اش را از سال 1375 با حضور در صحنه تاتر آغاز نمود. 

وی فعالیت سینمایی خود را از سال 1384 با ایفای نقش در فیلم گرگ و میش ساخته قاسم جعفری آغاز نمود. 

او مربی ورزش پارکور در قاره کهن است. وی در زمینه ورزشهای رزمی نیز فعالیت دارد.

وی در بیشتر سریال ها و فیلم دارای نقش منفی است او با بازی در سریال ماتادور توانست به خوبی شناخته شود.

ازدواج و همسرش

علیرام نورایی متاهل است و چند سالی است که ازدواج کرده است.

علیرام نورایی و همسرش

چند سال است که ازدواج کرده اید؟

سه سال است متاهل شده ام و زندگی خیلی خوبی دارم. امیدوارم چشم نخوریم. (می خندد) همسرم هنرمند نیستند اما هنر سینما را دوست دارند. در مورد پیشنهادهایم با ایشان صحبت می کنم و در قبول نقش ها از مشورت های ایشان استفاده می کنم.

همسر علیرام نورایی

گفت و گو با علیرام نورایی 

بازیگری را چگونه آغاز کردید؟

بازیگری را 20 سال پیش و با حضور در صحنه تئاتر آغاز کردم. در دانگاه مهندسی نرم افزار کامپیوتر می خواندم و با بچه های هنر دانشگاه رفاقت داشتم. تا اینکه تا اینکه دانشجویان تئاتر دانشگاه مان به من پیشنهاد بازی در تئاترشان را دادندوقتی برای اولین بار حضور در صحنه تئاتر را تجربه کردم، به شدت به آن فضا علاقه مند شدم و دیگر نتوانستم از ان جدا شوم.

علی رام نورایی

اینستاگرام علیرام نورایی : instagram / alirum.nurai

سرگرمی های شما چیست؟

سریال های خوب جهان به خصوص آنهایی که پروداکشن بزرگ دارند دنبال می کنم. نمی گویم به سریال های آن ئر آبی اعتیاد دارم اما معمولا اگر ببینم درباره سریالی نظرات مثبت زیادی وحود دارد ودوستان و همکارانم درباره شان صحبت می کنندسعی می کنم برای تماشایش حتما وقت بگذارم.

آسپرین به سریال های خارجی شباهت دارد؟

شاید شباهت سریال آسپرین به سریال های خارجی در رعایت استاندارد های هنری و فنی باشد. من آقای نجفی را به عنوان یک جوان خوش ذوق می شناسم و می دانم به شدت اهل تماشای فیلم و سریال هستند.

علیرام نورایی ,بیوگرافی علیرام نورایی ,عکس علیرام نورایی

بازی در نقش های اکشن را دوست دارید؟ چه اتفاقی در این سریال برای شما افتاد؟

بازی در نقش های اکشن همان قدر که جذاب است می تواند خطرآفرین هم باشد. من هم چون معمولا در این نقش ها ظاهر می شوم حوادث مختلفی را تجربه کرده ام، مثلا در سریال آسپیرین در یکصحنه ساده که نیاز به بدلکار هم نداشت دچا اسیب دیدگی شدم و کارم به بیمارستان کشید.

سکانس خیلی ساده ای بود اما حادثه ای رخ داد که اگر به خیر نمی گذشت می توانست تا ماه ها کار را تعطیل کند یا شاید هم خودم را تعطیل کند(می خندد) در این سکانس حرکت خاصی وجود نداشت به جز یک درگیری ساده و توی سر و صورت زدن اما در این صحنه و در همان درگیری ساده من با سر به زمین خوردم و پیشانی ام به یک سنگ اصابت کرد ؛ بنابراین بیهوش شدم و به کما رفتم. وقتی این اتفاق افتاد تقریبا 5 دقیقه کاملا بیهوش بودم و بعد از آن بچه های گروه من را به بیمارستان رساندند و حدود 2 ساعت هم در حالت گیجی به سر بردم. یک هفته هم به خاطر آن حادثه سردرد و گردن درد شدید داشتم و بخشی از پوست پیشانی ام هم کنده شد و حسابی شکل و قیافه ام به هم ریخت.

عکس علیرام نورایی
نقش منفی را دوست دارید یا مثبت را؟

شخصا بیشتر آثار جدی را دوست دارم و نقش های جدی برایم جذاب تر است بخصوص عاشق نقش های منفی هستم. این نقش ها خیلی جای کار دارند و بسیار چالش برانگیزند و می توانند تاثیرگزار از نقش های مثبت باشند چون در سینمای ما کلا نقش های مثبت خیلی کلیشه ای نوشته می شوند و برای مخاطب جذابیت ندارند اما نقش های منفی ابعاد پیچیده تری دارند و دست بازیگر را برای ایفای نقش باز می گذارند.

علیرام نورایی ,بیوگرافی علیرام نورایی ,عکس علیرام نورایی

فیلم های سینمایی علیرام نورایی 

 امپراطور جهنم (۱۳۹۵)
جشن تولد (۱۳۹۴)
یتیم خانه ایران (۱۳۹۴)
استرداد (۱۳۹۰)

قلاده های طلا (۱۳۹۰)
گلوگاه شیطان (۱۳۸۹)
نفوذی (۱۳۸۷)

گرگ و میش (۱۳۸۵)
بازنده (قاسم جعفری، ۱۳۸۳)

سریال ها و فیلم های تلویزیونی علیرام نورایی 

سریال آسپرین (فرهاد نجفی)
سریال جاده چالوس (احمد معظمی)
سریال ماتادور ( فرهاد نجفی)
اپیزودیک راهی به ملکوت(کریم سربخش)

مجموعه اپیزودیک سایکودرام
سریال شب آفتابی (قاسم جعفری)
سریال آخرین آواز ققنوس (مسعود تکاور)

سریال مسافری از هند (قاسم جعفری)
تله‌فیلم رفقای خوب (آرش معیریان)
سریال خواهران غم

سریال کمکم کن (قاسم جعفری)
سریال پول کثیف (جواد افشار)
سریال جابربن حیان (جواد افشار)

سریال از نفس افتاده (قاسم جعفری)
سریال شب مهتاب (شهرام باباپور)
سریال مردان تاریخ ساز (محمود معظمی)

سریال هوش سیاه (قسمت پنجم)(مسعود آب پرور)
سریال عملیات ۱۲۵ (قسمت نهم) (محمدرضا آهنج)
مجموعه اپیزودیک شاید برای شما هم اتفاق بیفتد اپیزود شب شکار (محمود معظمی)

سریال قفسی برای پرواز (یوسف سیدمهدوی)
سریال یک روز قبل (صادق کرمیار)
سریال اینترنتی نفوذ (آرش تیمورنژاد)

 

بیوگرافی علیرام نورایی

بیوگرافی علیرام نورایی و همسرش

۲۲ تیر ۹۶ ، ۱۰:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی امیرحسین مدرس و مدرش

امیرحسین مدرس

بیوگرافی و زندگینامه اش

امیرحسین مدرس مجری, بازیگر و خواننده ایرانی متولد شهریور ماه سال 1349 در تهران می باشد و 47 سال سن دارد.

او فعالیت خود را از سال 1365 در صدا و سیما آغاز نمود و به فعالیت های هنری مختلف پرداخت اما بیشتر همگی او را به عنوان مجری میشناسند.

تحصیلات : دارای‌ لیسانس‌ زبان‌ و ادبیات‌ فارسی‌ می‌باشد.

البته به گفته ی خودش کار اصلی اش خطاطی است و در این زمینه مهارت دارد که چندی پیش نمایشگاهی هم برای فروش آثارش به همراه همسرش برگزار نمود.

جدیدترین برنامه هایی که وی اجرای آن را برعهده داشته برنامه سین مثل سریال نوروز 96 و برنامه ساعت 25 می باشد.

ازدواج و همسر

امیرحسین مدرس پیش از این یک ازدواج ناموفق داشته است که از همسر سابقش (نازنین اسکندری) طلاق گرفته جدا شده است . وی حدود 4 سال است که با بهار بهاردوست ازدواج کرده است و این ازدواج دوم او محسوب می شود.

همسر جدید او گفته است : آشنایی ما به واسطه یک دوست مشترک بود که ما را به هم معرفی کرد. بعد از آن رفت و آمد خانوادگی مان شروع شد و چند ماهی به این شکل معاشرت داشتیم. تا اینکه تصمیم به ازدواج گرفتیم.

امیرحسین مدرس: سال 92 عقد کردیم. ازدواج من و بهار ازدواج دوم و مجدد ماست و هر دو سال ها پس از ازدواج اول مان مجرد بودیم.

امیرحسین مدرس و همسر جدیدش

امیرحسین مدرس و پسرش

امیرحسین مدرس یک فرزند پسر به نام ایلیا نیز از همسر اولش دارد که 14 سال دارد.

 امیرحسین مدرس و همسرش

همسر جدید امیرحسین مدرس

گفتگو با امیرحسین مدرس

ملاک‌های انتخاب ما

امیرحسین مدرس: پیش از ازدواج وقتی با بهار صحبت می‌کردم بارها تاکید می‌کردم که من به شدت اهل خانواده‌ام و دلم می‌خواهد کسی که قرار است مرا همراهی کند هم همین ویژگی را داشته باشد. شغل من به شکلی است که اگر سرکار باشم تمام حواسم معطوف به آن می‌شود. من برای کارم مطالعه، فکر و ایده‌پردازی می‌کنم و در کل وقت زیادی می‌گذارم تا کارم با به بهترین شکل انجام دهم.

طبیعتا این روال، کلی انرژی طلب می‌کند و ممکن است تا مدتی نتوانم به خانه و خانواده‌ام رسیدگی کنم. حتی ممکن است کارم در شهرستان باشد و برای مدتی کلا از خانه دور باشم؛ به همین خاطر دوست داشتم همسری کنارم باشد که در نبودم غصه نخورم و با خود بگویم درست است که من در خانه حضور ندارم اما نیمه دیگر وجودم آنجاست و خیالم راحت است.

مساله دیگری که همیشه با بهار در مورد آن صحبت می‌کردم این بود که نگاهی منطقی به اتفاقات زندگی داشته باشیم و با هر مشکل کوچکی آشفته نشویم و صبر را سرلوحه زندگی‌مان قرار دهیم. اغلب مشکلات با صبر، گفت‌وگو و گذشت حل می‌شود و اگر هم نتوان آنها را حل کردم می‌توان مانند جویبار از کنارشان به آرامی گذشت. جویبار هرگز به خاطر وجود سنگ بر سر راهش از حرکت متوقف نمی‌شود و بالاخره راهی برای دور زدن مانع پیدا می‌کند. انسان‌ها هم می‌توانند در مقابل مشکلاتی که به نظر غیر قابل حل هستند همین رویکرد را داشته باشند.

ایمان داشتن و احترام به مسائل مذهبی، مدیریت خانه و خانواده، مهربانی، صداقت، تعامل خوب با مردم و اطرافیان و البته دستپخت خوب از دیگر اولویت‌هایم برای انتخاب همسرم بود. (می‌خندد)

بهار بهاردوست: خواسته‌های ما از زندگی مشترک کاملا تشابه داشت. یکی از ملاک‌هایم داشتن آرامش در زندگی زناشویی بود و دوست داشتم با کسی زندگی کنم که در کنارش آرامش پیدا کنم. تا پیش از ازدواج حسابی آدم پرشرو شوری بودم. (می‌خندد) اما وقتی کنار امیرحسین می‌نشستم و صحبت می‌کردیم آرامش ذاتی او به من هم منتقل می‌شد؛ به شکلی که می‌توانستم تا ساعت‌ها در کنارش بنشینم و گپ بزنیم.

امیرحسین بسیار مهربان و صادق است و به هیچ عنوان حاضر نمی‌شود حتی به خاطر به دست آوردن دل کسی به او دروغ بگوید.

علاقه به شغل همسرم

بهار : تا پیش از ازدواج با خودم فکر می‌کردم شغل امیرحسین جوری است که شاید شرایط را برایم سخت کند چون شغل من از این حرفه دور بود و آشنایی زیادی با این حرفه و مشکلاتش نداشتم اما پس از ازدواج خیلی راحت با او همراه شدم و حالا در برنامه‌هایی که در آنها اجرا دارد کنارش هستم. حتی خودش اغلب مواقع پیشنهاد می‌کند با او سر اجرا برم.

از بودن در کنار همسرم لذت می‌برم و دیدن امیرحسین وقتی روی استیج در حال اجرای برنامه است جزو بهترین لحظات زندگی‌ام است.

امیر حسین مدرس

عکسی که به سرقت رفت

بهار بهاردوست: ما صرفا برای اطلاع‌رسانی به دوستان‌مان عکس عقدمان را در صفحه فیس‌بوک قرار دادیم و این عکس در مدت بسیار کوتاهی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد. واقعا می‌توانم بگویم آن عکس به سرقت رفت و پس از پخش شدن آن در سایت‌ها ما با موجی از قضاوت‌های عجیب مواجه شدیم. ابتدا خیلی ناراحت شدم ولی وقتی با امیرحسین صحبت کردم به این نتیجه رسیدم که نباید به این حرف و سخن‌ها اهمیت داد.

امیرحسین : ما هیچ مراسمی نگرفتیم و فقط یک عقد ساده داشتیم با حضور خانواده درجه یک‌مان. حتی دوستان‌مان هم از ازدواج ما خبر نداشتند و ما فقط برای اطلاع آنها عکس عقدمان را روی صفحه فیس‌بوک قرار دادیم.

بهار : بعضی از مردم منتظرند ببینند در زندگی دیگران و به خصوص قشر هنرمند چه می‌گذرد تا شروع کنند به حرف زدن در مورد آن و قضاوت کردن. اگر کسی واقعا خدا را قبول داشته باشد به خود اجازه نمی‌دهد دیگران را به راحتی قضاوت کرده و در موردش حرف بزند. خدا در انحصار قشر خاصی نبوده و متعلق به کسانی است که او را می‌پرستند و دوست دارند. من همیشه خدا را در زندگی مد نظر داشته‌ام و خدا هم همیشه به من لطف داشته و تابه حال هر خواسته‌ای داشتم برآورده کرده است و از این بابت شاکرم.

امیرحسین : تعریف من از این مقوله تعریفی است که بزرگانی مانند امام موسی صدر و سید مهدی قوام دارند. افسوس می‌خورم به حال کسانی که خط کش معیارشان تنها ۳۰ سانتی‌متر است. کسی که خط‌کش۳۰ سانتی دارد از وجود لیزری که اگر آن را به سمت آسمان بگیرید معلوم نیست تا کجا پیش می‌رود بی‌خبر است. این آدم‌ها عادت کرده‌اند همه عالم و کائنات را با همان خط‌کش ۳۰ سانتی‌متری‌شان اندازه‌گیری کنند. اینها همان کسانی هستند که پیامبر اسلام برای هدایت‌شان مبعوث شد اما حتی پیامبر (ص) را هم با همان خط‌کش ۳۰ سانتی اندازه گرفتند.

همه بچه‌های ما

امیرحسین : من از ازدواج اولم یک پسر ۱۳ ساله به اسم ایلیا دارم که عاشقش هستم. ارتباط ما ارتباطی کاملا رفاقت‌آمیز است. شاید در بعضی خانواده‌ها ارتباط پدر و فرزند ارتباطی خشک و رسمی باشد و پدرها از موضع بالا به فرزند خود نگاه کنند اما در خانه ما این‌طور نیست. من و پسرم با هم شوخی می‌کنیم و از سرو کول هم بالا می‌رویم. (می‌خندد)

بهار : شعار دادن راحت است و هرکسی می‌تواند بگوید که فرزند همسرم را مثل بچه خودم دوست دارم ولی به نظرم باید در عمل این حرف‌ها را به اثبات رساند. کسانی که از نزدیک با ما در ارتباط هستند می‌دانند که من هم عاشق ایلیا هستم و او را فرزند خودم می‌دانم. اوایل من را بهارجان صدا می‌کرد و من هیچ وقت از او نخواستم به من مامان بگوید چون معتقد بودم باید خودش حس کند من می‌توانم مادرش باشم تا مرا به این نام خطاب کند.

خوشبختانه این حس شکل گرفت و پسرم به شدت به من وابسته است و اگر کلمه زیبای « مامان » را می‌گوید واقعا از صمیم قلب است. من از ازدواج اولم دو پسر به نام‌های پژمان و امیرحسین دارم که عاشق‌شان هستم. خوشبختانه آنها هم ارتباط خیلی خوبی با ایلیا دارند و همدیگر را داداش صدا می‌زنند.

عشق به بازیگری

مدرس: بازیگری را خیلی دوست دارم اما دلم نمی‌خواهد به هر قیمتی در این عرصه حضور داشته باشم و از آنهایی نیستم که دوست داشته باشم حتما در کارهای تصویری دیده شوم و به اصطلاح از یاد مردم نروم. پیشنهادهایی این اواخر داشته‌ام اما آنچنان که باید مرا جذب نکرده‌اند و با تعریفی که من از حضور خوب و موثر در یک سریال دارم مطابق نیستند؛ ضمن اینکه شرایط مالی پروژه‌ها هم برایم مهم است. دوست ندارم تعهد کاری‌ام یک طرفه باشد.

در قراردادی که ما بازیگران آن را امضا می‌کنیم بندهای متعددی وجود دارد که ما را ملزم می‌کند در ساعت خاصی بیاییم و برویم، در زمان فیلمبرداری در کار دیگری حضور نداشته باشیم و… و اگر هر کدام از بندها را رعایت نکنیم باید خسارت بدهیم اما در هیچ جای این قرارداد نوشته نشده است اگر تهیه‌کننده یا شبکه به تعهداتش سروقت عمل نکند چه خواهد شد؟ به همین خاطر از نخستین پرسش‌های من از تهیه‌کننده این است که شرایط مالی پروژه چطور است؟

تفاوت اجرا و بازیگری

امیرحسین مدرس: معتقدم اجرا با بازیگری قابل مقایسه نیست. هرکدام از اینها فضا و ویژگی‌های خاص و متفاوت خود را دارد. اجراهایم را نمی‌توانم با نقش‌هایی که داشته‌ام مقایسه کنم و تنها وجه اشتراک اینها این است که در هر دو کار شما قرار است جلوی دوربین قرار بگیرید. من هم اجرا را دوست دارم و هم بازیگری را و در هر زمینه پیشنهاد خوب داشته باشم می‌پذیرم.

عشق به موسیقی

امیرحسین مدرس: سال‌هاست در زمینه موسیقی فعالیت می‌کنم و تا به حال 5 آلبوم موسیقی با صدای من منتشر شده است. سه‌تار، تنبور و دف می‌زنم. تعداد زیادی تیتراژ برنامه و سریال خوانده‌ام و سال پیش هم در برج میلاد کنسرت داشتم. خوشبختانه از این کنسرت استقبال شد و اجرایی خوب و حرفه‌ای داشت. مجموعه بچه‌هایی که در آن کنسرت حضور داشتند از دوستان حرفه‌ای بودند و با وجود ناهماهنگی‌ها و مشکلاتی که در سالن برج میلاد برای برگزاری کنسرت وجود دارد این اجرا بسیار موفق بود. بسیاری از افرادی که در عرصه موسیقی فعالیت دارند مهمان ما بودند و نحوه اجرا را دوست داشتند و اگر هم نقدهایی داشتند بسیار سازنده بود. اگر امکانش فراهم شود خیلی دوست دارم باز هم برای دوستداران موسیقی کنسرت داشته باشیم.

بهار : تا پیش از ازدواج‌مان بیشتر اهل موسیقی پاپ بودم اما بعد از ازدواج بیشتر با موسیقی سنتی آشنا و به آن علاقه‌مند شدم؛ به صورتی که الان بیشتر موسیقی سنتی گوش می‌کنم. صدای امیرحسین را هم خیلی دوست دارم همینطور نوای سازش را؛ البته بعضی وقت‌ها بدجنسی می‌کند و کم ساز می‌زند. (می‌خندد)

امیرحسین مدرس در برنامه دورهمی

 

فیلم های سینمایی

ما همه گناهکاریم (۱۳۸۹)
در امتداد شهر (۱۳۸۹)
گرگ و میش (۱۳۸۵)

سریالهای امیرحسین مدرس

راستش را بگو
یوسف پیامبر
یادآوری
سیر و سرکه
مسابقه هوش برتر (مجری)

خواننده گی و تیتراژها

آلبوم ماه نی
آلبوم خورشید (۱۳۹۰) (با دکلمهٔ امین تارخ)
آلبوم روز رستاخیز (۱۳۹۱)

تیتراژ پایانی مسابقه هوش برتر
تیتراژ مجموعه تلویزیونی متهم گریخت

تیتراژ مجموعه تلویزیونی عید امسال
تیتراژ مجموعه تلویزیونی خوش‌نشین‌ها

۱۷ تیر ۹۶ ، ۱۶:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی شهاب مظفری و همسرش

شهاب مظفری

بیوگرافی و زندگینامه

شهاب مظفری خواننده و آهنگساز جوان متولد 7 اردیبهشت ماه سال 1367 می باشد و 29 سال سن دارد.

تحصیلات : وی با رشته کامپیوتر وارد دانشگاه گردیده است و همزمان با تخصیل خود در همان اوایل در زمینه موسیقی فعالیت نمود.

ساز حرفه ای او پیانو ست که از کودکی یادگیری آن را آغاز کرد. و مضاف بر آن ، گیتار کلاسیک نیز، از سازهای دیگری ست که مسلط است.

شهاب اولین اهنگ خود را در سال 1387 به نام از وقتی رفتی منتشر نمود که مورد توجه همگی قرار گرفت اما بعد از آن با انتشار کارهای احساسی دیگر توانست به خوبی شناخته شود و هواداران زیادی را بدست آورد به طوری که صفحه اینستاگرام او بیان گر این موضوع می باشد و دارای حدود 700 هزار فالور است !

وی در سال 1396 جزو خوانندگان مجاز گردید و برای پخش آثار خود مجوز دریافت نمود.

شهاب مظفری اولین کنسرت رسمی خود را در سال 96 ( 14 و 15 و 23 تیرماه) در 6 سانس برگزار کرد و هر 6 سانس هم به طور کامل بلیط هایش فروخته شد.

ازدواج و همسرش

وی تاکنون ازدواج نکرده است و مجرد می باشد.

کنسرت شهاب مظفری

مظفری درباره فضای عمدتاً آرام و عاشقانه آثارش و این‌که فعالیت در این فضا نوعی سیاست کاری است یا جزئی از کاراکتر شخصی‌اش، گفت: «این فضا به هیچ عنوان کاراکتر من نیست. ولی این حال و هوا، خودم و درونم را آرام می‌کند. احساس می‌کنم با این نوع خواندن آرامش خاصی به من دست می‌دهد. مخاطبین من هم با این شکل خواندن من مأنوس شده‌اند و به خوبی توانسته‌اند با آن ارتباط برقرار کنند.

البته در همین قطعه «منو ترکم نکن» سعی کرده‌ام کمی فضا را بشکنم و نمی‌دانم چه بازخورد و نتیجه‌ای خواهم گرفت. همه این‌ها در اتاق فکری که با دوستان در موسسه «آراد» تشکیل شده بررسی خواهد شد و در تصمیم گیری‌های بعدی ما تأثیر خواهد گذاشت.»

فیلم از کنسرت شهاب مظفری

شهاب مظفری و محسن چاوشی

محسن چاوشی با انتشار عکسی همزمان با کنسرت شهاب مظفری حمایتش را از او اعلام نمود و نوشت : امشب شب دیوانه هاست !

بیوگرافی شهاب مظفری

اینستاگرام شهاب مظفری : instagram / shahab_mozaffari

شهاب مظفری و همسرش

گفتگو و مصاحبه با شهاب مظفری

شهاب مظفری درباره نخستین کنسرتش در تهران که در 14 و 15 تیر در سالن میلاد نمایشگاه بین‌المللی تهران برگزار خواهد شد و تمامی بلیت‌های چهار سانس آن در کمتر از 24 ساعت به فروش رسید نیز گفت: «من فقط خدا را دارم. عاشق خدا هستم و یک جمله دارم و به آن معتقدم که «همیشه خدا با من است…» لطف خدا شامل حال من شده تا مردم من را دوست داشته باشند. بعد از کنسرت تهران برای اجرا در شهرستان‌های مختلف برنامه‌ریزی کرده‌ایم و سعی خواهم کرد در بهترین حالت ممکن کنسرت تهران و شهرستان برگزار شود.»

وی درباره زمان انتشار نخستین آلبوم رسمی خود نیز گفت: «به امید خدا برای انتشار آلبوم در آینده تصمیم خواهیم گرفت و در حال حاضر زمان مشخصی را نمی‌توانم برای آن اعلام کنم. فعلاً قصد دارم آثار را به صورت تک‌آهنگ به گوش مخاطبین برسانم.»

 

سن و قد شهاب مظفری

اولین کنسرت شهاب مظفری

تک آهنگ ها : «میگن که عوض شدی»، «عکس قدیمی»، «آی»، «تلخ»، «تو بخند»، «لعنتی‌ترین حوالی» و «حس عمیق» و …

بیوگرافی شهاب مظفری و همسرش

۱۶ تیر ۹۶ ، ۱۲:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی ارژنگ امیرفضلی و همسرش

ارژنگ امیرفضلی

بیوگرافی و زندگینامه

ارژنگ امیرفضلی بازیگر و کارگردان ایرانی وی متولد سال 1349 می باشد و 46 سال سن دارد.

ارژنگ فعالیت سینمایی خود را در سال 1373 با بازی در فیلم الو الو من جوجو ام آغاز نمود. 

وی  بیشتر به عنوان یک کمدین شناخته می شود و بیشتر در کارهایی که فضای طنز دارد حضور دارد.

همچنین وی در برنامه خندوانه نیز به اجرای استندآپ پرداخته است.

ازدواج و همسرش

به گفته ی خودش چندین سال پیش ازدواج کرده است و متاهل می باشد. عکسی از همسر او در دسترس نیست.

پدر ارژنگ امیرفضلی

پدر ارژنگ امیرفضلی 

ارژنگ امیرفضلی فرزند حسین امیرفضلی می باشد که بازیگر، کارگردان و صداپیشه ایرانی است.

ماجرای بیماری اش

ارژنگ امیر فضلی بازیگر مجموعه‌های تلویزیونی از صحت بستری شدن خود گفت: به دلیل عارضه گوارشی در بیمارستان بستری شدم و عمل جراحی را با موفقیت پشت سر گذاشته‌ام. وی در ادامه در حالی که شرایط مناسبی برای صحبت کردن نداشت، درخصوص زمان مرخص شدن و روند ادامه درمان خود از بیان کرد: همچنان زمانی برای مرخصی مشخص نشده است و درحال حاضر نمیدانم جراحی دوباره دارم یا نه!

گفت و گو با ارژنگ امیرفضلی 

خیلی وقت است از شما خبری نیست، در تلویزیون هم کم دیده می‌شوید؟

تولیدات آثار کمدی و بخصوص سریال‌هایی که به نود شبی شهرت یافته بودند خیلی کم شده است. البته من هم مقداری در نوع انتخاب‌هایم تجدید نظر کرده‌ام و در کارهای آیتمی بازی نمی‌کنم چون در همان سال‌هایی که کارهای آیتمی در اوج بود، هر چه خلاقیت در این زمینه داشتم به نمایش گذاشتم و از وقتی احساس کردم، دارم به دام تکرار و کلیشه می‌افتم این‌جور نقش‌ها را نپذیرفتم. دوست ندارم مردم با دیدن نقش‌های تکراری از من دلزده شوند. شاید نقش‌های بد را قبول کنم اما زیر بار نقش‌های کلیشه‌ای نمی‌روم.

چند هفته قبل عکسی متفاوت از شما در شبکه‌های اجتماعی و سایت‌های خبری منتشر شد که شما با موی سپید و پیرتر از سن‌تان نشان می‌داد، این عکس گریم بود یا عکس واقعی؟

من در اینستاگرام صفحه دارم و هر چند وقت عکس‌هایی از خودم در آن به اشتراک می‌گذارم. عکس‌های واقعی که خودم را نشان می‌دهد در این صفحه وجود دارد.

صفحه‌تان در اینستاگرام را می‌بینم، فالور و دنبال‌کننده زیادی دارید، حدود 38 هزار و 800 نفر اما کسانی که شما آنها را فالو کرده‌اید و دنبال می‌کنید صفر است!‌ یعنی اینستاگرام هیچ کس را دنبال نمی‌کنید؟

نه! راستش زیاد حوصله این‌جور کارها را ندارم. خیلی‌ها بهم می‌گفتند مرا فالو کن یا گلایه می‌کردند که چرا مرا فالو نمی‌کنی به همین دلیل تصمیم گرفتم صفحه هیچ‌کس را دنبال نکنم! ‌انتظار هم ندارم کسی مرا فالو کند. این که 38 هزار دنبال‌کننده دارم نشان‌دهنده لطف مردم است.

ارژنگ امیرفضلی ,بیوگرافی ارژنگ امیرفضلی ,عکس ارژنگ امیرفضلی

حضور در شبکه‌های اجتماعی چقدر از وقت شما را به خود اختصاص می‌دهد؟

خیلی کم!‌ شاید نیم‌ساعت یا یک ساعت در روز. چشمانم را با زل زدن به صفحه گوشی تلفن خسته نمی‌کنم. حوصله حرف‌های بیهوده و تکراری که در کانال‌های تلگرامی گفته می‌شود را هم ندارم. در گروه‌های دوستی هم که مدام دارند باهم احوالپرسی می‌کنند که از این روش هم خوشم نمی‌آید! می‌خواهی حال کسی را بپرسی به او تلفن کن و حالش را بپرس چه لزومی دارد در گروه‌‌های تلگرامی زمان زیادی را به احوالپرسی اختصاص بدهی؟!

کمی دلگیرکننده شده که آدم‌ها حتی حوصله تلفن زدن به هم و پرسیدن حال یکدیگر را را هم ندارند؟

این از قدیم بوده که آدم‌ها سراغ یکدیگر را کمتر می‌گیرند و بندرت از حال هم باخبرند. از همان قدیم وقتی سر یک کار بودیم همه از هم شماره می‌گرفتند تا با هم در ارتباط باشند و حال یکدیگر را بپرسند اما همین که کار تمام می‌شد، خیلی زود همدیگر را فراموش می‌کردند. الان هم که تز دوری و دوستی بیشتر جواب می‌دهد!

اما تز خوبی نیست!‌ آدم‌ها را بیشتر از هم دور می‌کند.

نه اتفاقا خوب است! ‌از بچگی پدر و مادرمان به ما این جمله را گفته‌اند و ما به مرور متوجه شده‌ایم که درست هم هست. آدم از بعضی‌ها دوری کند خیلی بهتر است.

پسر هوشنگ امیرفضلی هستید، ‌از پدر چه چیزهایی را آموختید؟

جواب دادن به این سوال خیلی سخت است. چون من دنیایی خاطره و آموزه از پدرم به یاد دارم و انتخاب یکی از آنها و بیانش دشوار است. فقط می‌توانم بگویم که از نظر روحیات فردی جا پای پدرم گذاشته‌ام. اما از نظر اخلاقی پدرم خیلی بهتر از من بود.

پدرتان آدم شادی بود و این را به دیگران هم منتقل می‌کرد، شما هم چنین ویژگی دارید؟

صدای پدرم دو وجهی بود؛ هم می‌توانست شادی را منتقل کند و هم غم را و من این ویژگی را از او به ارث بردم.

arzhang amirfazli

در زندگی واقعی هم همین‌طور هستید؟

زندگی واقعی همه آدم‌ها شبیه به هم است. یک روز خوشحالند یک روز ناراحت. مسافرت خوشحالشان می‌کند، بی‌پولی ناراحت و… یک‌سری ویژگی‌ها هست که فردی‌تر است، مثلا یک نفر به نواختن ساز علاقه‌مند است و دیگری به کتاب خواندن. اما در کلیات همه مشترک هستیم.

اما جزئیات زندگی هر فردی مختص خودش است…

جزئیات زندگی من مثل یک مجموعه موسیقی است که در آن همه جور آهنگ و ترانه‌ای پیدا می‌شود و من بنا به حس و حالی که دارم برخی از این آهنگ‌ها را گوش می‌کنم. شاید زمانی فقط پاپ گوش کنم اما روزهایی را هم به گوش دادن آهنگ‌های سنتی اختصاص دهم. زندگی هم مجموعه‌ای از موسیقی‌های مختلف است که در هر موقعیتی یکی از آنها جذبت می‌کند.

چه چیزهایی در زندگی آزارتان می‌دهد؟

اولین آزار این است که تهیه‌کننده‌ها دستمزد ما را یا نمی‌دهند یا خیلی دیر می‌دهند. از بی‌حرمتی هم خیلی آزرده می‌شوم، توقع‌‌های بی‌جا و این‌که بعضی از آدم‌ها جوری رفتار می‌کنند که انگار از ما خیلی بالاتر هستند در صورتی که هیچ‌کدام از ما از دیگری بهتر و خاص‌تر نیست. البته رانندگی‌های بد هم خیلی اذیت می‌کند.

وقتی سرکار نیستید، وقتتان را چگونه پر می‌کنید؟

فیلم می‌بینم. تا چند وقت پیش خیلی کتاب می‌خواندم اما الان کمتر می‌خوانم. خیلی دوست دارم بیرون بروم و در کوچه و خیابان راه بروم اما واقعیت این است الان این‌ کار را هم انجام نمی‌دهم چون مردم مدام می‌خواهند با بازیگرها عکس بگیرند و…

یعنی از شهرت خسته شده‌اید؟

بله! خیلی دوست دارم مثلا به بازار تجریش بروم و بین مردم راه بروم و خرید مردم را ببینم اما نمی‌توانم چون مردم مرا تماشا می‌کنند. زیر ذره‌بین بودن اذیتم می‌کند به همین دلیل بیشتر در خانه می‌مانم.

اما خیلی‌ها دوست دارند بازیگر شوند تا به شهرت برسند؟

ما بازیگر نشدیم که مشهور شویم! به نظرم از سال 72 موج شهرت‌طلبی به‌واسطه بازیگری رواج پیدا کرد. همه ما که سراغ بازیگری رفتیم به این دلیل بود که به این حرفه علاقه‌مند بودیم. بعد از برنامه‌‌های ساعت خوش و هژیرها و… خیلی‌ها برای شهرت پیگیر این هستند که بازیگر شوند که غلط هم هست. اگر می‌خواهی بازیگر شوی باید به دانشگاه بروی و درس این حرفه را بخوانی اگر می‌خواهی به شهرت برسی و در کوچه و خیابان تو را بشناسند اصلا لازم نیست بازیگر شوی، پول بدهی روی خیلی از مجلات عکس‌ات را چاپ می‌کنند و در مقطعی معروف می‌شوی.

ارژنگ امیر فضلی

بازیگری پول دارد؟

در اوایلی که هم نسل‌های من بازیگر شدند، خوب بود.مثلا ماهی 20 هزار تومان می‌گرفتیم که در زمان خودش خوب بود. برای ساعت خوش ماهی 80 هزار تومان گرفتم که خیلی خوب بود، یک‌ سال پولم را جمع کردم و به اصطلاح پس‌انداز را زدم به زخم زندگی. اما یک دوره‌ای به بیکاری خوردم که خیلی بد بود و به نان شبم هم محتاج بودم اما آن دوره هم گذشت و اوضاع بهتر شد. اما حدود ده سال است که اُفت کرده و همچنان سیر نزولی را طی می‌کند.

الان نان شب دارم، اما مثلا یک سال بیشتر است که تلاش می‌کنم پرایدم را تبدیل به یک ماشین بهتر بکنم اما نمی‌توانم! ‌آن‌قدر درآمد دارم که فقط خرج روزانه‌ام را تامین کنم. جالب این‌جاست که بیشتر مردم فکر می‌کنند بازیگرها باید زندگی خاص و ویژه‌ای داشته باشند و زمانی‌که مرا پشت فرمان پراید می‌بینند، داد می‌زنند: ماشین بنزت را کجا گذاشتی! مردم از ما توقع دارند زندگی شیکی داشته باشیم اما با این پول‌ها نمی‌شود، شیک زندگی کرد.

ارژنگ امیرفضلی و همسرش

فیلم های ارژنگ امیر فضلی

قهرمانان کوچک (حسین قناعت)(۱۳۹۵)
هر چی خدا بخواد (نوید میهن‌دوست) (۱۳۸۹)
محاکمه در خیابان (مسعود کیمیایی) (۱۳۸۷)

دو خواهر (محمد بانکی) (۱۳۸۷)
اخراجی‌ها ۲ (مسعود ده‌نمکی) (۱۳۸۷)
هم‌خانه (مهرداد فرید) (۱۳۸۶)

اخراجی‌ها (مسعود ده‌نمکی) (۱۳۸۵)
شام عروسی (۱۳۸۴)
شارلاتان (۱۳۸۳)

گرداب (۱۳۸۳)
مربای شیرین (۱۳۸۰)
جنگجوی پیروز (۱۳۷۷)
الو! او! من جوجوام! (۱۳۷۳)

بیوگرافی ارژنگ امیرفضلی

سریال های ارژنگ امیرفضلی 

سر به راه
همه فرزندان من
تهران پلاک 1
کسی خوابه

خانه اجاره ای 1
جمدان
دانی و من 3
تبریز در مه
شمس العماره

دیدار
آرزو های شیرین
قشقرق
قرارگاه مسکونی
همینه

آتیئه
زنگ آخر
توی خونه
تماشا 79
مثل زندگی

نوروزی ها
آقای حسابی
حرف تو
این چند نفر
قصه های فلای

سلام کوچولو
گل های 77
ساعت خوش
پرواز 57
نوروز 72

بیوگرافی ارژنگ امیرفضلی و همسرش

۱۲ تیر ۹۶ ، ۲۳:۲۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی داریوش اسدزاده و همسرش

داریوش اسدزاده

بیوگرافی و زندگینامه

  داریوش اسدزاده بازیگر سینما و تلویزیون متولد 1 آذر 1302 در کرمانشاه می باشد و هم اکنون 94 سال سن دارد.

او فارغ التحصیل از دانشکده بازرگانی و دارایی است. وی فعالیت هنری خود را سال 1324 در تئاتر تهران آغاز کرد و از طرف مرکز هنرهای ملی به جشنواره تئاتر پاریس اعزام شد و بعد از مراجعت به کارگردانی تئاتر مشغول شد و در سال 1346 بنا به دعوت یکی از استودیوهای فیلمبرداری عازم مینالوتا آمریکا شد و در فیلم «در آمریکا اتفاق افتاد» به عنوان نویسنده و بازیگر فعالیت سینمایی خود را آغاز کرد.

وی در سال 1365 به وطن بازگشت و درسینما و تلویزیون ایران مشغول شد. از دیگر فعالیت های وی می توان به سمت ریاست انجمن بازیگران سینمای ایران و در سه دوره جزء اعضای داوران فیلم های ایرانی خانه سینما اشاره کرد. او همچنین ریاست هیأت مدیره مؤسسه فرهنگی هنری «کیمیا» را عهده دار است.

پدرش ارتشی بود و زاده تهران و ساکن و بزرگ شده خیابان ری. او فرزند اول خانواده و دارای دو خواهر و یک برادر است. او تا پنج سالگی به همراه خانواده، در کرمانشاه زندگی کرد و در سال ۱۳۰۷ همراه با خانواده به تهران مراجعت کرده و دوره‌های تحصیلی از ابتدایی تا دانشگاه را در تهران سپری کرد.

داریوش اسدزاده در سال 91 نشان درجه یک فرهنگ و هنر را از سوی وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی دریافت نمود.

بواسطه رابطه خود با دولت مردان قبل از انقلاب و فعالیت وی در هنر در سال ۱۳۳۵ از طرف اداره کل هنرهایی زیبایی که دست داماد شاه بود برای بزرگترین فستیوال بین المللی تئاتر برای اولین بار بعنوان نماینده ایران عازم پاریس شد و به مدت سه ماه به تحقیق و مطالعه پرداخت

ازدواج و همسر

داریوش اسدزاده در سن 76 سالگی در سال 78 با طاهره خاتون میرزایی ازدواج کرده است، حاصل این ازدواج دو فرزند پسر بنام های کوروش و آرش می باشد.

عکس داریوش اسدزاده و همسرش

داریوش اسدزاده و همسرش

عکس دوران جوانی داریوش اسدزاده

عکسی قدیمی از دوران جوانی داریوش اسدزاده در سال 1320

گفتگو با داریوش اسدزاده 

* داریوش اسدزاده چگونه وارد عرصه بازیگری شد؟

این هنرمند می‌گوید: برخلاف میل پدرم وارد عرصه هنرپیشگی شدم. در شباب زندگی و نوجوانی آن زمانی که پدر زنده بود و من را به تعزیه و سیاه‌بازی می‌برد، خیلی علاقه‌مند به سیاه‌بازی شدم. پدرم می‌گفت اگر درس‌هایت را خوب بخوانی سیاه بازی می‌برمت. ما هم به هوای آن درسمان را خوب می‌خواندیم؛ البته جایی نبود، یک محلی بود روبروی پامنار و یک تئاتری بود به نام تئاتر سعادت، آنجا می‌رفتیم و کم کم علاقه‌مند به این کار شدیم. همچنین در عروسی‌هایی که سیاه‌بازها می ‌آمدند و کارهای نمایشی انجام می‌دادند. در سال 1319 برخلاف میل پدرم وارد عرصه هنرپیشگی شدم. بعد از سه سال که دوره دیدم دیگر یک هنرپیشه و هنرمند شده بودم و وارد تماشاخانه تهران شدم که البته در کتاب آخر که نوشتم همه را شرح داده‌ام. کار را ادامه دادیم، کمی پخته شدیم و بعد نویسنده و کارگردان شدیم. نقش اول تئاتر شدیم. از سال 1327 هم وارد سینما شدم. در سال 1335 بود که به جشنواره تئاتر پاریس از طرف اداره هنرهای ملی رفتم. به هر ترتیب دوران را این‌طور گذراندیم.

* داریوش اسدزاده  هنوز خسته نیست

اسدزاده با وجود اینکه 92 سال از خداوند عمر گرفته است از کارش احساس خستگی نمی‌کند و می‌گوید: هر کاری که عاشقش باشید، عشق داشته باشید، مثلا موزیسین باشید، نویسنده باشید یا بازیگر باشید وقتی عاشق باشید هیچ وقت خسته نمی‌شوید. حتی اگر 48 ساعت هم کار کنید. وقتی وارد کار اداری شده بودم وقتی دو ساعت پشت میز می نشستم فرار می‌کردم. اما در سینما این تجربه را داشتم که 48 ساعت بی‌خوابی بکشم، وقتی آدم عاشق باشد خیلی چیزها را تحمل می‌کند.

داریوش اسدزاده می‌گوید: من هنوز هم در سن 92 سالگی عاشقانه به کار ادامه می‌دهم. این کار بدون عاشقی ممکن نیست. من چندین دهه را پشت سرگذاشتم اما هنوز هم عاشق و علاقه‌مند این کار هستم.

داریوش اسدزاده

* هر چه آمدیم جلوتر عقب رفتیم!

وقتی از او می پرسیم چرا سریال‌های قدیمی حس خوبی داشتند؟ پاسخ می‌دهد: بشر رو به تکامل است؛ یعنی هر چه جلوتر می‌آید باید پیشرفت کند. در هر فنی، در هر حرفه‌ای و در هر شغلی. اگر این کار را نکند عقب می‌ماند. اما الان هر چه آمدیم جلوتر، عقب رفتیم و نتوانستیم جلو برویم.   

 * از وضعیت سریال‌ها و فیلم‌هایمان متأسف می‌شویم

داریوش اسدزاده اظهار می‌کند: وضعیت سریال‌ها و فیلم‌هایمان را که می‌بینیم، متأسف می‌شویم؛ البته می‌گوییم که خیلی خوب شده، ولی دروغ می‌گوییم. نمی‌خواهیم قبول کنیم کارها خوب پیش نمی‌رود؛ البته فیلم‌های خوبی هم داریم. در سال، 100 فیلم ساخته می‌شود اما وقتی شما آن‌ها را نگاه می‌کنی شش – هفت فیلم قابل نمره دادن است.

داریوش اسدزاده بازیگر پیشکسوت می‌گوید: آدم بعضی فیلم‌ها را وقتی نگاه می‌کند، یاد فیلم «دختر لر» در سال 1312 می‌افتد. متأسفانه الان خیلی از کارها از نظر سوژه، داستان و کارگردانی ضعیف است.

* «سمندون»؛ اولین کار داریوش اسدزاده بعد از انقلاب
این هنرمند با اشاره به اینکه کارهای زیادی قبل و بعد از انقلاب داشته است، می‌گوید: قبل از انقلاب در 100 فیلم بازی کردم. بعد از انقلاب هم در 100 فیلم بازی کردم، تئاتر بازی کردم و نویسندگی کردم. بعد از انقلاب هم خیلی کارها داشتم. بعد از انقلاب وقتی که آمدم اولین کارم «سمندون» بود و بعد «خانه سبز» و «همه فرزندان من» بود.

عکسهای داریوش اسدزاده

* خاطرات اسدزاده از زنده‌یادان خیرآبادی و شکیبایی
اسدزاده به ارتباط خانوادگی و صمیمی‌اش با خسرو شکیبایی اشاره می‌کند و با بیان خاطره‌ای از او، توضیح می‌دهد: با آقای خسرو شکیبایی خیلی صمیمی بودم، رفت و آمد داشتیم، به خانه ما می‌آمد و با خانواده‌اش – پسر و همسرش – آشنا بودم. با خانم خیرآبادی هم که از سال 1326 در تئاتر کار می‌کردیم، صمیمی بودیم. انسان شاد و گرمی بود و تقریبا یک فامیل بودیم و این صمیمیت بود که کار را گرم می‌کرد. این صمیمیت است که الان تصنعی است و نیست. دیگر آن صمیمیت را نداریم. به داستان‌هایی که می‌توانستیم آن زمان بپردازیم دیگر نیست. اگر هم باشد خیلی کم است. این‌هایی که من می‌بینم کارهای قشنگی نیست.     

* کارهای قدیم خیلی بهتر از الان بود

وقتی از او می‌پرسیم آخرین سریال خوبی که دیدید چه بود؟ می‌گوید: کارهای خوبی که دیده باشم درست یادم نمی‌آید. ذهنم به یغما رفته است، این طبیعت خیلی ظالم است. اما خوب کارهای خوب هم داشته‌ایم. «خانه پدری» بد نبود. بنابراین کارهای قدیم خیلی بهتر از الان بود. اما الان چیزی که بتوانم بگویم ندارم.

* نپرسید! من نمی‌توانم چیزی بگویم
وقتی از داریوش اسدزاده می‌پرسیم چرا هنرپیشه‌های الان چهره‌شان را دست کاری می‌کنند؟ می‌گوید: نپرسید! من بعضی وقت‌ها متأسف می‌شوم که بعضی‌ها فقط برای چهره آمده‌اند و عاشق نیستند. من نمی‌توانم چیزی بگویم چون همه آنها را دوست دارم. من همیشه می‌گویم بچه‌ها بروید مطالعه کنید. بروید بخوانید. هر چه بخوانید در کار واردتر و عمیق‌تر می‌شوید. نگاه کنید، این‌طور نیست که فقط جلوی دوربین بروید، دو کلمه بگویید و بیرون بیایید. یک بازیگر خیلی کار دارد. برای چه می‌گویند اولین شغل دنیا کار بازیگری است. برای اینکه حرف زیادی در آن است هر چه بگویم کم گفتم. اما حالا شده یک چیز کوچه بازاری. شاید من تاکنون هفت، هشت هزار جلد کتاب خواندم و الان هم می‌خوانم. به هر جهت باید به این جوانان بگوییم از توی کوچه خیابان می‌روی، بازیگر می‌شوی، آخر سوادت چیست، چه خوانده‌ای؟

* نقش‌های منفی اصلا به من نمی‌خورد
وقتی از داریوش اسدزاده  می پرسیم کدام یک از نقش‌هایی را که تاکنون ایفا کرده است، دوست دارد، می گوید: نقش های منفی اصلا به من نمی‌خورد، در یکی از سریال‌ها ابتدا نقشم کمی منفی بود، یکی از مخاطبان در خیابان من را دیده بود و می‌گفت شما چرا نقش منفی بازی کردید، اصلا به شما نمی‌آید. من هم گفتم آخر داستان هنوز نرسیده و نقش من کاملا منفی نیست. اما به هر ترتیب به چهره‌ام نقش منفی نمی‌آید.

بیوگرافی داریوش اسدزاده
* تعدد شبکه‌ها را نمی‌پسندم
داریوش اسدزاده درباره‌ی تعدد شبکه‌های تلویزیونی می‌گوید: تعدد شبکه‌ها را نمی‌پسندم، کار قشنگی نیست. مردم را گم می‌کند، گیج می‌کند، 25 تا شبکه است! برای چه، چرا؟ مگر مردم چه می‌خواهند، نمی‌دانم به هر حال عقیده و سیاست است. من وارد سیاست نمی‌شوم. اما به نظر من کار قشنگی نیست.

* تصمیم گرفتم دیگر کار نکنم
وقتی از داریوش اسدزاده می‌پرسیم اگر کاری از طرف تلویزیون پیشنهاد شود کار می‌کنید؟ کمی گله‌مند می‌شود و می‌گوید: تصمیم گرفتم دیگر کار نکنم. چون پول نمی‌دهند، من همیشه طلبکارم. از سینما طلبکارم، از تلویزیون هم طلبکارم. اصلا سابقه نداشته به این وضع گرفتار شوم. تئاتر که کار می‌کردیم شب به شب پولمان را می‌گرفتیم. کارها که دولتی نبود. خصوصی بود. یک شخصی می‌آمد یک تشکیلاتی را درست می‌کرد، پول ما را هم مثل اداره، هفته به هفته ماه به ماه می‌داد. وقتی دولتی شد به این شکل درآمد. هیچ کاری را ترجیح نمی‌دهم. تنمان سالم است اما نمی‌توانیم که کار مجانی انجام بدهیم. خیلی‌ها الان هستند برای اینکه چهره شوند دوست دارند مجانی کار کنند. بروند با همان‌ها کار کنند.

* ورزشکار بودم اما دیگر نمی‌توانم ورزش نمی‌کنم
داریوش اسدزاده به هنرمندی شهرت دارد که تاکنون برای حفظ سلامتی و شادابی‌اش ورزش کردن را فراموش نکرده است. وقتی از او می‌پرسیم راز سلامتی و شادابی شما چیست؟ در پاسخ می‌گوید: دیگر نمی‌توانم ورزش کنم. من بهترین فوتبالیست و والیبالیست بودم، در آن دوران مسابقاتی که شرکت می‌کردم، کسی در دویدن به پای من نمی‌رسید، برنده دو بودم، خب ما خودمان را سالم نگه داشتیم. اینطوری است. در دو یا فوتبال در شهباز ورزشکار شماره 3 بازی می‌کردیم. آن موقع خاکی بود و شن. آنجا ورزش می‌کردیم، زمین می‌خوردیم تمام پاهای من زخم بود. آن موقع که ما ورزش می‌کردیم ورزش به این شکل نبود. خدا بیامرزد مادرم را. همیشه یا شلوارم پاره شده بود یا کفش‌هایم. در امجدیه که الان شهید شیرودی است، جزو ورزشکاران بودم و کسی در دوی صد متر به من نمی‌رسید. الان به این روز افتادیم، روزگار این است دیگر.

فیلمهای داریوش اسدزاده

داریوش اسدزاده در ادامه می‌گوید: ما همش خواندیم، نوشتیم، تئاتر و سینما درجه هنری وزارت ارشاد به من داده. دانشگاه رفتم. خب که چی؟ هیچی؟ اما اگر من عاشق این کارم نبودم الان وزیر دارایی بودم. پشیمان نیستم چون عاشق کارم بودم. هنرپیشه‌های خوب ما که الان کار می‌کنند چه در تئاتر چه در سینما چه ترفیعی دارند جز اینکه یک مجسمه به اسم حلبی به قول اکبر عبدی مجسمه گچی، دریافت کنند. حداکثرش و نهایت افتخار این است.

* افتخارات زیادی داشتم
داریوش اسدزاده با اشاره به افتخاراتی که تاکنون دریافت کرده است، می‌گوید: شما کتابخانه من را ببینید چه قدر افتخارات دارم. از وزیر گرفته تا معاونان. آیا یک قران بابت این‌ها به ما می‌دهند. ما هم زندگی باید کنیم. نمی‌شود خیلی چیزها را گفت. دوره الان خیلی بهتر از قدیم شده. آنقدری که الان تشویق می‌کنند و جایزه می‌دهند قبلا نبود ولی آن چیزی که باید و شاید نیست.

  
* کتاب‌های اسدزاده از زبان خودش

اسدزاده این روزها می‌نویسد. او پیش از این تالیفاتی هم داشته است.

این نویسنده درباره‌ی کتاب‌هایی که تاکنون نوشته است، می‌گوید: کتابی راجع به تئاتر نوشتم با عنوان «سیری در تاریخ تئاتر ایران از قبل از اسلام تا 57»؛ کتاب دیگری نوشتم با عنوان گزیده‌هایی از تاریخ ایران. کتاب سومم هم با عنوان «تماشاخانه تهران» است که حدود سه سال نگارش و تحقیقات آن طول کشیده و با همکاری دوستان خوبم‌، غلامحسین دولت آبادی‌، اعظم کیان افراز و سیدمهدی واقفی به نتیجه رسید. این کتاب درباره تماشاخانه‌ای است که برای اولین بار در ایران احداث شد و اجرای دائمی تئاتر در ایران را بنا گذاشت که در سال‌های پیش از آن وجود نداشت و تئاترها را به صورت خیریه اجرا می‌َ‌کردند. این روند با تلاش سید علی خان نصر آغاز شد. تجربیات و نگاه خودم را به عنوان بازیگر و کارگردان در سال‌های 1320 در این کتاب ارائه کرده‌ام این کتاب حاوی عکس‌هایی قدیمی متعلق به آن دوران هم هست که فکر می‌کنم برای مخاطب پیگیر قابل توجه باشد.

* «تهران قدیم» را می‌نویسم
داریوش اسدزاده می گوید: «تهران قدیم» هم چهارمین کتابی است که تازه شروع کردم بنویسم که دو سه سال طول می کشد. و اکنون در حال چاپ کتابی به نام «تماشاخانه تهران» هستم که سال‌ها شاهد بوده‌ام روایت کنم.

او در ادامه‌ی گفت و گوی خود به کسانی که دنبال هنرپیشگی هستند، می‌گوید: به بچه‌هایی که عشاق سینه چاک هستند توصیه‌ام این است این کار ما بدبختی دارد، این کار ما پول ندارد، این کار ما عشق است، اگر عشق دارند بیایند. اگر نیستند نیایند و عمرشان را تلف نکنند. چهره شدن زندگی نیست، چهره شدن معنا ندارد. باید مطالعه بکنی، گرسنگی بکشی، در اجتماع برخی‌ها مخالفت باشند این چیزهاست. اگر خوب بود بچه‌هایم که خیلی هم عاشق این کار بودند، وارد بازیگری می‌کردم. خیلی از بازیگران هستند که بچه‌هایشان را وارد کار کردند که من مخالفم.

داریوش اسدزاده

داریوش اسدزاده در دورهمی

داریوش اسدزاده در کنار مهران مدیری در برنامه دورهمی

بیوگرافی داریوش اسدزاده و همسرش

۰۴ تیر ۹۶ ، ۱۴:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی مریم سعادت و همسرش

مریم سعادت

بیوگرافی و زندگینامه

مریم سعادت بازیگر زن سینما و تلویزیون متولد سال 1337 در تهران می باشد و 59 سال سن دارد.

تحصیلات وی لیسانس تئاتر عروسکی است وی فعالیت خود در عرصه هنر را از سال 1364 آغاز نمود.

اولین کار در فیلم تلویزیونی تک خوان  به کارگردان حمید جبلی و اولین سریال او نیز مجموعه آرایشگاه زیبا به کارگردانی مرضیه برومند بود.

آخرین کار مریم سعادت در تلویزیون بازی در سریال پنچری به کارگردانی برزو نیک نژاد ( در نقش خاله متانت ) می باشد.

وی سریالهای به یادماندنی قصه های تا به تا,آرایشگاه زیبا,خوش رکاب,بدون شرح و .. به ایفای نقش پرداخته است.

به گفته ی خود مریم سعادت وی کار در تئاتر را بیشتر از سریال و فیلم سینمایی دوست دارد.

مریم سعادت می گوید من خودم را بازیگر طناز نمی دانم من فقط خود را یک بازیگر شاد می دانم و دوست دارم کارهای شاد بازی کنم و از کارهای غمگین بدم می آید.

ازدواج و همسرش

مریم سعادت متاهل است و ازدواج کرده است و دارای چند فرزند است . ( عکسی از همسر و فرزندان مریم سعادت موجود نیست).

مریم سعادت و همسرش

مریم سعادت در اینستاگرام هیچ صفحه ای ندارد.

مریم سعادت در کنار مائده طهماسبی

 

بیوگرافی مریم سعادت

گفتگو جدید با مریم سعادت

از نقش تان در سریال«پنچری» بگویید.

-خاله متانت که من نقش او را ایفا می کنم در این سریال یک زن تنها، مستقل و اجتماعی است که به خانم ها تعلیم رانندگی می دهد و به تنهایی زندگی اش را اداره می کند. او خیلی احساس عقل کل بودن دارد، ولی اشتباهات خودش را هم دارد.

 «پنچری» چه ویژگی دارد که آن را پذیرفتید؟

-من پیش از این با آقای مهام و نیک نژاد کار کرده بودم. این تیم ده هزار بار دیگر هم کار داشته باشند من حاضرم با آنها همراه شوم و با میل کشش این همکاری را دارم.

 دلیل این تمایل برای همراهی با مهران مهام و برزو نیک نژاد چیست؟

-آقای نیک نژاد به عنوان کارگردان فردی است که هر بازیگری دوست دارد با او کار کند. وی بازیگر را مجبور می کند از تنبلی در بیاید و از آنها استفاده خلاق می کند، اتفاقی که من آن را دوست دارم. علاوه بر این، پویایی یک بازیگر که در جهت نقشش مدام چالشی دارد و تلاش می کند تا به جایی برسد را در هنرپیشه ایجاد می کند. مهران مهام هم با ایجاد یک بستر مناسب شرایطی را رقم می زند که عده ای آدم، با علاقه و در کمال صلح، صفا و احترام به یکدیگر کار کنند. این اتفاق خیلی خوبی است، مگر آدم از کار جز همین آرامش و کیفیت چه می خواهد.

 یکی از ویژگی هایی که در کارهای شما وجود دارد، عدم تکرار و کلیشه است. این قضیه اتفاقی بوده یا برای آن تلاش کرده اید؟

-تکرار را دوست ندارم، اگر دوتا از نقش هایم مثل هم باشد آن را بازی نمی کنم. به همین جهت خیلی از پیشنهادها را رد کرده ام. مثلا بعد از کار زی زی گولو بلافاصله نقشی عین اعظم خانم از من خواسته شد ومن نپذیرفتم. از همان ابتدا با این قضیه مقابله کردم. اگر هم گاهی نقش ها شبیه هم شده اند، به دلیل این است که دارم بازی می کنم، ولی در کل سعی کردم هر کاری را عین واقعیت ببینم، طوری که مثلأ این مادر چه فرقی با دیگری دارد.

 در انتخاب کارهای دیگر چه طور؟ چه ملاک هایی دارید؟

-در کل سریال طنز را به سختی قبول می کنم، چون هر طنز و کارگردان طنزی را دوست ندارم، بر سر قضیه کمدی با خیلی ها اختلاف نظر دارم. طنز موقعیت طنزی است که در عین جدی بودن آدم ها لحظات کمدی ایجاد می شود، این طنز دلخواه من است. این که گاهی عده ای را می آورند که دارند جان می کنند تا مردم را به زور و به هر قیمتی بخندانند، نمی پسندم و طنز انتخابی من نیست.

کار درام و طنز چه طور؟ کدام شان سخت تر است؟

-به نظر من کار طنز خیلی سخت تر است.بر خلاف خیلی ها که معتقدند هر بازیگری قابلیت طنز دارد اصلأ این طوری نیست، یک سری از بازیگران بی نظیر در همه دنیا، نه تنها ایران در طنز خراب می شوند، چرا که کمدی کار هر کسی نیست.

 محدودیت ها و چهارچوب هایی که وجود دارد چه قدر روی این دشواری تأثیر می گذارد؟

-این مسائل منجر به سخت تر شدن شرایط برای خانم ها می شود، اما نه درحدی که آن را به شکل یک درد و معضل مطرح کنیم. خیلی چیزها دست و پا گیر است، مثلا شرایط سینما با تلویزیون تفاوت دارد و اینکه چنین موضوعی را به عنوان یک دغدغه مد نظر قرار دهیم مورد نظر من نیست.

 شما دستی هم بر کارگردانی دارید، آیا به فکر ادامه این مسیر هستید؟

-بیشتر در حوزه کودک این تجربه را داشتم. بازهم اگر کار خوبی و مجموعه چیزهایی که دوست دارم باشد، قطعأ از آن استقبال می کنم، چون کارگردانی کار کودک را خیلی دوست دارم.

 این روزها حال و اوضاع کارهای کودک را چه طور می بینید؟

-شرایط موجود افتضاح است. شما مگر در سال در تلویزیون و یا سینما کار خوب برای دنیای کودکان می بینید؟ اصلأ اثری وجود ندارد که بگوییم کیفیت آن خوب است یا بد! من برنامه کودک تلویزیون را زیاد دنبال می کنم، چون دغدغه ام است، اما متأسفانه هر روز نسبت به کارهای کودک در این رسانه دلگیرتر و رنجورتر از روزهای قبل می شوم.

مریم سعادت

فیلم های سینمایی مریم سعادت

پدر آن دیگری (۱۳۹۳)
متولد ۶۵ (۱۳۹۳)
عملیات مهد کودک (۱۳۹۱)
چک (۱۳۹۰)
آخرین سرقت (۱۳۸۹)

آقا یوسف (۱۳۹۰)
از ما بهترون (۱۳۸۷)
کلاغ پر (۱۳۸۶)
قاعده بازی (۱۳۸۵)
یک بوس کوچولو (۱۳۸۴)

در به درها (۱۳۸۳)
ماهی‌ها عاشق می‌ شوند‍ (۱۳۸۳)
تارزن و تارزان (۱۳۸۰)
شهر زنان (۱۳۷۷)
کارآگاه ۲ (۱۳۶۷)
میهمان ناخوانده (۱۳۶۷)

سریال ها و مجموعه های تلویزیونی مریم سعادت

پنچری – 1395-1396
قرعه – ۱۳۹۵–۱۳۹۴
دردسرهای عظیم ۲ – ۱۳۹۴
دردسرهای عظیم – ۱۳۹۳
باغ سرهنگ – ۱۳۹۲
آب‌ پریا – ۱۳۹۱

تعطیلات دوست‌ داشتنی – ۱۳۹۱
تله‌ فیلم ضیافت‌نامه – ۱۳۹۱
تله‌فیلم به سلامت بانو – ۱۳۹۱
تله‌فیلم آد – ۱۳۹۱
تله‌فیلم زن‌ ها نمونه‌ اند – ۱۳۹۱
تله‌فیلم گنج پنهان – ۱۳۹۰

نقطه سر خط – ۱۳۹۰
تله‌ فیلم شغل شریف – ۱۳۸۹
آرزوهای شیرین – ۱۳۸۶
کتاب‌ فروشی هدهد – ۱۳۸۵

تله‌فیلم اسب – ۱۳۸۴
مجموعه عروسکی ماجرای تقی جان – ۱۳۸۳
باجناغ‌ ها – ۱۳۸۳
خوش‌ غیرت – ۱۳۸۳
بانکی‌ ها – ۱۳۸۲
خوش‌ رکاب – ۱۳۸۱

دیوانه – ۱۳۸۱
کارآگاه شمسی و دستیارش مادام – ۱۳۸۰
رستوران خانوادگی – ۱۳۸۰
داستان‌ های نوروز – ۱۳۷۹
کمین – ۱۳۷۹
کلبه سپید – ۱۳۷۹

خانه – ۱۳۷۹
دانی و من (سری دوم) – ۱۳۷۸–۱۳۷۷
سلام زندگی – ۱۳۷۶
این زمینی‌ ها – ۱۳۷۶
یک مرد آبی – ۱۳۷۶

تهران ۱۱- ۵۹۵ ج ۴۸ – ۱۳۷۶–۱۳۷۵
سیاه، سفید، خاکستری – ۱۳۷۶–۱۳۷۵
مدرسه ماد ربزرگ‌ ها – ۱۳۷۵
فروشگاه بازیگر – ۱۳۷۵
چون سرو قدکشیدن – ۱۳۷۵
فرزندم بزرگ شده – ۱۳۷۵

قصه‌های تا به‌ تا – ۱۳۷۴–۱۳۷۳
دوستان خوب – ۱۳۷۳
برگی از زندگی – ۱۳۷۳
بازگشایی مدارس – ۱۳۷۰–۱۳۷۱

بچه‌ های عروسکی – ۱۳۷۰
آرایشگاه زیبا – ۱۳۶۹
سلامتی چه خوبه – ۱۳۶۸
عطر و گلاب بپاشید – ۱۳۶۷
خونه مادربزرگه – ۱۳۶۶

بیوگرافی مریم سعادت و همسرش

۰۳ تیر ۹۶ ، ۱۱:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

امین زندگانی و همسرش

موضوع :بازیگران مرد ایرانی ، بازیگران و همسرانشان ، بیوگرافی بازیگران مرد ، گفتگو با بازیگران به روز شده :

امین زندگانی ,بیوگرافی امین زندگانی ,همسر امین زندگانی

بیوگرافی و زندگینامه

امین زندگانی بازیگر سینما و تلویزیون متولد 5 شهریور 1351 در تهران می باشد و 45 سال سن دارد.

تحصیلات :زندگانی سال 1370 وارد دانشگاه هنر شد و مشغول به تحصیل در رشته تاتر شد.وی دارای مدرک لیسانس بازیگری تاتر می باشد. 

اولین تجربه بازیگر اش  حضور وی مربوط به سریال وکلای جوان می باشد که در سال 1374 تولید شد. 

پدر امین مرحوم سیاوش زندگانی یکی از اساتید برجسته ی موسیقی بود که در سال 82 از دنیا رفت .

امین زندگانی بارها تلاش کرده تا هنر خود را در غیر از بازیگری محک بزند اما به گفته ی خود او حتی در عرصه ی اقتصادی (بازاری) نتوانسته موفق باشد . وی مدتی با یکی از دوستانش شرکت پخش مواد غذایی راه اندازی کرد که بعد از چند وقت خود را کنار کشید.در نتیجه فقط بازیگری را به عنوان شغل خود انتخاب کرده است.


ازدواج و همسرش

امین زندگانی متاهل است و ازدواج کرده است که البته بار اول ( با همسر سابقش مینا لاکانی) ناموفق بوده است و منجر به جدایی و طلاق شده است. همسر فعلی او الیکا عبدالرزاقی است که او هم از بازیگران سینما و تلویزیون است.

این زوج هنرمند تاکنون فرزندی ندارند.

امین زندگانی و همسرش

همسر امین زندگانی

امین زندگانی و همسرش الیکا عبدالرزاقی

عکس امین زندگانی با همسرش

اینستاگرام امین زندگانی : instagram /Aminzendegani2


گفت و گو با امین زندگانی

آقای زندگانی خودتان را معرفی کنید.

زندگانی: امین زندگانی هستم متولد سال 1351 در محله تهرا‌نپارس بزرگ شده‌ام و الان در نیاوران زندگی می‌کنم.

اگر بازیگر نبودید دوست داشتید چه کاره می‌شدید؟

 زندگانی: دوست داشتم یک رستوران داشته باشم.

دوست دارید با چه کارگردانی کار کنید که تا به حال کار نکرده‌اید؟

زندگانی: کارگردانی که دوست دارد با من کار کند و تا حالا با من کار نکرده است.

 دوست داشتید چه نقشی را بازی کنید که بازی نکرده‌اید؟

 زندگانی: همان نقشی که تا حالا بازی نکردم.

 آیا بوده بعد از سال‌ها از نحوه بازی در فیلمی خجالت بکشید؟

زندگانی: نه!

در بازیگری الگوی خاصی داشتید؟

زندگانی: در رفتار بله اما در بازی خیر، خسروشکیبایی و جمشید مشایخی و بزرگوارانی که اخلاقیاتشان حرف اول را می‌زند الگوهای رفتاری من بوده‌اند.

 به نظر شما رابطه مردم با سینما بهتر است یا تلویزیون؟

زندگانی: با تلویزیون و البته ماهواره

 چرا؟

زندگانی: به دلیل اینکه ظرفیت محدودیت‌های زیادتر از توقعات مردم شده و فکر می‌کنم که این خطر فرهنگ ما را تهدید می‌کند که یک سری سریال‌ها که ارزش فرهنگی ندارد جایگزین سریال‌های خوب ما مثل «امام علی(ع)»، «هزاردستان»، «ابوعلی سینا» و «سربداران» شده است. جای سریال‌های فاخری که در طول این سال‌ها ساخته شده بسیار کم است و متاسفانه سرعت ساخت سریال باعث شده که هویت اصلی سریال‌ها و داستان‌های ایرانی تحت الشعاع سریال‌های ماهواره‌ای قرار بگیرد.

 به نظر شما دستمزد بازیگران منصفانه است؟

 زندگانی: نه، خیلی کم است.

برخی‌ها درباره دستمزد بازیگران جدید اعتراض دارند، این اعتراض‌ها چقدر بجاست؟

 زندگانی: به هر حال در همه جا اعتراض وجود دارد. اما در خصوص بازیگران باید تمیز قائل شد، بازیگر دستمزدی که دریافت می‌کند، دستمزد بازی کردن نیست، دستمزد زندگی نکردن است.

آیا پول بازیگران از پارو بالا می‌رود؟

زندگانی: شاید الان اندازه پاروها کوچک شده است!

بازیگران ما چقدر به مبانی نظری بازیگری تسلط دارند؟

زندگانی:‌ من فکر می‌کنم تفاوت بازیگری که تحصیلات آکادمیک دارد با بازیگری که از در پشتی آمده شاید 12 جلد کتاب باشد! چون متاسفانه سیستم آموزشی بسیار ضعیف است و در نهایت محدودیت‌ها باعث می‌شود که ضعف آموزشی خودش را بروز دهد تا ما شاهد تکرار نقش‌ها و بازی‌ها باشیم.

بیوگرافی امین زندگانی

برخی عنوان می‌کنند که مانکن‌های خوشچهره جای بازیگران واقعی را گرفته‌اند نظر شما چیست؟

زندگانی: این هم یک بخش از نیاز سینما است.به هر حال سینما به تصویر خوب هم نیاز دارد همچنان که به بازی خوب نیاز دارد، ورود چهره‌های خوب و زیبا به قول بعضی ها اجتناب ناپذیر است اما میشود محدودیت‌های آموزشی قائل شد که برای تداوم چهره‌ها و اینکه نسل‌های بعدی فکر نکنند که سینما فقط چهره است، چهره نامتعارف آن‌ها باعث شده تا به عنوان بازیگر جلب توجه کنند.

 رابطه چهره با سینما چیست؟

 زندگانی: چهره به چهره‌اش خیلی رابطه قوی است!

آیا بازیگران با رسیدن به دوره پیری تمام می‌شوند؟

زندگانی: اگر به همین سمتی که حرکت می‌کنیم اصرار بورزیم متاسفانه باید بگویم بله، ولی در تمام دنیا بازیگر وقتی از سن 50 سالگی می‌گذرد میزان نقش‌های پیشنهادی به او بیشتر است و نقش‌های اصلی برایش نوشته می‌شود، اما در ایران با بالا رفتن سن بازیگر نقش‌های یک برای او خیلی کم می‌شود.

فیلم فارسی چیست؟

زندگانی: فیلم فارسی لقب بسیار بدی است که ما در موردش استفاده می‌کنیم و معمولا فیلم فارسی را به عنوان یک ضعف می‌بینیم اما وقتی به دوره فیلم فارسی برگردیم می‌بینیم چقد داستان‌ها جذاب بوده و می‌توانسته مخاطب را پای خودش نگه دارد چون فیلم فارسی قصه گویی خوبی داشت.

 چقدر به سالمندان هم صنف خود سر می‌زنید؟

زندگانی: الحمدلله سالمندان بیشتر از جوان‌ها مشغول کار هستند و انرژی مضاعفی دارند. باید ببینیم آن‌ها چقد وقت دارند یا اصلا ما را می‌پذیرند؟!

 چرا خانه همه بازیگران  در شمال شهر است در صورتی که عمده علاقمندان  به سینما در جنوب شهر هستند؟

زندگانی: الان الحمدلله قیمت ملک در سراسر تهران یکدست شده و جنوب و شمال فقط از نظر جغرافیای معنا دارد.

چرا زندگی شخصی تعداد قابل توجهی از بازیگران دچار مشکل می‌شود؟

 زندگانی: مشکل را برایشان درست می‌کنند.

 دوست داشتید در هالیوود بازی میکردید؟

زندگانی: مطمئنا.

 چرا در بین مردم این اعتقاد وجود دارد که بازیگران تقیدات مذهبی و اخلاقی ندارند؟

زندگانی: چون کسانی که تقید اخلاقی ندارند اصولا در فرهنگ ایرانی جایی ندارند، چون بازیگران جلوی چشم هستند این دسته از بزرگورارانی که اینطور فکر می‌کنند باید این را هم لحاظ کنند که انسان جایزالخطاست. اگر بخواهم منصفانه به این موضوع نگاه کنم، خطای اخلاقی و اجتماعی بازیگران خیلی کمتر از افراد معمولی است اما نمودشان برای خبرسازی و قلم به مزد بودن برخی نشریات زرد باعث بیشتر شدن این موضوع می‌شود.

 اگر روزی علیه ایران جنگ شود، شما برای دفاع شرکت می‌کنید؟

 زندگانی: صد در صد.

همسر سابق امین زندگانی

چرا فیلم‌ها با ژانر دفاع مقدس موردتوجه مردم قرار می‌گیرد؟

 زندگانی: من تا الان فکر می‌کردم قرار نمی‌گیرد! چون من در یک سریال و یک فیلم دفاع مقدس بازی کردم که مورد توجه قرار نگرفت.

 برخی می‌گویند الفاظ رکیک و خنداندن به هر قیمتی در سینما و البته تلویزیون زیاد شده است، نظر شما چیست؟

 زندگانی: وقتی بازار تقاضا زیاد باشد عرضه هم زیاد میشود.

چرا هنرپیشه‌های هالیوود همه جا مثل سومالی در سیاست‌های خارجی شرکت دارند ولی هنرپیشه‌های ما نیستند؟

زندگانی: چون در ساده‌ترین شکل وقتی تصمیم گرفتند در شورای شهر حضور پیدا کنند برخی رسانه‌ها شمشیر را از رو بستند.

 چقدر از اجناسی که مصرف می‌کنید ایرانی است؟

 زندگانی: بیشتر اجناسی که استفاده می‌کنیم چینی است.

 بحث فساد در سینما موضوعی است که بازیگران زیادی درباره آن صحبت کرده‌اند مثل استاد تارخ که گفتند برخی دختران برای ورود به سینما خودشان را عرضه می‌کنند این موضوع چقدر صحت دارد؟

 زندگانی: سکوت!

 اگر یک میلیارد پول داشتید آن چه می‌کردید؟

زندگانی: چون الان درگیر عوض کردن خانه هستم حتما خانه می‌خریدم.

آخرین کتابی که خواندید؟

زندگانی: «انشتین به آرایشگرش چه گفت؟»

آرزوی شما چیست؟

 زندگانی: صلح برای جهان و عاقبت به خیری هنرمندان.

عکس امین زندگانی


فیلم های سینمایی امین زندگانی

نیمکت (۱۳۹۵)
۲۴ سپتامبر (۱۳۹۴)
فصل فراموشی فریبا (۱۳۹۲)

شهابی از جنس نور (۱۳۹۲)
پیشونی سفید (۱۳۹۰)
راه بهشت (۱۳۹۰)

گلوگاه شیطان (۱۳۸۹)
خانواده ارنست (۱۳۸۸)
درخشش پنهان (۱۳۸۷)

ملک سلیمان (۱۳۸۷)
ژرفا (۱۳۸۷)
کابوس (۱۳۸۷)

شهرآشوب (۱۳۸۴)
من و دبورا (۱۳۸۴)
آدمک‌ها (۱۳۸۲)
بازیگر
زن شرقی (۱۳۷۶)


سریالهای امین زندگانی

سریال پرستاران (1395-1396)
چرخ و فلک ایپزود هستی (۱۳۹۵)
ساعت صفر (۱۳۹۴)
همه چیز آنجاست (۱۳۹۳)

خاطرات مرد ناتمام (۱۳۹۱)
مختارنامه(۱۳۸۹)
قفسی برای پرواز (۱۳۸۹)

طلسم شدگان (۱۳۸۳)
معصومیت از دست رفته
به سوی پیروزی

راه سوم
روزگار جوانی
همسفر
چند دقیقه زندگی
نوعروس
وکلای جوان

تاتر های امین زندگانی
تانگوی تخم مرغ داغ تالار وحدت ۱۳۹۳
یک زن، یک مرد (کارگردان: آزیتا حاجیان)
جاده طولانی مارپیچ (کارگردان: رضا گوران)

پایین گذر سقاخانه (کارگردان هادی مرزبان)
به من دروغ بگو (کارگردان: امین زندگانی)

بیوگرافی امین زندگانی

بیوگرافی امین زندگانی و همسرش

۰۱ تیر ۹۶ ، ۱۱:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

رویا نونهالی و همسرش +عکسها و بیوگرافی

رویا نونهالی

بیوگرافی و زندگینامه

رویا نونهالی بازیگر سینما و تلویزیون متولد 24 بهمن 1341 در تهران می باشد و 55 سال سن دارد.

وی اصالتا مربوط به روستای تاکر از توابع بخش بلده شهرستان نور در استان مازندران می باشد.

تحصیلات : وی دارای تحصیلات در رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران است.

نونهالی فعالیت هنری خود را از سال 1362 با بازی در تاتر آغاز نمود. 

اولین حضور وی جلوی دوربین در سال 1366 می باشد که در آن سال نونهالی در فیلم یار در خانه ساخته خسرو سینایی ایفای نقش نمود. 

وی با حضور در سریال خواب و بیدار در سال 94 به کارگردانی مهدی فخیم زاده در نقش ناتاشا توانست به خوبی شناخته شود.

وی در فصل دوم سریال شهرزاد نیز در نقش عمه بلقیس حضور دارد.

ازدواج و همسرش

رویا نونهالی متاهل است و چندین سال است که ازدواج کرده است . همسر وی رامین حیدری می باشد . این زوج فرزندی ندارند. (اططلاعات دقیق موجود نیست).

رویا نونهالی و همسرش

رویا نونهالی و همسرش

گفتگو با رویا نونهالی

دوستان معتقدند شما بانوی مرموزی هستی، هستی؟ هستی که نقاشی خوانده ای و بازیگری و به شهادت شاهدان، یک دیگ آش درست می کنی، هر سال بهتر از پارسال. روش پخت را هم به کسی نمی گویی، نقاشی می کشی شبیه خواب و نشانش نمی دهد، شعرت این قدر بیدار است و منتشر نمی کنی! از خودت هم زیاد حرف نزده ای و این به جذابیت و مرموزیت «کاراکتر» شما افزوده است.

خب، مواد لازم برای پخت آش رشته، بر همگان روشن است. چه آنها که خورده اند و چه آنها که پخته اند. حالا دلت می خواهد چیزی به آن بیفزایی یا چیزهایی، و نگویی و یواشکی تماشا کنی و از قیافه ها و از واکنش ها دریابی حالشان خوب است، کیفورند یا مشکوک اند. هرچه هست راز کوچکی است و به بازی می ماند. مرموز نیست، فقط برایم جذاب است این بازی. شبیه بازی بزرگ زندگی است. آش در جوشش است، کسی گرد نمکی می پاشد، کسی گردشکری. حالا این که دریابی چه طعمی، چه وقتی خوشایند است، می شود یکی از بازی های جذاب زندگی.

... و اشاره پسندیده شما به دست پخت من یادآور شد که من از دست پخت شگفت انگیزت با آن ارائه های خلاقانه قدردانی کنم... و نظرت درباره شعر و نقاشی هم که موجب خوشحالی است. و اما این بحث «مرموز» را باید به حساب چه چیزی بگذاریم؟

حتما تعریف است دیگر، صاحب رمز و راز بودن، خودش هنر است.

 حالا خودت جدا چطور فکر می کنی در مورد مرموز بودن من؟

من فکر می کنم به نوع انتخاب نقش و تداوم در وسواس و سر و کله نزدن با اخبار حاشیه مربوط باشد. به نظر خودم تو مرموز نیستی، صاحب رازی!

آفرین، چه آقای فهمیده ای! باشد، از همین جا شروع می کنیم. نه مرموز نیستم، دوست داشته ام سرم به کار خودم گرم باشد و البته از دنیای اطرافم پرت نباشم و حواسم به چیزهایی که دوست دارم، جمع باشد؛ همین!

بیا از واژه های کلیدی شروع کنیم، مثلا جذابیت در حرفه ات معنی اش چیست و با چه چیزهایی مربوط است؟

ساده بگویم، نمی توانی تلاش کنی جذاب باشی. معادله و فرمول ندارد و اگر چیزهایی هست که موجب جذابیت می شود باید کاری به کارش نداشته باشی. ولی خب آدمیزاد است دیگر، می خواهد تولید جذابیت کند، حواشی جذاب بسازد برای موضوعی یا فردی یا هر چه.

چیزهایی نسبی را پیدا می کند یا حتی می سازد و به موضوع مورد نظر می افزاید که سرجمع می شود خبر، تولید خبر، خبر ساختن، عمر خبر و ابن جور چیزها که موضوع بازاریابی و بازار ساختن و تجارت است و هزینه اش از نظر آدم های مختلف، مختلف است و انتخاب من نیست. اما آنها که اگر باشد خوب است، چیزهای مربوط به کیفیت است، کیفیت انتخاب، کیفیت جرا و شکل تداوم و تمایز. بودن و تکراری نشدن و لطف کار را نگه داشتن که اگر در مورد آدم بازیگر باشد (و افراد کاردان و مردمان مهربان، این تشخیص را در مورد او داشته باشند) مایه خوشحالی و شکرگزاری است. 

همسر رویا نونهالی

انتخاب، کلمه کلیدی دوم است. براساس چه چیزهایی انتخاب می کنی؟ چه چیز برایت جذاب تر است؛ تو در تئاتر، سینما، تلویزیون، ویدئو کلیپ و مستند، تجربه های موفقی داشته ای و به نظر ماجراجو و اهل تجربه می آی.

کنجکاوی درباره زندگی و ماجراهایش، کار آدمیزاد است اگر بخواهد طول عمر را زندگی کند، خودت می دانی و زیاد درباره اش حرف زده ایم، مهم این است که قضیه جبر باشد و برایش ذوق و شوق و فکر، خرج کرده باشند، تدارک دیده باشند، وقت صرف کرده باشند؛ به تو چیزی اضافه کنند و اگر سراغ کسی رفته اند برایشان فرق داشته باشد و تو تشخیص بدهی که می توانی با بودنت، چیزی به چیزهایی علاوه کنی، خب اگر زد و این نادره رخ داد، چرا تجربه اش نکنی؟ من هر بار این موقعیت باشد و جدیت و همت را تشخیص بدهم، انتخابش می کنم، تجربی و تازه کار و کوتاه و بلند فرق نمی کند، تفاوت در ترکیبی از چیزهای متعددی است که در کنار هم، امتیاز می آورند و قانع می شوی چون اعتمادت را جلب کرده اند.

چندتایش را بگو!

موضوع فیلمنامه، کارگردان، همراهان، مدیران، بودجه، حافظه...

منظورت از حافظه چیست؟

منظورم این است که در جایی از ذهن آدم، حس آدم، برقی بجهد؛ چیزی یاد آدم بیاید، سوال و جوابی راه بیفتد برود به چشم اندازی خاطره انگیز، خیال انگیز، شوق انگیز، کنجکاوی انگیز که بیشتر راز و رمزی داشته باشد و تو را به طرف خودش بکشد نه این که مرموز باشد و غیرقابل پیش بینی، سخت باور، یا گنگ و خام.

خوب شد تکلیفت با داستان مرموز اول ماجرا هم روشن شد. راست است، ناشناخته رازآمیز با گنم و مبهم، فرق دارد. حالا به نظرت، دنیای سینما، رازآمیز است یا مرموز؟

با تعریفی که تا الان با آن جلو آمده ایم، حتما مرموز است.

سینما ما یا همه سینما؟

همه سینما، چون صنعت و تجارت و سیاست، می خواهند روی هنر و کیاست، سرمایه گذاری کنند، خودت که واردی، ببین چه هزارتویی از روابط و متغیرها، امنیت و اعتماد را متزلزل می کنند، آخرش هالیوود است که اشک مایکل جکسون و مریلین مونرو و صدای مارلون براندو و کوبریک را در می آورد، چه برسد به سینمای ما که تکلیفش از هزار جهت ناروشن است و البته بی انصافی است اگر یادمان برود، باز هم نسبت به خیلی دیگر از شاخص های کیفی جامعه، تشخصی هم دارد و می تواند سرش را بالا بگیرد و تاریخ داشته باشد. می توانی از فردایش دل نبریده باشی و امروز هم که ما با آن معاشر هستیم و جورش را هم اگر بکشیم، بابت لطفی است که برایمان داشته است و دارد و کاش از دست نرود، حتی اگر مرموز باقی بماند.

بله، بد نیست در برانداز احوال سینای ایران، آن را با بقیه شاخص های بخش های دیگر فرهنگ و هنر کشورمان مقایسه کنیم، آن وقت شاید با آن مهربان تر باشیم. اما پرسش بعدی،  فلسفی است و در مقوله جبر و اختیار. تو از سر تقدیر اینجایی یا تصمیم؟ یا ترکیبی مرموز از این دو؟

نه، اصلا مرموز نیست. خیلی سرراست، از زمان مدرسه فرانسوی ژاندارک که محصلش بودم، تئاتر جزو درس های اصلی بود و زمان دانشجویی هم رشته ام نقاشی بود اما با نمایش به شکلی جدی همراه بودم و کار می کردیم تا این که نوبت به سینما رسید و دفعه اول، عکسم در کسوت دختری لهستانی در روزگاران جنگ، روی طاقچه یک فیلم قرار گرفت و شد یک نقش کوتاه و بعدتر «عروسی خوبان» و جایزه فجر و ادامه راه، که من از میان جبر روزگار، حق انتخاب بازیگری را داشتم و انتخابش کردم و ادامه دارد و می بینی.

بیوگرافی رویا نونهالی

راضی هستی؟ خبر خوش که نمی پرسم اگر یک بار دیگر به دنیا می آمد، همین را انتخاب می کردی یا نه.

خیلی ممنون از این خودداری معقول و دوستانه؛ چون قرار شد به کلمه ها دقت کنیم، یادمان نرود بازیگری، کلی اطراف و اکناف تُرش و تاریک دارد و نور دارد و مقداری هم بالا و پایین و تشویق و تعریف؛ و البته یک جای دیگر هم هست، خلوتی که کاغذها دور و برت ریخته، یادداشت بر می داری و زیر دیالوگ هایت خط می کشی و زمزمه یک آدم و زندگی دیگری شروع می شود.

این احوال تا اولین حرکت ها، جلوی آینه های عبوری در و دیوار خانه ادامه دارد و بعد، چیزی گفتن ها، حق دادن ها، دلخور و کلافه شدن یا به شوق آمدن از بازی سرنوشت و حس دوگانه رضایت و دریغ و پیدا کردن، چیزهای شبیه تجربه هایت یا تخیل تند دردهایی که هنوز از تو دورند و باید به عمد به آنها نزدیک شوی؛ یا تلخی هایی که به هزار ضرب و زور کمرنگشان کرده ای و باز گردگیری می شوند و باید از نزدیک گریه شان کنی، خیره تماشایشان کنی، یا خیلی غلیظ تجربه شان کنی، خیره تماشایشان کنی، یا خیلی غلیظ تجربه شان کنی نه مثل واقعیت، یک بار، بلکه در چند برداشت از چند زاویه، نه در ساعت پنج بعدازظهر، ساعت چهار صبح، بعد از چندساعت گریم سر شب و انتظارهایی که سنگین اند و اسمشان طبیعی است و هستند برای خودشان؛ چیزی کم است، جور نیست، یا جور در نمی آید.

رویا نونهالی و فرزندانش

اینستاگرام رویا نونهالی : instagram / Roya.nownahali

گاهی شنیده ای که می گویند همه ما بازیگریم و نقش هایی را خوب یا بد بازی می کنیم؟

بله، همین طور است، اما نقش خودت را بازی کردن، یا به طریق شیرین کاری، ادای دیگری را درآوردن، با هر بار در تقدیر و تصمیم و تحقیر یا شادی کوتاه و مرموز کسی نفس کشیدن، خیلی چیز دیگری است. حتی وقتی تلخ کامی درام زندگی نقش را که بازی کرده ای به روایت برش های تدوین می بینی با حذف ها و جا به جایی هایی که انتظارش را نداشته ای ماجرا متفاوت است، یا لحظه فراق و خشونت روزگار را روی پرده در جشنواره برای اولین بار و بعد چند مرتبه و برای چندمین بار، تماشا می کنی در انواع اکران خصوصی و مردمی و تعارف و تعریف دیگران و تردید خودت درباره همه چیز روی پرده، پشت پرده و پرده ای که از سردر سینما پایین می آید اما از ذهن و روح تو پایین نمی آید.

داستان سنگینی در حال تعریف است و این هم وجه دیگری از این بازی مهم و سرنوشت ساز است که اگر پیشه ات این نباشد، بعید است یک جا بتوانی حتی تصورش کنی. پس شغل خیلی پرهزینه ای است و البته شُکرش واجب، که بالا و پایینش من را پشیمان نکرده و خوبم و حواسم هست، قدر دیده شدن و تلاش برای بازسازی خلاق آدم های تماشایی از فرصت هایی بوده که زندگی به من  داده، نمی شود ناسپاس بود؛ خیلی خیلی هم ممنون، از خدای مهربان، تماشاگران مهربان.

ستاره بودن را ترجیح می دهی یا بازیگر بودن را؟ به نظر دوستان شما دومی را انتخاب کرده ای با این که امکان اولی را داشته ای، چرا ستاره بودن را نخواسته ای؟

بعد از سپاس از محبت مهربانان، خدمتت بگویم، پیداست اینجا سه تعریف پایه بحث است؛ بازیگر، ستاره و بازیگری که ستاره می شود. هر سه نوع اینها هست؛ بازیگر که بازیگر است و در طول زندگی اش نقش های خوب و بدی بازی می کند و اگر از تجربه و توانش استفاده کند و میانگین کارنامه اش نمره خوب، خیلی خوب یا عالی بگیرد، باز هم تضمینی نیست که به نوع سوم بدل شود یا بخواهد بدل شود، چیز دیگری شود مطابق با سفارش بازار؛ یعنی چیزی خارج از متن که می شود جای متن را هم بگیرد. ستاره بودن در سینمای دنیا، یعنی بهره بردن از وجوه تجاری شهرت در این حرفه، که بیرون از خودش تعریف می شود و به روابط مربوط و نامربوط تبلیغ و تشویق و حاشیه و خبر، بستگی دارد.

میان خواستن و توانستن ستاره بودن و ستاره شدن و ستاره ماندن، بازی پردغدغه و پرهزینه ای در جریان است که گاهی همه زندگی ات را باید صرف آن کنی؛ خلوت، خانواده، استقلال رای، استفاده خلاق از واژه سرنوشت ساز «نه» و حفظ فاصله با طوفان خانمان برانداز منصرف کردن و مصرف شدن. من تصمیم های عجیبی نگرفته ام تا شبیه الگویی برای موفقیت تجاری باشم یا نباشم.

کار خودم را کرده ام، جدی گرفتن امکانات و فرصت های باارزش زندگی، طوری که آویخته و آویزان سرنوشتی نباشی که بازار برایت رقم می زند، خواست به اهمیت زانوی بزرگوار خودت باشد و دستت را جز روی شانه دوست نگذاری، عجله نکنی، دل به وسوسه مرموز فریبکار بیشتر خواستن هایی که تمام نمی شوند ندهی و آدمیزادی باشی که در این روزگار، اگر به آدمیت نیفزود، از آن هم نکاست و خاطره ای شد که گاهی، وقتی کسانی تماشایش می کنند، یاد حس و معنی به دردبخوری بیفتند و دلی بنوازند و بقیه اش هم مثل بقیه اش باید حتما لطف روزگار شامل حال باشد.

در مجموع و سرانجام به چه کسی می گویند ستاره سینما؟

شاید بهتر باشد ببینیم چه کسانی به چه کسانی می گویند ستاره. در مورد مردم نازنین که تکلیف روشن است، اگر در طی چند یا چندین سال، تداوم حضور بازیگری را دنبال کرده باشند و نقش یا نقش هایی را خیلی دوست داشته باشند، با مهر و سخاوت، بازیگر محبوبشان را ستاره می دانند؛ اما در مورد مشاور تبلیغاتی و مدیربرنامه و آیین دوست یابی و فیلم زرد و نشریه زرد و عکس مدام به هر بهانه روی هر جلد و قرارداد با رقم های بزرگ شده تخیلی و عکاس اختصای و چیرهایی دیگر، قاعده دیگری هست که قبل هم گفتم، نوعی بازاریابی جهانی است که روی حافظه شرطی کار می کند و درباره این تئوری تلاش می کند که مثلا این بازیگر، با شرکت در هر فیلمی، حتما فروش بالای آن را مستقل از بقیه عناصر و عوامل تعیین کننده، تضمین می کند.

این که چنین چیزی هست، یا می تواند باشد، جوابش تحقیق آماری می خواهد اما در سینمای بعد از سال 57، مطمئن نیستم در طول یک زمان قابل توجه، چنین چیزی با تضمین بالا و در سطح سینمای صنعتی دنیا، اینجا، اتفاق افتاده باشد که اگر باشد لزوما چیز بدی نیست و سینما گیشه دارد و دخل و خرجش باید جور شود اما، بازیگر هم می تواند، هزینه این بازار را بپردازد یا اینکه سرش به کار خودش باشد و به فیلمنامه و تجربه محترم نمایشی.

رسیدیم به اواخر ماجرا و موضوع تجربه گرایی اول کار، مثلا بازی در ویدئوکلیپ «نوایی» یا فیلم های مستند مثل رفتن به آفریقا یا بازی در نقش مثالی یک زن افسانه ای بافنده قالی که باید به شعر یا نثر مسجع، کار آوا بخواند؛ البته لازم نیست به حضور کارگردان کاربلد این آثار به یادماندنی اشاره کنی، شرمئده می شوم!

جایگاه حضرت عالی که حتما بر بلندای شاخص های اعتماد و انتخاب بنده می درخشد، اما اگر از این تلاش واجب برای گفت و گوی صمیمی تفاوت که برایش می کوشیم بگذریم، داستان از این قرار است که باید پیشنهادهای زندگی را، جدی و جدی تر گرفت. وقتی ویدئوکلیپ را مطرح کردی، مسیر همیشه را طی کردیم.

فیلمنامه کامل و پرداخته، حال و هوای کنجکاوی برانگیز، کارگردان مسلط و مشتاق و کششی درونی و جادویی که حتی آدم را به خاطر کردن هم دعوت می کند. اینجا هم، اضافه بر آن پایه های اصلی که گفتم، علاقه من به موسیقی مقامی و شعر ناب نوایی و بعد هم وقتی قرار شد جناب پورعطایی که یاد عزیزش گرامی، بخواند و فردین خلعتبری، روایت دیگری از فضای موسیقی فیلم را ممکن کند، به تصمیم تبدیل شد؛ یعنی به خودت، یا به رامین خان فاروقی، می گویی که بزن بریم، هستم.

در مورد مستندها هم همه چیز سر جای خودش بود، تحقیق جدی، دلیل کافی برای حضور، مثل آن کتاب های عکسی که نشانم دادی و گفتی ببین چطور مردم بومی به زنان عکاس اعتماد کرده اند و اجازه داده اند بروند نزدیک و نزدیک تر و اصل سفر و ماجراجویی، که اهلش هستم و هم سفران خوب، خوب است بگویم که ما و بچه های گروه، سال هاست با هم کار می کنیم، اما هیچ ارتباط و عاطفه ای نباید جای اصول را بگیرد و باید باعث شود نسبت به هم سخت گیرتر باشیم، که تو خودت هم همین طوری و دستت درد نکند. امید، که قولت در باب این گفت و گو با ویژگی های مورد نظر، به فعل درآمده باشد.

عکس های رویا نونهالی

اگر سوال غریبی از تو بکنند مثل این که به عنوان یک زن و یک بازیگر، به نظرت «زمان» ترسناک است یا آرامش بخش، چه جواب می دهید؟ و این که آیا آن طور که می گویند زمان همه چیز را حل می کند، یا همه چیز را «حل» می کند؟

پس که این طور، این پرسش، پاسخش قواره یک کتاب را دارد و الان شاید بشود به قدر یک «مقدمه» سراغش رفت. زمان در اختیار ما محدود است، این محدوده کوتاه نامعلوم، پایه خیلی از زشت و زیبای زندگی آدم است. آدم که بی قرار است، پای زمان در میان است. هر بار در تنگناست، طول می کشد و تمام نمی شود و انگار می  چسبد به روح و ذهن و خراش عمیق می اندازد اطراف زخم نو و کهنه. همان است که به خارش زخم های کهنه مجال می دهد آدم را بچزانند و سر باز کنند.

کابوس که دستش بیفتد، چندبُعدی می شود. دور که بشوی نزدیکت می کند، نزدیک می شوی صدای تیک تاک... آه! ساعت شنی وسیله عینی خوبی است برای تماشای فرآیند ذهنی کاستن یا فروکاستن مفهوم عمر و زندگی.

زمان در روان آدم، لجوج و مخالف خوان است. زمان نیوتنی هم مثل قوانین جاذبه عمومی، هوار است بر معنای این که زندگی یعنی از دست دادن؛ ببین، پیر شدند و رفتند، پیر می شوی و می روی. نگاه کن! شنیده ای جوان بود رفت و تمام شد و همه آرزوهای خودش و آنها را که او آرزویشان بود برد! یادت هست، ای، آی، وای، ورزگار درد لاکردار کج رفتار بدمدار بی انصاف، تا آمدیم ببینیم چه شد، تمام شد.

نگاه کن تو را به خدا امسال، شروع نشده تمام شد و... راهی نیست، جز قیام علیه کمیتی که می تواند کیفیت زندگی هر کسی را بگیرد و این فن و مهارت خودش را می خواهد که قافیه را نبازی. واقعی ببینی، با سرعت مجاز برانی و سبقت بجا از جا ماندن را بلد باشی و گاز دادن و زدن به جاده با سرعت مطمئنه را، که یعنی حالا دیگر به خودت بستگی دارد با آخرین زوری که داری، برو ببینم چه کار می کنی! به لحظه هایت کیفیت بده.

سواد انتخاب خلاق از خاطره ات را داشته باش، این را بگیر و آن را رها کن! تلاش نکنی، تمام می شود. با چیزی که پیرنگ اصلی نمایش زندگی را بر اساسش ساخته اند، وَر نرو، برو! خدا بزرگ است، این همه چیز زیبا ساخته که مغزت سوت می کشید. نمی آید کار زشت بکند. ایشان که بخشنده و مهربان اند، خودشان گفته اند، اعتماد کن، لج نکن، آرام می گیری.

کسانی که با سینما دمخورند، بیشتر با زمان کلنجار می روند، از نوع خوب و بدش. یا زود است یا دیر شده، یا کم است، یا وقتش گذشته، یا نیامده، یا رفته، یا تمام شده. بله، زمان در سینما می تواند به تجربه ای ترسناک تبدیل شود. اگر بازیگر باشی و در ایران باشی و زن باشی، ممکن است گریبانت را بگیرد اگر بلد نباشی کار خودت را بکنی و اگر ندانی ماجرای اصلی، همراهی هوشمند با دوره های مختلف زندگی است. و از پس هر بخشش که برآمده باشی، سکانش پیش رو جذاب و بامعناست.

تو خودت بهتر از هر کسی می دانی و ما از نزدیک، این طور پشت ماشین سرنوشت نشسته ایم و خیالم راحت است دارم رو به روی آدم نزدیک خودم که پنهانی از هم نداریم حرف می زنم. تکلیف ما با زمان روشن است، ایشان صد هزاران سال است که خُلقشان را حفظ کرده اند و نامهربان نیستند و سخت گیر هستند و هیچ چیز را هم حل نمی کنند. می گذارند اگر بتوانی، رد کنی، بروی، فاصله بگیری، حواست را پرت کنی، جای دیگر جمع کنی!

در کل و جزء موافقم. اگر شخصیتی برای معاشرت با زندگی، به عنوان یک رمز عبور برای یاد و مباد زندگی مان دست و پا نکنیم، قراردادهای تیپیکال ساختگی ما را می جوند و کارمان در دست تقدیر «دیگران گفته اند»، ساخته است. آن وقت است که اگر صنعت سینما از تو ستاره ساخته باشد، زمان ممکن است رنگ پریده ات کند.

گُرد روزگار روی روحت بنشیند و تاریخ مصرف پیدا کنی. اما اگر سهم خودت را درست برداشته باشی، هیچ چیز غافلگیرکننده ای وجود ندارد، ماجرا منتشر شده است، این خود ما هستیم که خودمان را غافلگیر می کنیم و از کم آوردنمان می ترسیم؛ پس، جا می مانیم.

همین طور است که گفتی. در مجموع، باید بگویم زمن نه ترسناک است، نه آرامش بخش، شبیه دریاست، همه جور احوالی دارد و باید شنا بلد بود و شعر و تصمیم گیری درباره لحظه ها، پریدن ها، هُل نشدن ها را داشت. مثل کوه است که من در البرز مرکزی، به زندگی در دامانش آشنایم. هر بار شیفته اتی می کند، می کشدت بالا و حواست نباشد، سُر می خوری. چاره چیست، حواست را جمع کن، بالاتر که رفتی، بیشتر. ماجرای انسان و زمان و سوال های چین پلیسه را نمی شود سرسری درز گرفت؛ طفره نرفته باشیم، من یک زن بازیگرم، گول ترسیدن از زمان را هم نمی خورم، هر که گفته، یا ترسیده یا خواسته بترساند و کار و بارش مرموز است.

عکس قدیمی از جوانی رویا نونهالی , Roya Nonahali

پیچیدگی نقش به نظرت از کجا می آید؟ من که خودم فکر می کنم نقش غیرپیچیده نقش دراماتیک نیست، قصه پرکن است، یعنی آدمِ ماجرا بودن!

نقش خوب، یعنی دعوت شدن به مواجهه با مکاشفه و حل معمای هم نشینی تعارض ها. سخت ترینش، کشمکش آدم است با خودی که سر از کارش در نمی آورد و از آن رودست می خورد یا مجال شناخت کوچه های پشتی و پستوهای قفلش را پیدا نکرده یا طرف ترسیده، یا مات است یا مبهوت، چون نقش، درست شده برای رودررویی، کلنجار و گرفتن گریبان فراری های زندگی! نقش اگر نقش باشد، این جور چیزی است و تازه می رسیم به راز و رمز و بخش مرموز دیگران که فرم و محتواشان، جنس جوری نیست!

نقش که نقش باشد، برایت کاری می کند که بتوانی برایش کاری بکنی. نقش به دردبخور باکیفیت، مجال حضور در ریزه کاری زندگی و آدمیزاد را می دهد. من این نوع را دوست دارم و انتخاب می کنم. نقش خوب، نقش کامل است، نه فقط قصه اش، روندش کامل است، وِل نیست. نقش خوب، لزوما شناسنامه دستش نیست اما کارت هویت دارد. یک ایستگاه هم که سوار شود، چیزی برای جا گذاشتن دارد، کودکی شیرخوار که مرده و زنده اش، معایی است که بزرگ می شود، هم در تار و پود قصه، هم در تار و پود تماشاگر، هم در حافظه سینما و باید دید بوی کافروش عطر یاس می دهد یا عطر یاسش، بوی کافور گرفته.

شاید دختری باشد، گرفتار میان عشق و ایدئولوژی، که معلوم نیست از چه ترسیده که دانه های انار پاشیده در فضایش، شبیه قطره های خون اند؟ اگر او باشد که عشق سال های دور را از پشت بخار ماهی دودی سوخته در آشپزخانه ای تماشا کند، دلش می لرزد یا نه، چرا مگر چه شده؟

اگر قرارباشد به تقدیر ترش رو از زبان دکتری فروریخته گوش کند، برگردد نگاه کند، هیچ نگوید، چه کند؟ اگر عصر جمعه ای بوی تجاوز داشته باشد، اگر راز مگو را بگویند، اگر ترکیب زشت خشونت را هیچ مشاطه ای توان بزک نداشته باشد و تنهایی به زن پیله کند؟ اگر کودکی در چاه افتاده، با داشتن مادر ساکت روی صندلی چرخدار و بابای به عاریت، از کشوی خالی گنجه زیرزمین اسلحه ای بردارد و به چابکی، زنی شود، آماده انتقام از اجتماع خشمگین؟ اگر نغمه جوان عاشق، بخزد توی تپیدن قلب شکسته میان سالیِ گرفتار ورزهای تکرار، کار  جالب می شود و اگرنه، نقش نقش نیست و من بازی اش نمی کنم، کاری برایم نمی کند تا کاری برایش بکنم.

ساده ترین لحظه های نقش آدمیزاد هم، حتما پیچیده است، از آن پیچیده هاست اگر در درامی متولد شده باشد.

کنجکاوی ای هم هست که مایل است بداند، حضرت عالی فکر می کنید نقشی بوده که شما، فقط شما با همین نگاه و همین شخصیت و همین صورت بازی اش می توانست کرد و هیچ دیگری نمی توانست؟

نقش که بازنمایی شد، تازه می شود دید، چه شده. قبلش می شود حدس زد و فرض کرد اما تا بازی نشود، بازی خیال است و سایه. پس، ندیده نمی شود گفت اگر دیگری بود، چه می شد اما می توانی کار خودت را تماشا کنی و ببینی کار می کند، فایده داشته. هستند کسان مهمی که از پیاده رو تا مسیر سفر تا مروری مثل آنچه 24 گرمی سامان داده، یادشان مانده باشد، باور کرده باشند، دوست داشته باشند، بعد به خودت آرام می گویی «چه خوب شد، این طور شد».

سپاس از رویا نونهالی همکار و همسر و دوست بی بدیل که ما را پیش دوستانمان روسفید فرمودی، قربانت! امیدوارم مقبول بیفتد و خوانندگان هم راضی باشند.

خانواده رویا نونهالی


فیلم های سینمایی رویا نونهالی

هلن (۱۳۹۴)
مشکل گیتی (۱۳۹۴)
نیمه شب اتفاق افتاد (۱۳۹۴)

کفشهایم کو؟ (۱۳۹۴)
اعترافات ذهن خطرناک من (۱۳۹۳)
داره صبح میشه (۱۳۹۳)

دلم می‌خواد (۱۳۹۳)
نیم‌رخ‌ها (۱۳۹۳)
تراژدی (۱۳۹۲)

صداها (۱۳۸۷)
نیلوفر (۲۰۰۸ ساخته سابین ژمایل محصول مشترک ایران و فرانسه)
خاک آشنا (۱۳۸۶)
مانا (۱۳۸۶)

نیلوفر (۱۳۸۶)
عصر جمعه (۱۳۸۴)
ماهی‌ها عاشق می‌شوند (۱۳۸۳)
یک تکه نان (۱۳۸۳)

خواب خاک (۱۳۸۲)
هم نفس (۱۳۸۲)
خانه‌ای روی آب (۱۳۸۰)
زندان زنان (۱۳۷۹)

بوی کافور، عطر یاس (۱۳۷۸)
صنم (۱۳۷۸)
فصل پنجم (۱۳۷۵)
آنها هیچ‌کس را دوست ندارند (۱۳۷۲)

مرد ناتمام (۱۳۷۱)
پرنده آهنین (۱۳۷۰)
دیدار در استانبول (۱۳۷۰)
آب را گل نکنید (۱۳۶۸)

باغ سید (۱۳۶۸)
مدرسه رجایی (۱۳۶۸)
عروسی خوبان (۱۳۶۷)
یار در خانه (۱۳۶۶)


سریال های رویا نونهالی

فصل دوم سریال شهرزاد

ساختمان ۸۵ (۱۳۸۹)
ساعت شنی (۱۳۸۶)
خواب و بیدار (۱۳۸۱)
سایه روشن (۱۳۹۰)


۳۱ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

مرتضی حیدری و همسرش +عکسها

مرتضی حیدری

مرتضی حیدری متولد 27 خرداد ماه سال 1347 در تهران، مجری و خبرنگار تلویزیون و رادیو است و هم اکنون 49 سال سن دارد.

تحصیلات : وی فارغ التحصیل دکترای رشته مدیریت و فوق لیسانس فیزیوترابی از دانشگاه تهران است.

او یک برادر و سه خواهر نیز دارد.

وی اجرای برنامه های مهم تلویزیونی از جمله مناظرات انتخابات ریاست جمهوری و گفتگو ویژه خبری شبکه دو را بر عهده داشته است.


ازدواج و همسرش

مرتضی حیدری در سال 92 و در سن 45 سالگی ازدواج نمود . همسر وی زهره کاظمی است که در مقطع فوق تخصص سرطان زنان مشغول تحصیل هستند و توسط یکی از همکاران پزشک به وی معرفی شده است.

دکتر زهره کاظمی نیز با بیان این که اهل استان سیستان و بلوچستان است گفت: خانم دکتر مظاهری که در یکی از دانشگاه های فرانسه درس می خواندند و با آقای حیدری آشنایی داشتند ایشان را به من معرفی کردند. خوشبختانه آقا مرتضی در کارهایم خیلی به من کمک می کند. چون درس های من در حال حاضر خیلی سنگین است و مسوولیت هایم بیشتر شده است.

مادر مرتضی حیدری در درباره ازدواج فرزندش گفت: هر وقت به او گفتم که چرا ازدواج نمی کنی پاسخ داد من می خواهم تحصیلم را ادامه بدهم. شاید باورتان نشود؛ من به اندازه این اتاق گل و شیرینی در خانه مردم برده ام.

مرتضی حیدری و همسرش

عکس همسر مرتضی حیدری

بیوگرافی مرتضی حیدری


گفتگو و مصاحیه با مرتضی حیدری

بسیار خب، از این موضوع هم بگذریم، آقای حیدری، در جایی گفتید از رانت شهرت و ارتباطات خود برای دوستانتان استفاده نمی‌کنید، در مورد خودتان چطور، از این رانت مثلاً برای انجام کارهای شخصی‌تان استفاده می‌کنید؟

فرض کنید خود شما الان قصد دارید بروید سفر و به هر علتی، بلیت هم گیر نمی‌آید. اگر یک آشنایی در ایران‌ایر داشته باشید، خداوکیلی به او زنگ می‌زنید یا نه؟ من می‌توانم خیلی راحت به شما بگویم که نخیر من اصلاً از کسی برای کارهای شخصی‌ام، درخواستی نمی‌کنم؛ اما دارم به شما واقعیت را عرض می‌کنم؛ اگر شما برای کاری بخواهید به شهرداری بروید و یک آشنایی آنجا داشته باشید مسلم است اولین کاری که می‌کنید این است که قبل از رفتن به او زنگ می‌زنید. این در جامعه ما امری طبیعی است. در این مقیاس بله من از روابطم استفاه می‌کنم، ولی اینکه بروم پیش فلان وزیر که مجوز فلان چیز را به من بده که به هیچ‌کسی نمی‌دهد؛ اطمینان می‌دهم در تمام عمر حرفه‌ای‌ام این کار را نکرده‌ام؛ هرگز! چون به محض اینکه چنین درخواستی را بدهم، به‌تبع آن درخواست‌هایی از آن طرف خواهد آمد، آن‌وقت باید دهانتان را ببندید. کسی می‌تواند حرف بزند که به قول معروف جایی بند را آب نداده باشد!

این سؤالی که می‌پرسم به نوعی شروع بخش سوم مصاحبه‌مان است؛ شما به جز مجری‌گری کار اقتصادی دیگری هم می‌کنید؟

نه؛ من فقط مطب دارم و مجری تلویزیون هستم. البته کار مشاوره و نویسندگی هم گاهی انجام می‌دهم. اما باید به یک نکته تاکید کنم. به موجب قانون اساسی و قوانین عادی، هر شهروندی حق دارد در چارچوب قانون و مقررات فعالیت اقتصادی کند. بنده هم به عنوان یک شهروند این حق را دارم و این حق محفوظ است. اتفاقاً کار اقتصادی خیلی هم خوب است، هم احتیاجات را برطرف می‌کند و هم ذهن انسان را فعال، پویا و منطقی میکند. بنده هم مثل بقیه.

یعنی منبع درآمد دیگری ندارید؟

یک منبع درآمد خوب من که عملاً بخش قابل‌ملاحظه‌ای از کل درآمد زندگی من است، حضور در مراسم‌ها، سمینارها و کنفرانس‌ها به عنوان مجری است که می‌توانم بگویم درآمد اصلی من به نوعی همین است.x۴۲ سال.

نمونه‌های خارجی مشابه با برنامه خودتان که دنبال می‌کنید کدام‌ها هستند؟

من برنامه‌های سباستین را خیلی دوست دارم، یک زمانی هم برنامه‌های لری کینگ را خیلی دنبال می‌کردم، برنامه‌های گفت‌و‌گوی بی‌بی‌سی انگلیسی را هم دنبال می‌کنم. کارهای اپرا هم خیلی دیدنی است اگر چه جنس آن متفاوت است . هرچند که در یک سال و نیم اخیر به دلیل مشغله‌های کارِ رساله دکترایم اخیراً زیاد وقت نمی‌کنم این برنامه‌ها را دنبال کنم.

مجری‌های شناخته شده تلویزیون در همه جای دنیا، دستمزد‌های بالایی می‌گیرند، شما برای اجرای برنامه‌تان چقدر دستمزد می‌گیرید؟

برای هر برنامه هیچی! ما یک حقوق کارمندی داریم که طبق نظام هماهنگ پرداخت کارکنان دولتی امسال فکر کنم خالص دریافتی‌ام ۴۵۰هزار تومان است، ولی فیش حقوقی‌ام ۶۸۰ هزار تومان است. البته آن‌ها که به صورت برنامه‌ای هم دستمزد می‌گیرند خیلی رقم بالایی دریافت نمی‌کنند، متوسط پرداخت برای برنامه‌های سیاسی ۴۰ تا ۵۰ هزار تومان به ازای هر برنامه است.

فکر می‌کنید مجری‌های معروف خارجی هم سمینار و مراسم‌های بیرون از تلویزیون اجرا می‌کنند؟

نه اصلا ، فکر نمی‌کنم، چون هم فضای کاری آنجا متفاوت است و هم اینکه نیازی ندارند. چون برای اجراهایشان قراردادهای ۱۰ میلیون دلاری و حتی ۳۰ میلیون دلاری در سال می‌بندند.

مرتضی حیدری

شما هر وقت به خارج از کشور می‌روید اولین خبر این است که «حیدری از ایران رفت!»، واقعاً آنجا درس می‌خوانید؟

بله من چهار سال است که در دانشگاه بوردو فرانسه دکترای مدیریت می‌خوانم که این هفته هم باید برای دفاع نهایی از پایان‌نامه‌ام میروم فرانسه و انشاله تمام میشود.

خودتان پایان‌نامه‌تان را نوشته‌اید؟

بله اگر خدا قبول کند! (با خنده) این یک سال و نیمی که همه کارهایم را تعطیل کردم، در حال کار روی آن بوده‌ام. از طرفی موضوع پایان‌نامه به گونه‌ای است که قبلاً کمتر کار مشابهی آنهم با این وسعت در این زمینه انجام شده است . دلیل آن هم روشن است چون اساساً موضوع بسیار جدید است. موضوع پایان نامه من مطالعه مقایسه ای و ارزیابی علل و نتایج «مزیتهای بانکداری اسلامی در برابر بانکداری سنتی در بحران اخیر مالی جهانی» است که اتفاقا با استقبال خیلی زیادی هم روبرو شده است. موضوع بسیار جذابی است و فوق العاه راضی‌ام.

شما در یکی از برنامه‌های تلویزیون گفتید که ماشینتان پراید است، هنوز آن پراید را دارید؟

نه ندارم؛ آن برنامه مربوط به برنامه صندلی داغ سال ۸۱ بود.

زندگینامه مرتضی حیدری

می‌توانم بپرسم در حال حاضر آن پراید با چه ماشینی جایگزین شده است؟

خب پراید را فروختم دیگر!

عکس مرتضی حیدری

منظورم ماشینی است که الان دارید؟

من الان یک هیوندا دارم.

هیوندای ورنا؟!

نه هیوندای Ix۵۵ دارم، البته هیوندای ورنا هم قبلاً داشته‌ام.

اگر قیمتش را هم بگویید ممنون می‌شوم.

من خریدم ۷۲ میلیون، ولی الان فکر کنم بیشتر باشد.

شما منزل شخصی دارید؟

بله. بعد از ۱۰ سال پرداخت حق عضویت، تعاونی مسکن صدا‌وسیما یک آپارتمان به ما داد که دوستان و همکاران رفتند ساکن شدند و من آن را اجاره دادم و با پول آن این ماشین را خریدم. چون دوست ندارم همه فکر کنند من وضع مالی‌ام خیلی خوب است.

پس منزل شخصی خودتان در حال حاضر کجاست؟

همین‌ جا!

یعنی با مادرتان زندگی می‌کنید؟

بله، به قول معروف هنوز «وَرِ دل مامانم» زندگی می‌کنم!

یعنی ملک شخصی دیگری به اسم خودتان ندارید؟

چرا مطبم هست که مالکش خودم هستم.

در حال حاضر بزرگترین ضعف و یا مشکل این برنامه از نظر خودتان چیست؟ البته اگر قبول داشته باشید که ضعفی دارد!

مسلماً ضعف‌هایی دارد و حتی اگر نداشته باشد باز جا برای ارتقاء دارد. من فکر می‌کنم مهم‌ترین اتفاقی که باید در برنامه گفت‌وگوی ویژ خبری بیافتد و در این یکی دو ماه اخیر هم مدیران ما خیلی تلاش کرده‌اند که محقق شود، حفظ همان سه معیاری است که من خدمتتان عرض کردم، یک مثال ساده برای شما می‌زنم؛ در اوج رقابت‌های انتخابات سال ۸۸، تک‌تک کاندیداها در برنامه ما حضور یافتند، همین افراد در مناظره‌ها هم شرکت داشتند، من آمار ندارم اما به شما اطمینان می‌دهم میزان بیننده مناظره‌ها حداقل ۱۰ برابر برنامه این کاندیداها در گفت‌و‌گوی ویژه بوده است. این نشان‌دهنده نقش چالش در گفت‌و‌گو است. فرمول یک برنامه موفق، کاملاً روشن است. گفت‌و‌گوی ویژه این ظرفیت را دارد که همیشه فتیله‌اش را بالا بکشد.

اما قبول دارید که فتیله چالشی بودن برنامه خیلی پایین کشیده شده است؟

مدتی اینطور بود ولی اخیراً و در ماههای اخیر تلاش شده است که فضا به سوی چالشی بودن برگردد. حالا اینکه چقدر موفق به این کار شویم نمی‌دانم.

 مرتضی حیدری در خندوانه

حضور مرتضی حیدری در برنامه خندوانه و گفتگو با رامبد جوان در سال 96

۲۲ خرداد ۹۶ ، ۱۹:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil