دانلود سریال ممنوعه | دانلود فیلم های جدید

سریال ممنوعه | فیلم های ایرانی جدید | دانلود همه قسمت های سریال ممنوعه

۹۳ مطلب با موضوع «بیوگرافی بازیگران» ثبت شده است

بیوگرافی حامد کمیلی و همسرش

حامد کمیلی

 حامد کمیلی بازیگر سینما و تلویزیون متولد 14 تیر 1361 در اصفهان می باشد و 35 سال سن دارد.

تحصیلات : دارای مدارک کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی و کاردانی کامپیوتر است. 

 حامد کمیلی برندهٔ جایزهٔ بهترین بازیگر  ازجشنواره تئاتر فجر می‌باشد. 

وی نوازنده پیانو و تار است و همچنین بسکتبال هم بازی می کند. 

حامد کمیلی فعالیت سینمایی خود را از سال 1387 با بازی در فیلم تردید ساخته واروژ کریم مسیحی آغاز نمود و با سریال اغما به خوبی شناخته شد.

ازدواج و همسرش

وی تاکنون ازدواج نکرده است و مجرد می باشد.

سال ها پیش عکسی از تینا آخوند تبار و حامد کمیلی منتشر شد، در آن عکس و در ان مرحله این ذو بازیگر برای رهایی از هجمه ها اعلام کردند با یکدیگر محرم بودند و قرار است ازدواج کنند، خبری که در نهایت به ازدواج ختم نشد !

حامد کمیلی و همسرشحامد کمیلی و مهناز افشار

گفتگو با حامد کمیلی 

شاید یکی از بهترین مناسبت ها برای برقراری اینگفت و گو علاوه بر حضورت در سریال «پروانه»، از راه رسیدن روز زن و مادر باشد، به این دلیل که تو متولد تیر ماه هستی و تیر ماهی ها هم در عشق به مادرهایشان زبانزدند. حالا این ویژگی تیرماهی ها در تو هم وجود دارد یا نه؟

(خنده) بله، به هر حال من فرصت به دنیا آمدن در ماه های دیگر سال را که نداشتم، اما قطعا علاقه به مادرم به خاطر تیرماهی بودنم نیستو چیزیست که نمی توانم از خودم جدایش کنم، برایش احترام قائلم و موجودیت امروز خود را مدیون او می دانم. این احترام و رابطه همواره میان ما متقابل است.

راست است که می گویند مردهای تیرماهی خسیس اند؟!

فکر نمی کنم! حالا خودت هم تیر ماهی هستی و می توانی درباره این مسئله نظر بدهی. می دانی… بحث خساست نیست.

آره ولی تو علاوه بر اینکه تیر ماه به دنیا آمدی، اصالتا متولد اصفهان هم هستیی!

ببین این بخش از حرف هایت که می گویی اصفهانی ها خسیس اند را اصلا نمی توانم بپذیرم، نه اینکه فکر کنی چون اصفهانی ام دارم دفاع می کنم، فقط به این دلیل اینقدر محکم این حرف را می زنم چون اصفهانی ها را خیلی خوب می شناسم؛ به نظرم اصفهانی ها «شعورمند» هزینه می کنند؛ این خیلی با خساست فرق می کند. تعریف ما از خساست یعنی به چیزی نیاز داشته باشی اما نخواهی برای به دست آوردنش هزینه اش را بپردازی اما اگر یک اصفهانی به چیزی واقعا نیاز داشته باشد حتما بهترین هزینه را خواهد کرد تا بهترین نوعش را به دست بیاورد. شاید مدت زمان طولانی تری از آن استفاده کنند ولی مطمئنا بهترینش را انتخاب خواهند کرد.

هیچ کس نمی تواند منکر فرهنگ و تمدن غنی اصفهان شود، همه دیگر «اصفهان، نصف جهان را شنیده ایم»؛ وقتی وارد بحث تاریخی این شهر شوی و به آدم هایش در هر کجای دنیا که باشند نگاه کنی پی به فرهنگ غنی شان خواهی برد. خودم دوستان اصفهانی زیادی دارم که امروز آدم های بزرگی شده اند و همیشه به دوستی و ارتباط با آنها افتخار می کنم. من حتی اولین شعبه از برند «گارنو» را نیز در اصفهان تاسیس کردم؛ برندی که کارش انتخاب اقلام متفاوت از نقاط گوناگون جهان است و مخاطبان خاص خودش را دارد. زمانی که تصمیم گرفتم اولین نمایندگی این برند را در اصفهان تاسیس کنیم، همه دوستانم می گفتند چرا می خواهی ریسک کنی و در اصفهان که کسی چنین پول هایی هزینه نمی کند این فروشگاه را بزنی! در حالی که به نظر من اصفهان شیک پوش هایی دارد که از تهرانی ها بیشتر هزینه می کنند. آنچه باید بدانیم تفاوت قائل شدن میان «خساست» و «شعورمند هزینه کردن» است؛ من معتقدم اصفهانی ها بسیار شعورمند پول هایشان را خرج می کنند و این اسمش خساست نیست.

اگر می دانستم روی شهرت اینقدر حساسی مصاحبه مان را از یک جای دیگر شروع می کردم!

نه، اصلا بحث حساسیت نیست. ببین بعضی مواقع صفت هایی درباره آدم ها به کار می برند که ناخودآگاه در ذهن بقیه ماندگار می شود و روی دیدگاه شان تاثیر بسیاری می گذارد در حالی که وقتی وارد جزئیات آن شوی، با دلایل زیبایی روبه رو خواهی شد. وقتی اصفهان را چه به لحاظ جغرافیایی و چه مردم شناسی بررسی می کنی، به یکسری خصوصیات می رسی که حتما برایت جذاب خواهد بود؛ یکی اش همین موضوع که اصولا اصفهانی ها هر گاه تحت فشار قرار گرفته اند آدم های بزرگی از میان شان برخاسته اند. درباره اصفهانی ها این تاکید را دارم و بسیار آگاهانه حاضر به یک بحث کامل هستم چون به شدت معتقدم اصفهانی ها شعورمند خرج می کنند واسم این «خساست» نیست!

حامد کمیلی ,عکس حامد کمیلی ,بیوگرافی حامد کمیلی

هر هفته که گفت و گوهای ما منتشر می شود، خواننده های روزنامه درباره مصاحبه و مصاحبه شونده نظرات مختلفی می دهند. فکر کنم این هفته با دفاعی که ازهمشهری هایت کردی، کلی اصفهانی برایت پیامک تشکر بفرستند.

در هر صورت من همیشه به اصفهانی بودن خودم افتخار کردم.

راست است که آدم ها وقتی به شهرت می رسند و ستاره می شوند زمانی که بخواهند سفر کنند شهر خودشان اولویت دهم شان خواهد شد؟ یعنی اگر قرار باشد به سفر بروی ترجیح می دهی با توجه به توانایی مالی یاحتی دور بودن از نگاه مردمبه خارج از کشور بروی تا اینکه بخواهی از تهران بروی اصفهان و کنار همشهری هایت باشی.

نمی توانم درباره دیگران نظری بدهم ولی برای خودم هرگز این شکلی نبوده است. نمونه اش نگاه و سلیقه خاص خودم به مقوله بیزینس بود که قصد داشتم کنار بازیگری کار دیگری نیز داشته باشم و اولین قدمم را از اصفهان شروع کردم؛ این یعنی باید به واسطه آن کارم هم شده بیشتر به اصفهان سفر کنم و حضور بیشتری آنجا داشته باشم، اگر غیر از این بود کارم را از هر جایی غیر از اصفهان شروع می کردم.

خب تو برادر بزرگ خانواده هستی و ایمان و احسان برادران دوقلو اما کوچک تر خانواده تان هستند. هیچ وقت در خانه تان بحثی با این مضمون که هر چه برادر بزرگ تر بگوید و تعیین و تکلیف کند وجود نداشت؟

هر دو برادر من دوست داشتند با تخصص خاص خودشان وارد کارهایی شوند که دوست دارند. شاید کارهایشان تا حدودی مرتبط با هنر باشد اما را این ارتباط مطلق نیست؛ هر کسی استعداد و علاقه خودش را پیدا کرده و امروز به آن مشغول است. یکی شان معماری می خواند و دیگری عمران؛ هر دویشان هم در همان زمینه تحصیلی شان مشغول کار هستند.

یعنی هیچ وقت نگفتند داداش حالا دست ما رو هم بگیر بازیگر کن؟

صادقانه بگویم شاید یک وقت بهشان گفته باشم بچه ها می خواهید وارد حرفه بازیگری شوید یا نه؟ ولی واقعا گرایش شان به چیزهای دیگری بود؛ هم در بحث ورزش و هم هنر به چیزهای دیگری معتقد بودند و من هم با این شعور به قضیه نگاه کردم که هر کاری دوست دارند و فکر می کنند درست تر است را انجام دهند.

شده تا حالا به این موضوع فکر کنی که کاش سراغ بازیگری نمی رفتی و بههمان نواختن ساز پیانو و سه تارت ادامه داده بودی؟ مثل اینکه اگر سراغ هر کاری غیر از بازیگری می رفتی باز هم در یک رشته هنری فعالیت می کردی.

آره، صادقانه اش این است که این جمله شعار نیست ولی اگر یک بار دیگر هم قرار بود دست به انتخاب شغل بزنم قطعا باز هم سراغ بازیگری می رفتم؛ در بازیگری برای من یک جورهایی عشق بازی وجود دارد. احساسم بر این است که فرصت زندگی آنقدر نیست که بخواهم به چیزی غیر از عشقم فکر کنم. اصولا معتقدم اگر به عشقت بها بدهی و سعی کنی با تمام وجود در خدمتش باشی «برکت» هم به همراهش خواهد آمد؛ یعنی همان عشق می تواند فضایی باشد برای پیشرفتت و شخصیت اجتماعی به ارمغان بیاورد. اینها همه در صورتی اتفاق می افتد که واقعا بهای لازم را برایش قائل شوی. برای همین است که همیشه گفته ام مهم نیست چه کار می کنی، بلکه 

مهم این است که کاری که می کنی عاشقش باشی. من هم مثل خیلی از آدم های همین جامعه زمانی که قرار بود شغلم را انتخاب کنم پیش خودم می گفتم خب این شغل رویای من است و به فلان شغل هیچ علاقه ای ندارم هر چقدر هم بحث مالی اش خوب بوده باشد. من هم مثل خیلی از آدم های دیگر در برهه ای از زندگی ام درگیر این تفکیک بود، تا جایی که در یک دوره از زندگی به خودم گفتم «حامد، دیگر فرصتی نداری! مگر قرار است چند سال زندگی کنی؟ پسعشقت را با تمام وجود باش.» از همان جا کار تئاتر را شروع کردم و خدا را شکر می کنم که از دوران نوجوانی تئاتر به عنوان یک مکمل در کنار تحصیلاتم شروع شد؛ در واقع به لطف خدا آنچه دوست داشتم را خیلی زود پیدا کردم و سراغش رفتم. البته با سختی های زیادی در تئاتر روبه رو شدم و چیزی را به همین راحتی به دست نیاوردم، چون در شرایطی که بودم بسیار دشوار بود.

حدود ۸-۷ سال در اصفهان با چنگ و دندان فقط تئاتر کار کردم؛ از پلاتو بگیر تا کارهایی که با بچه های دانشگاه سوره اصفهان انجام می دادم؛ یعنی دانشجوی رشته کامپیوتر بودم ولی به محض اینکه تعطیل می شدم از دانشگاه مان مستقیم می رفتم پلاتوی دانشگاه سوره اصفهان و مثلا پروژه پایان ترم بچه های سوره را بازی می کردم. از یک مقطع به بعد احساس کردم دیگر لازم است که با تمام وجود در خدمت عشقم باشم و آنجا شروع اتفاق های بزرگ و متفاوت زندگی من بود.

بیوگرافی حامد کمیلی

اینستاگرام حامد کمیلی : instagram / hamedkomaily

مثل اینکه در زندگی ات کلا به واژه «غافلگیری» علاقه زیادی داری؟ چه غافلگیر بشوی و چه بخواهی غافلگیر کنی.

آره، واقعا سورپرایز را دوست دارم، چون یکی از اولویت ها و ایده آل های اصلی زندگی من همواره ریسک و سورپرایز شدن بوده است؛ چون پر از هیجان است و من عاشق هیجانم. ببین من همیشه معتقد بوده ام که زمانی رابطه آدم ها با مشکل مواجه می شود که آنها از یکدیگر انتظار داشته باشند. زمانی که از طرف مقابلت، دوستت، همسرت یا نفر دوم رابطه ات انتظار داشته باشی دو اتفاق ممکن است رخ بدهد؛ یا آن انتظار برآورده می شود یا نه. مثلا تصور کن روز تولدت است و انتظار داری دوستت آن روز را یادش باشد. اگر آن دوستت روز ختولدت را یادش باشد و برایت هدیه ای بفرستد که خب، انتظارات را برآورده کرده است،

در واقع اتفاق عجیبی نیفتاده است و نهایتش این است که ناراحت نشده ای حالا شاید با هدیه اش یک مقدار هم خوشحال شده باشی اما حالا بیاییم اینطوری نگاه کنیم که از یک نفر انتظار نداشته باشی که روز تولدت در خاطرش باشد بنابراین اگر آن روز بهت زنگ بزند با تمام وجودت خوشحال خواهی شد چون منتظرش نبوده ای. حالا تماس همان تماس است اگر یک هدیه هم دریافت کنی که دیگر خوشحالی ات چندین برابر خواهد شد. برای همین است که مبنای زندگی ام را روی عدم انتظار گذاشته ام؛ یعنی ممکن است بی واسطه کاری را انجام دهم و رهایش کنم، آن کار خودش می رود کارمای خودش را ایجاد می کند و به عنوان یک سورپرایز دوباره به سمت خودم بازمی گردد. آن موقع است که غافلگیر می شوم و از آن غافلگیری لذت خواهم برد.

فکر می کنم در زمینه غافلگیر کردن آدم ها دستی هم بر آتش داری!

چطور؟

ببین دلیل سوال قبلی ام این بود که آدم وقتی کارنامه بازیگری ات را روبه رویش قرار می دهد حسابی غافلگیر می شود! به خاطر تفاوت نگاه ها و نقش هایی که تا امروز بازی کردی می گویم. یعنی تو هم تجربه بازی در سریال هایی چون «اغماء»، «پیامک از دیار باقی»، «پرواز در حباب» و… را داری هم «دلقک ها»، «طلاق به سبک ایرانی» و…! یک دنیا تفاوت میان دنیای هر کدامشان دیده می شود. می شود از روی همین انتخاب هایت به این نتیجه رسید که خودت علاقه زیادی به تجربه اتفاق های متفاوت داری.

بله کاملا. همیشه گفته ام که من خودم را در مرحله به دست آوردن تجربه می بینم؛ دارم خودم را پیدا می کنم، بنابراین در این مسیر نیاز دارم که خودم را در قالب های متفاوت ببینم و نشان بدهم. البته درصدی از این ریسک من به تئاتری بودنم برمی گردد؛ یعنی شاید هر کسی به ویژه زمانی که اسمی پیدا کرد و جایگاهش مشخص شد دست به ریسک هایی از این جنس نزند. مثالش زمانی می شود که من آمدم با «اغماء» خودم را در قالب یک نقش جدی و به جامعه قبولاندم و ناگهان آمدم در «پسر آدم، دختر حوا» بازی کردم! این تفاوت ها هم باعث خروج خودم از یکنواختی می شود هم به خودم اجازه می دهد برای شغلم کنکاش کنم؛ بی شک بازی در هر نقشی 

احتیاج به مطالعه، آگاهی و دیدن بسیار دارد و ساده محقق نمی شود. ضمن اینکه این کار باعث می شود تماشاگر هم غافلگیر شود، یعنی تماشاگر همیشه حامد کمیلی را می بیند که خارج از عرف حرکت می کند. مثل همین سریال «پروانه» به کارگردانی آقای «جلیل سامان» که الان در حال پخش از تلویزیون است؛ تماشاگر بعد از مدتی که چشمش به کارهای سینمایی من عادت کرده است، یک دفعه با کاری جدی و تاریخی مواجه می شود که برای خودم هم غافلگیری خوبی به حساب آمده است. این برای خودم هم جالب است که نظر اکثریت درباره حامد کمیلی این است که او متفاوت است و این قشنگ ترین جمله ایست که می توانم بشنوم؛این تفاوت جذابیت زیادی برای خودم هم دارد. در کل تمام سعی ام در این سال ها خارج از شدن سیستم عرف مدار و کلیشه ای رایج سال های اخیر سینماست

به نظرت آن ذهنیتی که مردم بعد از بازی در نقش الیاس در «اغماء» از تو پیدا کردند و تو را با کاراکتر شیطان شناختند امروز و بعد از بازی در نقش های مختلف از بین رفته است؟

به هیچ وجه لازم ندارم آن ذهنیت پاک شود! آنچه لازم دارم این است که تماشاگر من را به عنوان یک بازیگر بپذیرد و زمانی که دارد «پروانه» را می بیند دیگر «حامد کمیلی» را نبیند بلکه «امیر» را ببیند. برایم مهم است اگر یک بار دیگر «اغماء» پخش شد «الیاس» را ببیند نه «حامد کمیلی» را. تمام تلاشم این است که در لابه لای این تفاوت ها اعتماد تماشاگر به خودم را حفظ کنم. این کار سختی است وگرنه بازی کردن نقش های متفاوت بسیار راحت است. قشنگ ترین حالتش این است که به گونه ای بازی کنی که برای تماشاگرت باورپذیر به نظر برسی و تو را در آن نقش قبول کند. این اتفاق حسی بزرگ در من را سیراب می کند.

عکس حامد کمیلی

بیا تصور کنیم آدم یا موجودی سراغت می آید و می گوید من می توانم کاری انجام دهم که تو به ۸-۷ سال پیش برگردی تا جلوی تمام خطاها و احتمالا اشتباهاتی که در این مسیر چند ساله ات تجربه کردی را بگیری. یعنی به سال هایی که تازه قصد ورود به دنیای تصویر و سینما داشتی. آیا حاضری بابت این کار پولی هزینه کنی یا نه از همین روند و جایگاه امروزت راضی ای؟

(بعد از کمی مکث…) بگذار صادقانه بهت بگویم، شاید واقعا این کار را انجام ندهم. می دانی چرا؟ این به معنی این نیست که بگویم در این مسیر ۷ ساله هر کاری انجام داده ام درست بوده است. من در این ۷ سال کارهایی را انجام داده ام که شاید اسمشان را «اشتباه» نگذارم اما قطعا جزو تجربه های نادرست کارنامه بازیگری ام به حساب می آیند؛ تجربه هایی که شاید نباید اتفاق می افتاد ولی هر کدام از آنها درس هایی برای من داشتند که اگر الان بخواهیم برگردیم و دیگر آن تجربیات را نداشته باشم احساس می کنم یک جای کار لنگ می زند. من تا 

امروز در کارنامه ام اشتباهاتی داشته ام که قبلا همبه صورت رسمی درباره شان حرف زده ام، شاید جزو معدود بازیگرانی باشم که یک دفعه آمدم گفتم «من فلان کارم را دوست ندارم و کار من نیست» و با جسارت زیاد از مردم به خاطر اتفاقش عذرخواهی کرده ام ولی امروز می گویم اگر این کار در کارنامه ام نباشد یکی از تجربیات تلخم نیست، در حالی که اگر باشد باعث می شود جای دیگری از زندگی کاری ام دچار این لغزش نشوم.

شاید اگر در آینده این اتفاق تلخ برایم می افتاد شرایط خیلی بدتر می شد. برای همین تمام تجربیات تلخ زندگی ام را لازم دارم و نگه شان می دارم. شاید در این ۷ سالی که از آن حرف می زنی تجربیات تلخی داشته باشم ولی آن تجربیات امروز جزو دردهای ارزشمند زندگی من است.

حتی به قیمت عقب افتادن ۴-۳ ساله ات از آن روند رو به رشدی که یک ستاره به نام «حامد کمیلی» اغماء در حال طی کردنش بود؟

بستگی دارد عقب افتادن را در چه چیزی تعریف کنیم؟ تصور کن این اشتباه من چند سال دیگر اتفاق می افتاد! خدایی که من دارم با آگاهی بیشتری در حال چیدن مسیر زندگی من است. زمانی چید که من لازم داشتم.

فیلم های سینمایی حامد کمیلی 

۱ –  ایتالیا ایتالیا (۱۳۹۵) 
۲ –  بوف کور (۱۳۹۵) 
گیلدا
۳ –  خانه ای کنار ابرها (۱۳۹۲) 
۴ –  زیباتر از زندگی (۱۳۹۰) 

۵ –  اخلاقتو خوب کن (۱۳۸۹) 
۶ –  پایان نامه (۱۳۸۹) 
۷ –  پرستوهای عاشق (۱۳۸۹) 

۸ –  دردسر بزرگ (۱۳۸۹) 
۹ –  هر چی خدا بخواد (۱۳۸۹) 
۱۰ –  دلقک ها (۱۳۸۸) 

۱۱ –  شکلات داغ (۱۳۸۸) 
۱۲ –  پسر آدم، دختر حوا (۱۳۸۷) 
۱۳ –  تردید (۱۳۸۷) 

حامد کمیلی ,عکس حامد کمیلی ,بیوگرافی حامد کمیلی

سریال های حامد کمیلی 

نفس گرم، محمدمهدی عسگرپور، ۱۳۹۴
پرده نشین، بهروز شعیبی ۱۳۹۳
پروانه، جلیل سامان ۱۳۹۲

پیامک از دیار باقی، سیروس مقدم، ۱۳۸۶
خانه شش در، ۱۳۸۶
نقش جهان، ۱۳۸۶

ملک دل، محمد درمنش، ۱۳۸۶
خط شکن، مسعود تکاور، ۱۳۸۶
اغما، سیروس مقدم ۱۳۸۶

به دنیا بگویید بایستد، محمدرضا آهنج ۱۳۸۵
پرواز در حباب، سیروس مقدم، ۱۳۸۵
فیلم های تلویزیونی حامد کمیلی

گوشه نشینان، سیروس مقدم ۱۳۸۵
عبور از شب، مهدی کرم پور ۱۳۸۶
حرف ربط، فریدون خسروی ۱۳۸۶

بگو که رؤیا نیست، مهدی گلستانه ۱۳۸۷
فراری، سعید عالم‌زاده ۱۳۸۸
طلاق به سبک ایرانی، فرید کلهر ۱۳۸۸
وقتی نبودم، داریوش یاری ۱۳۸۸

حامد کمیلی ,عکس حامد کمیلی ,بیوگرافی حامد کمیلی

بیوگرافی حامد کمیلی و همسرش

۱۶ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۵۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی زهره فکور صبور و همسرش +عکس ها و گفتگو

زهره فکور صبور

بیوگرافی و زندگینامه

زهره فکور صبور بازیگر سینما و تلویزیون متولد 1 فروردین 1357 در تهران می باشد و 39 سال سن دارد.

پدر وی اهل کرمانشاه و مادرش سمنانی می باشند . وی 3 خواهر و 1 برادر دارد.

وی فعالیت هنری و بازیگری خود را با حضور در سریال از نفس افتاده در تلویزیون آغاز کرد. 

 همچنین فعالیت سینمایی خود را در سال 1380 با بازی در فیلم بوی گل سرخ ساخته ناصر محمدی آغاز نمود. 

آخرین حضور در تلویزیون سریال پنجری در نقش افسانه می باشد که سال ۹۶ پخش میگردد.

ازدواج و همسرش

اطلاعاتی در خصوص ازدواج و همسر وی در دسترس نمی باشد.

گفتگو با زهره فکور صبور 

از خانواده‌تان بگویید؟

من در یک خانواده 7 نفره زندگی می‌کنم، 3خواهر و 1برادر دارم و من خودم فرزند آخر خانواده هستم و با برادرم به علت اختلاف سنی کمی که حدود 1سال دارم رابطه بسیار نزدیک و صمیمی دارم.

زهره فکور صبور و همسرش

چطور پا در عرصه بازیگری گذاشتید؟

واقعیت این است که در تمام طول زندگیم به تنها چیزی که فکر نمی‌کردم بازیگر شدن بود، سال 1375 که دیپلم گرفتم یکی از دوستانم که در عرصه تئاتر کودک فعالیت داشت، آن زمان نمایشی را در دست داشت  و به دنبال بازیگر برای نقش یک گل بود، به من پیشنهاد داد و من پذیرفتم. بعد از این تئاتر هم، با گروهی از دانشجویان تئاتر در نمایش‌نامه حملت نقشی ایفا کردم، بعد از این قضیه بازیگری برای من جدی‌تر شد، در حین تئاتر حملت دوستانم پیشنهاد دادند که گروهی برای تهیه دو فیلم به دنبال بازیگر هستند و من رفتم و فرم پر کردم و از آنجا بود که توانستم در فیلم باغ کوچک بی‌بی‌گل و همزمان با آن در فیلم روزگار جوانی به کارگردانی آقای شاپورقریب بازی کنم. وقتی این کارها تمام شد به کلاس بازیگری آقای سمندریان رفتم و آنجا دوره دیدم و به این شکل به این عرصه راه پیدا کردم.

مخالفتی برای بازیگر شدن شما در خانواده وجود نداشت؟

زمان بازیگر شدن من تنها کسی که با این مسئله مخالفت کرد برادرم بود و با توجه به اینکه من حدود 1سال داشتم که پدرم فوت کرد، حرف برادرم نه تنها برای من بلکه برای تمام اعضای خانواده‌ام مورد قبول بود، اما بعد از اینکه پشتکار مرا دید و سر ضبط  کارهای من حضور پیدا می‌کرد کم کم این مسئله را پذیرفت.

دلیل کم کار شدن شما در سال‌های اخیر چیست؟

در ابتدای کار و زمانی که سن و سال کمتر است، هر بازیگری دوست دارد همه نقش‌ها را تجربه کند، اما بعد از گذشت مدتی تمام نقش‌هایی که پیشنهاد می‌شود همه یکسان هستند و من این مسئله را دوست ندارم. من بعد از دلنوازان که نقش یک نابینا را داشتم و متفاوت با نقش‌هایی بود که قبلا بازی کردم، دوست دارم بازی‌هایم متفاوت باشد و نقشی را کار کنم که برای نزدیک شدن به آن کمی تحقیق کنم. البته اگر هم بخواهی منتظر نقش خاص بمانی هم خوب تبعاتی دارد که اولا باید مدت زیادی بیکار باشی و بالاخره بُعد مالی زندگی هم هست.

 نگران فراموش شدن نیستید؟

واقعیتش اول خیلی نگران این موضوع نبودم و زیاد به این موضوع  فکر نمی‌کردم، اما کم کم متوجه شدم وقتی آدم زیاد کار نمی‌کند فراموش می‌شود و حتی این مسئله در بُعد کاری هم تاثیرگذار است؛ اگر فیلم‌نامه خوبی باشد که در آن نقشی بسیار مناسب با نوع بازی من هم در آن وجود داشته باشد، زمانی که من کار نمی‌کنم از یاد کارگردان‌ها هم می‌روم و این به ضرر من و هر کسی که این رویه را انتخاب کرده است و برای همین است که به تازگی خیلی روی خاص بودن نقش تمرکزنمی‌کنم و نمایش‌نامه‌ها را راحت‌تر انتخاب می‌کنم.

اندازه محبوبیت خودتان را چه مقدار می‌دانید؟

اگر بخواهم از لحاظ خودم جواب دهم از برخوردی که با مردم دارم، می‌توانم بگویم من را دوست دارند، اما من با چه تعداد آدم باید سرکار داشته باشم که بگویم از نظر همه محبوب هستم، اما خوشبختانه تا امروز با هر که برخورد داشتم برخورد مناسبی با من داشتند و دوستم دارند.

زهره فکور صبور

اینستاگرام زهره فکور صبور: instagram / ZohreFakour

تا چه اندازه نقش‌ها در شما تاثیر دارند؟

شاید درست نباشد اما من تا مدتی بعد از بازی در یک کاراکتر خیلی با آن نزدیک هستم و با آن زندگی می‌کنم و در زندگی عادی من هم وارد می‌شود. حتی گاهی اتفاقی می‌افتد که با خودم می‌گویم مثلا کاش آن قسمت فیلم را به یک شکل دیگری بازی می‌کردم. اما به مرور از حال و هوای بازی‌هایم در می‌آیم.

چه زمانی انسان خوشبخت است؟

خوشبختی در پول، ثروت و… این‌ها نیست و من با این سوال شما یاد جمله آقای انتظامی افتادم که می‌گفتند خوشبختی در دل آدم باید باشد و وقتی دلت خوش باشد آدم خوشبختی هستی که واقعا هم درست است.

آیا شما خود را خوشبخت می‌دانید؟

خوب نمی‌توانم صددرصد جواب بدهم اما تا حدودی ولی نه خیلی زیاد خوشبخت هستم.

به عنوان یک بازیگر زن، چقدر ظاهر را در بازیگری موثر می‌دانید؟
‌ ببینید زمانی که من شروع به کار کردم مثلا سال 1379 چهره و استیل خیلی زیاد موثر نبود و بیشتر مهارت بازیگری اهمیت داشت، ولی امروزه به این مسئله بیشتر بها داده می‌شود و کسانی را می‌بینم که چهره و استیل خوبی دارند اما وقتی وارد بطن بازی آن‌ها می‌شویم متوجه ضعف‌هایشان خواهی شد. به نظر من چهره و استیل بدنی برای بازیگر لازم است اما نباید از اصل بازیگری که نحوه بیان، لحن خوب و مسائلی این چنینی است غافل شد.

بنابراین حتما رژیمی هستید؟

شدیدا، من از بچگی زیاد ورزش می‌کردم و زمانی وارد بازیگری شدم، بخشی از زمان ورزش کردنم به کارم اختصاص یافت و این چنین کمی از ورزش دور شدم و این مسئله هم چاقی و اضافه وزن را همراه دارد. من رژیمی که بگویم هیچی نمی‌خورم ندارم اما خیلی رعایت می‌کنم و مسئله‌ای هم که هست من ذاتا آدم گیاه‌خواری هستم و علاقه زیادی هم به غذاهای آب‌پز و بخارپز دارم و صرفا به خاطر رژیم، تغذیه‌ام این چنینی نیست. 

 بیشتر بیرون غذا می‌خورید یا در خانه؟

من غذای بیرون خیلی باب میلم نیست و اگر برای تفریح بیرون بروم ترجیح می دهم به یک سینما بروم تا به یک رستوران و اگر به رستوران بروم سعی می‌کنم غذاهای خیلی سبک مانند سوپ و سالاد بخورم به جای فست‌فودها.

بیوگرافی زهره فکور صبور

اهل مسافرت هستید؟

من خیلی سفر را دوست دارم ولی الان کمتر می‌روم اما ۴،۵ سال پیش اگر دو روز هم کار نداشتم به مسافرت می‌رفتم به طوری که می‌توانم بگویم سفر مرا بسیار خوشحال می‌کند می‌توانم بگویم مکانش خیلی برایم اهمیت ندارد، اما در بین شهرها مشهد، شمال و شیراز را خیلی دوست دارم و همیشه پیشنهادهای کاری شهرستان را خیلی دوست داشتم.

به نظر شما دختر دست‌پخت خوبش را از مادر به ارث می‌برد؟

دست‌پخت مادرم بسیار خوب است، گاهی به قدری هوس غذاهایش را می‌کنم که برای خوردن یک قاشق از غذاهایش سریع به آن‌جا می‌روم. شما هر اندازه که دلتان بخواهد من کارهای خانه را بسیار خوب انجام می‌دهم اما آشپزیم خوب نیست و فقط غذاهایی که دوست دارم را خوب درست می‌کنم که بیشتر هم، انواع سالادها و سوپ‌ها هستند. من عاشق بادمجان و غذاهایی که با بادمجان درست می‌‌شود هستم و هر وقت مادرم این غذاها را می‌پزد، من فورا به آن جا می‌روم.

رابطه دوستی‌تان با بازیگران چطور است؟

من تقریبا سعی می‌کنم با تمام بازیگران رابطه خوبی داشته باشم، ولی اخلاقی که دارم که نمی دانم خوب است یا بد، دوستان خیلی صمیمی‌ام، دوستانی هستند که از دوران بچگی با آن‌ها دوست بودم و نمی‌توانم سریع دوست صمیمی برای خودم پیدا کنم.

در کنار بازیگری چه کارهای دیگری انجام می‌دهید؟

من از بچگی عاشق خیاطی و بافتنی بودم و در چند سالی که کمتر کار می‌کردم، دوره‌های طراحی دوخت و طراحی پارچه را هم آموزش دیدم و اکنون در کنار بازیگری کارهای طراحی و دوخت انجام می‌دهم.

بهترین فیلم مورد علاقه‌تان چیست؟

کازابلانکا را همیشه دوست داشتم و بعد از این همه دیدن، باز هم برایم جذابیت دارد.

از شرایطی که اکنون در آن هستید راضی هستید؟

اگر اکنون به انتخاب خودم بود شاید بازیگری را به عنوان حرفه انتخاب نمی‌کردم، بازیگر در یک مدت زمان کوتاه درآمد و موقعیت‌های خیلی خوبی دارد و به طور کلی همه چیز بر وفق مرادش هست، اما در طرف دیگر بیکاری و بالا، پایین‌های زیاد دارد و برای من طی کردن این مسائل سخت است. اما بازیگری خاصیتی دارد که آدم را نمک‌گیر می‌کند و اگر هم بخواهی یک مدتی کنار باشی باز وسوسه کار به سراغت می‌آید.

عکسهای زهره فکور صبور

بهترین و بدترین اخلاق زهره فکور صبور؟

بدترین اخلاقم این است که حرف مردم خیلی روی من تاثیر می‌گذارد و با یک حرف خیلی ناراحت و با یک حرف خیلی خوشحال می‌شوم و به نظرم بهترین اخلاقم این هست که خیلی سریع می‌بخشم.

حرف آخر؟

برای تمام مخاطبانتان آرزوی خوشبختی و سلامتی را دارم. 

فیلم های سینمایی زهره فکور صبور 

کنسرت روی آب (۱۳۸۹)
دوشیزه باران (۱۳۸۶)
بوی گل سرخ (۱۳۸۰)

زهره فکور صبور ,بیوگرافی زهره فکور صبور ,عکس زهره فکور صبور

سریالهای زهره فکور صبور 

سریال پنجری

دردسرهای عظیم ۲
دردسرهای عظیم
دلنوازان

گروه هفت
کاشانه
همسفر

یکی‌بود یکی‌نبود
مسافری از هند
سه پنج دو

گروه ویژه
نیستان
روزهای آرزو
بی بی گل

روزگار جوانی (۱۳۷۷)
نرگس
از نفس افتاده

بیوگرافی زهره فکور صبور و همسرش +عکس ها و گفتگو

۱۶ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

منوچهر هادی و همسرش +بیوگرافی

 منوچهر هادی 

منوچهر هادی بازیگر و کارگردان ایرانی وی متولد سال 1351 در تهران می باشد.

منوچهر هادی اولین فیلم خود را در سال 1385 کارگردانی کرد. اولین فیلم منوچهر هادی تلاطم است. 

وی به تازگی نیز سریال پربازیگر عاشقانه را کارگردانی کرده است که با استقبال خوبی مواجه شده است.

ازدواج و همسرش

منوجهر هادی با یکتا ناصر که از بازیگران زن سینما و تلویزیون می باشد ازدواج کرده است که حاصل این ازدواج نیز یک فرزند دختر به نام سوفیا می باشد.

عکس منوچهر هادی و همسرش

منوچهر هادی و همسرش

منوچهر هادی و یکتا ناصر و دخترشان سوفیا

منوچهر هادی و یکتا ناصر و دخترشان سوفیا

گفت و گو با منوچهر هادی در خصوص سریال عاشقانه

پارسال که سریال «شهرزاد» از شبکه نمایش خانگی پخش شد، خیلی ها را به آینده این شبکه امیدوار کرد و باعث شد هر سریالی در این جا توزیع می شود، با آن قیاس کنند، شما فکر می کنید «عاشقانه» اثری است که در این مقایسه موفق بیرون بیاید؟

ما قطعا سریالی می سازیم که از این به بعد هر اثری در شبکه نمایش خانگی ساخته شد با «عاشقانه» مقایسه شود.

جدا؟ تا این حد به نتیجه آن امیدوارید؟

بله، من حس می کنم خیلی هم تا به این جا موفق بودیم، البته فقط بخش کارگردانی کار را نمی گیوم. اگر به امید خدا همه چیز به خوبی سپری شود و فیلمبرداری و مراحل فنی تمام شود و در زمینه اجرا از جایی به ما فشاری وارد نشود، همه عوامل تلاش کردند اتفاق ویژه ای رخ دهد.

قطعا همه ما «شهرزاد» را دوست داریم و می خواهیم بیشتر از این سریال کارمان دیده شود و یک موفقیت دیگر حتی بهتر از «شهرزاد» برای شبکه نمایش خانگی اتفاق بیفتد.

پس پیش بینی خودتان این است که کارتان می گیرد؟

قطعا «عاشقانه» خیلی موفق است، البته خودم دوست ندارم که با «شهرزاد» مقایسه شود، چون حال و هوا و رنگ و لعاب سریال ما خیلی فرق دارد. «عاشقانه» یک اثر امروزی است و قصه روز دارد ولی «شهرزاد» یک قصه نوستالژیک است، در دل تاریخ معاصرمان. تاریخی که خیلی ها از آن دوران شنیده اند ولی در نهایت هر کدام اگر موفق باشد هم برای حال دست اندرکاران پروژه ها خوب است و هم برای خود مردم که یک کار خوب می بیینند.

یکی از حربه های فیلمتان برای جذب مخاطب استفاده از یک تیم بازیگری پر و پیمان است؟ چنین انتخاب هایی مسلما در وهله اول بیننده را به سمت کارتان جذب می کند اما می تواند مخاطب را پای کار نگه دارد؟

وقتی شما تیمی با این قدرت می چینید، دو تا اتفاق می افتد؛ این ماجرا هم خوب است، هم خطراتی دارد. اگر شما با این تیم کاری بسازید که با استقبال مواجه نشود، بیشتر از همه شکست به سرمایه گذار و کارگردانی وارد شده که نتوانسته اند از عهده کار بربیایند ولی اگر برعکس این اتفاق بیفتد و مردم از کار استقبال کنند، باز سهم زیادی را بازیگران می برند و خیلی ها معتقدند که بازیگران در این کار درخشیده اند که کار گرفته.

ولی به نظرم همه مثل زنجیر به هم پیوسته اند. مسلما کسی که این همه بازیگر برای کارش می آورد باید تهیه کننده و کارگردانی در کارش حضور داشته باشند که آن ها هم اعتبار لازم را داشته باشند. این طور نیست که هر کسی یک مقدار پول داشته باشد و بتواند هر بازیگری را بخواهد، نه این بازیگرها برای هر کاری یا کارگردانی نمی توانند خوب بازی کنند.

یعنی اگر این پروژه جواب بدهد، به دلیل کارگردانی خوب شما روی کار این بازیگران بوده؟

نه، واقعا نمی خواهم سهم خودم را زیاد کنم و بگویم همه به خاطر من آمده اند و به این دلیل کار خوب شده، قطعا قصه تاثیر داشته، پول این پروژه برای جذب بازیگر تاثیر داشته، کارگردانی من و اعتبار آقای گلستانه هم بوده. حالا آخر این ماجرا اگر اتفاق خوبی باشد، همه ما برنده ایم، البته باز هم بیشتر بازیگرها به چشم می آیند، چون تماشاگر بیشتر بازیگر را در قاب تلویزبون می بیند مخصوصا در شبکه نمایش خانگی که بازیگر ویترین کار است.

اما قبلا در شبکه نمایش خانگی سریال هایی مثل «عشق تعطیل نیست» و فصل سوم «قلب یخی» توزیع شده که در زمینه بازیگری خیلی پر و پیمان بودند و هر کسی را که دلشان خواست، آوردند ولی در نهایت شکست خوردند.

اساسا اسم بازیگر تعیین کننده نیست. بازیگر خوب باید در کنار  یک قصه جذاب، کارگردانی و شخصیت پردازی درست، طراحی صحنه و لباس صحیح و مواردی این چنینی بدرخشد. هیچ وقت بازیگر، کارگردان و فیلمنامه به تنهایی نمی توانند صددرصد تعیین کننده باشند. هر کدام به اندازه خودشان سهم دارند و اگر همه عوامل در کنار هم قرار بگیرند و توسط کارگردان به درستی رهبری شوند، قطعا کل کار نتیجه خواهدگرفت. این که نویسنده و کارگردان آن قدر هوشمند باشند و بتوانند تشخیص بدهند ذائقه مخاطب سال 96 چیست و چه چیزی احتیاج دارد و به آن موضوعات بپردازند هم بی تاثیر نیست.

همه این ها مهم است و اگر رعایت نشود، شما اگر بازیگر از ترکیه یا حتی هالیوود هم بیاورید نهایتا دو سه قسمت به خاطر بازیگر مخاطب پای کار می نشیند، اگر نتوانید مخاطب را نگه دارید از طرف دیگر مخاطب سرریز می شود و سریال بینندگانش را از دست می دهد.

البته کارهایی هم بودند که قصه خوبی داشتند ولی سوپراستاری در آن ها حضور نداشته و با این وجود مخاطب با آن ها ارتباط برقرار کرده.

بله، اما حداقل با بازیگر خوب اتفاقات بهتری برای یک اثر می افتد. مثلا مگر اصغر فرهادی نویسنده خوبی نیست؟ کارش را  بلد نیست؟ پس چرا بازیگر حرفه ای می اورد؟ بالاخره او هم باهوش است و می داند با وجود قصه خوبی که دارد، بازیگر هم برای ویترین کار مهم است. حالا این بازیگر چهره و استار هم باشد که چه بهتر.

بیوگرافی منوچهر هادی

اینستاگرام منوچهر هادی : instagram /Manouchehrhadii

به نظر من هم اگر قصه خوب باشد، کارگردانی و بازیگران خوب نباشد، مردم کار را می بینند ولی قطعا مخاطبانش کمتر از کاری است که متن خوبی داشته باشد و بازیگرش هم استار باشد.

یک مقدار هم راجع به قسمت اول صحبت کنیم، مثلا در یکی از سکانس های مهم شخصیت هومن سیدی قرار است در یک مسابقه غیرقانونی ماشین که شبانه برگزار می شود حضور داشته باشد، خیلی ها منتظر یک سکانس هیجانی بودند ولی چیزی از مسابقه ندیدیم و در آخر فقط فهمیدیم سیدی برنده نشده. نمی شد چند صحنه جذاب از مسابقه را هم نشان داد؟

چرا می شد اما قصه ما قصه روابط است و کارمان اکشن و اتفاق محور نیست. خودمان نخواستیم به این ماجرا ورود کنیم و مخاطب را به این طریق سرگرم کنیم. واقعا کاری ندارد چند سکانس ماشین بازی در کار بگذاریم، ولی داستان ما اساسا یک چیز دیگر است و هرچه جلوتر برویم شما به خوبی متوجه این موضوع می شوید.

من می خواستم نشان دهم که یکی از دغدغه های شخصیت هومن سیدی شرط بندی در مسابقه های ماشین سواری است ولی مسئله قصه ما آن نیست.

ولی قبول دارید اگر بود از لحاظ بصری تاثیر خوبی روی مخاطب می گذاشت؟

بله، از لحاظ بصری خیلی چیزها جذاب است ولی باید به داستان ربط داشته باشد. می توانست در قصه ما هم چنین چیزی باشد ولی من نمی خواستم با چیزهای دیگر مخاطب را جذب کنم. در وهله اول قصه، بعد بازی های درست، ریتم صحیح کار و رنگ و لعابی که دارد باید مخاطب را به سمت کار بکشاند.

البته چند وقتی می شود که در سینما و تلویزیون با هر روشی که به ذهنشان می رسد به دنبال جذب مخاطب هستند!

بله، مثلا امسال ما یک فیلم کمدی در جشنواره دیدیم که بازیگران در در آن هر کار بانمکی را که به ذهنشان می رسید، انجام می دادند. مسابقه بوکس می رفتند، بازیگری می کردند، البته نمی خواهم اسمی از آن فیلم بیاورم. ولی سریال ما قصه روابط چند زوج و خانواده است و یک پسر مجردی که با این زوج ها در ارتباط است و به سراغ شرط بندی های غیرقانونی می رود. می شد چند شب فیلمبرداری کرد و این سکانس هایی که شما می گویید را گرفت و چند تا صحنه تصادف هم در آن قرار می دادم ولی تاثیری در پیشبرد قصه ما نداشت.

یکی دیگر از نکات جالب توجه قسمت اول این بود که همه شخصیت های اصلی اکثرا وضع مالی خوبی دارند و آدم های مرفهی هستند. در حالی که معمولا داستان های ما پرشده از آدم های خیلی پولدار یا خیلی فقیر.

بله، خواستم یک مقدار به زندگی قشر مرفه بپردازم و مسائل و دغدغه های آن ها را نشان دهم. معمولا در سریال های ما یک خانه آجری هست که یک حوض وسط حیاط دارد و داخل خانه هم پشتی و مخده گذاشته اند در حالیکه الان چنین چیزهایی اصلا وجود ندارد و شاید در هر 100 خانه یکی این طور باشد.

قطعا سرگرمی آدمی مثل هومن سیدی در این سریال شرط بندی در اتومبیلرانی است و این طور نیست که مثلا برای سرگرمی سر کوچه مسابقات گل کوچیک بازی کند یا در قهوه خانه قلیان بکشد. آن قصه ها فضای خاص خودش را دارد. منتها در سریال های شبکه نمایش خانگی مخاطب باید یک کار تر و تمیز و شیک ببیند و در این جا قصه هایی را دنبال می کند که مرتبط با این طبقه خاص اجتماعی است.

آماری از میزان فروش و استقبال از قسمت اول «عاشقانه» دارید؟

راستش آن ها را باید از پخش کننده یا آقای گلستانه بپرسید چون من آمار دقیقی ندارم.

بازخوردها و کامنت هایی که خودتان از این طرف و آن طرف گرفته اید چطور بود؟

از این نظر واقعا خیلی خوب بوده. در اینستاگرام خود من هم هست و هیچ کدام را پاک نکردم. شما ببینید حداقل نزدیک 400 کامنت برای خود من گذاشتند و اکثرا گفته اند که کار خیلی خوب بوده، تورو خدا وسط کار نخوابد و ریتم کار و با همین فرمان جلو برود.

خب این اتفاق می افتد؟

شک نکنید. اصلا قسمت یک ما خنثی ترین قسمت سریال است. نه این که بلد نباشیم شلوغش کنیم، نه اتفاق خوب بلد بودیم ولی می خواستیم کاراکترها را درست معرفی کنیم و یواش یواش وارد قصه اصلی شویم. مطمئن بایستد قسمت دو از یک بهتر است و سه از دو تای اول بهتر است.

عکس منوچهر هادی

پس تا قسمت آخر مخاطب را پای کار نگه می دارد؟

«عاشقانه» تنها سریال پانزده قسمتی است که به دست من رسیده و قسمت به قسمت جذاب تر شده است.

حالا تا به این جا چند قسمت از کار را ضبط کرده اید و چقدر از آن مانده؟

ما پنج قسمت آماده داریم و تقریبا 80-70 درصد کار را گرفته ایم. اگر اتفاق خاصی نیفتد 40 جلسه از تصویربرداری ما مانده است.

اتفاق خاص مثل چند باری که فیلمبرداری تان خوابید؟

یکی دو بار این اتفاق افتاد آن هم به این دلیل که یا بازیگران گرفتار کار بودند، یا ما برای جشنوراه مشکل داشتیم ولی به امید خدا سعی می کنیم تا آخر فروردین کار را تمام کنیم.

آیا محمدرضا گلزار طلسم شکست در سریال هایش را می شکند؟

گلزار مثل گلی بود که گفتند پرپر گشته!

محمدرضا گلزار بدون شک یکی از مهره های اصلی این سریال است و زمانی که روی بیلبوردهای «عاشقانه» به نمایندگی از دیگر بازیگران مرد این سریال عکس او قرار می گیرد، اهمیتش چند برابر می شود اما او پیش از این، حضورهای موفقی در سریال های شبکه نمایش خانگی نداشته و غالبا شکست خورده است، البته منوچهر هادی اعتقاد دارد این جا یک گلزار جدید و خاص خواهیم دید، باید ببینیم این ادعا چقدر صحت دارد.

یکی از ستاره های سریال «عاشقانه» محمدرضا گلزار است، بازیگری که قبلا نشان داده در زمینه حضور در سریال موفق نبوده است و در کارنامه اش سریال های نصفه و نیمه و ناموفقی مثل «ساخت ایران» و «عشق تعطیل نیست» دارد. می توانیم امیدوار باشیم این جا طلسم بازی او در سریال می شکند؟

شک نکنید. به نظر من این جا بهترین کار محمدرضا گلزار به لحاظ بازی و جذب مخاطب است. گلزار امسال با «خشکسالی و دروغ» و «سلام بمئی» در سینما حضور داشت و موفق هم بود، مهم است از این بازیگر در چه جایی و چطور استفاده کنیم. صرفا اگر از گلزار به خاطر اسمش در یک پروژه استفاده کنیم، جواب نمی دهد و نمی فروشد. یک سری عوامل و فاکتور باید درست کنار هم چیده و هدایت شود.

دقیقا چه فاکتورهایی؟

به نظرم در این موضوع قصه، کارگردان، سرمایه گذار، تهیه کننده و عوامل دیگر مهم است و باید همه این ها درست در کنار هم قرار بگیرند. تا به این جا در «عاشقانه» همه این عوامل درست رفتار کرده اند. از طرف دیگر مطمئن باشید به خاطر انرژی خوبی که خود رضا برای ریزه کاری های کاراکترش گذاشته، بهترین بازی گلزار را در این سریال می بینید، البته خودش شاید نظر دیگری داشته باشد ولی از نظر من این سریال بهترین بازی اوست.

البته در قسمت اول این طور به نظر می رسید که بیشتر بار قصه روی دوش حسین یاری و مهناز افشار است و گلزار نقش فرعی دارد، درست است؟

نه قصه او و ساره بیات تازه از قسمت چهار و پنج شروع می شود. در اصل تا قسمت چهار و پنج به صورت خرده روایت به زندگی شخصیت ها می پردازیم، ولی از آن جا به بعد همه چیز مشخص شده و کل بازیگران قصه خاص خودشان را دارند. در این سریال شما یک قصه واحد مثل زندگی «شهرزاد» را دنبال نمی کنید، یک قصه با چند کاراکتر اصلی می بینید که زندگی همه آن ها را دنبال می کنید، البته بخش هایی از قصه هایشان در هم تنیده می شود.

منوچهر هادی و محمدرضا گلزار

توزیع بد، بزرگ ترین مشکلی که ممکن است گریبان سریال های هادی را بگیرد

هفتگی می شویم

یکی از معضلات محصولات شبکه نمایش خانگی نحوه توزیع آن هاست که البته مدتی است مرتفع شده اما همچنان این آسیب محصولات این شبکه را تهدید می کند. منوچهر هادی درباره تمهیداتی که برای توزیع منظم سریالش در نظر گرفته شده توضیح داده است.

معمولا پخش سریال ها را زمانی آغاز می کنند که حس کنند از همان ابتدا کفی از مخاطب با کار همراه خواهدبود. شما چرا در روزهای پایانی سال و نزدیک به تعطیلات سریال را پخش کردید؟

ما در ایام تعطیلات نیستیم. یعنی آخرین قسمت مان این طرف سال 27 یا 28 اسفند توزیع می شود و قسمت بعدی می رود 15 فروردین.

خب این فاصله در ابتدای کار یک مقدار زیاد نیست؟ نمی شد کلا بعد از تعطیلات عید پخش را شروع می کردید؟

بالاخره سرمایه پای این کار خوابیده و سرمایه گذار هم باید پول هایش برگردد، البته فاکتورهای دیگری هم هست. ما حس کردیم بعد از جشنواره فرصت خوبی است که قلاب کار را بیندازیم. یعنی چهار، پنج قسمت قبل از عید برویم و مخاطب درگیر کار شود.

پس اگر می خواهید چهار پنج قسمت تا قبل از عید بروید، چرا 10 روز یک بار قسمت جدید پخش می شود؟

راستش این به خاطر اتفاقاتی است که رخ داد. ما یک مقدار توزیع مان با عجله شد و از طرف دیگر ممیزی هم به کارمان خورد و باید از ارشاد موافقت های لازم را می گرفتیم. از ارشاد به ما گفتند که قسمت یک را توزیع کنید ولی در قسمت دو و سه مقداری ممیزی به ما خورد و فاصله بین قسمت ها زیاد شد ولی به احتمال زیاد تا همین قسمت های دوم و سوم فاصله زیاد است، نهایتا بعد از چند قسمت همان هفتگی می شود.

فیلم هایی که منوچهر هادی کارگردانی کرده است

کارگر ساده نیازمندیم (۱۳۹۴)
من سالوادور نیستم (۱۳۹۴)
قرنطینه (۱۳۸۶)

یکی می‌خواد باهات حرف بزنه (۱۳۹۰)
دنیای پرامید (۱۳۹۱)
زندگی جای دیگری است (۱۳۹۲)

manouchehr hadi

سریال هایی که منوچهر هادی کارگردانی کرده است

آمین (۱۳۹۳)
خوب، بد، زشت (۱۳۹۳)
خداحافظ بچه (۱۳۹۱)

فیلم های تلویزیونی منوچهر هادی

 تیاتر مردگان بی کفن و دفن (۱۳۹۴)
ته خط (۱۳۹۳)
پاپوش (۱۳۹۰)
عزیزی که ناپدید شد
آخرین روز ماه (۱۳۸۹)

کوچه محجوب (۱۳۸۵)
فرصت‌های فردا (۱۳۸۵)
تصادف ۱۳۸۵)
به عنوان دستیار کارگردان

هزاران چشم
چهارشنبه‌سوری

۱۲ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

فلور نظری و همسرش و پسرشان

فلور نظری

بیوگرافی و زندگینامه

فلور نظری بازیگر سینما و تلوزیون ایران است. وی متولد 1 بهمن 1347 در لاهیجان می باشد و هم اکنون 49 سال سن دارد.

وی از سال 1375 وارد عرصه هنر و بازیگری شد. 

تحصیلات : نظری دانش آموخته رشته بازیگری از دانشگاه سوره می باشد و همچنین دارای مدرک کارشناسی مدیریت است. 

آخرین کار او در تلویزیون حضور در سریال گسل در نقش لیلا می باشد.

ازدواج و همسرش

فلور نظری چندین سال است که ازدواج کرده است و حاصل ازدواج او با همسرش یک فرزند پسر به شروین می باشد. 13 سال است ساکن کشور آلمان هستند.

می گوید : من هر زمانی که دوست داشته باشم، بر می‌ گردم حتی وقتی که پیشنهاد کاری هم نداشته باشم چون همیشه در رفت‌ و آمد هستم دلتنگی هم به وجود نمی‌آید

فلور نظری و پسرش

فلور نظری و پسرش شروین

فلور نظری و همسرش

عکس جدید فلور نظری با فرزندش

گفتگو با فلور نظری / با او بیشتر آشنا شوید

دوران کودکی شما چگونه گذشت؟

دوران کودکی من بسیار شاد و پر از هیجان و شادی‌های کودکانه گذشت؛ چون تابستان‌ها به خانه‌ مادربزرگ می‌رفتیم و سه ماه در خانه‌ با صفایش، خانه‌ای بزرگ در دل یک باغ بزرگ، مثل تکه‌ای از بهشت می‌ماندیم.

چند خواهر و برادر دارید؟

در کل 4 فرزند هستیم؛ سه دختر و یک پسر.

  بازی‌های شما در کودکی؟

 ما همه‌جور بازی در دل طبیعت داشتیم، از فوتبال و هفت‌سنگ و گرگم به هوا گرفته تا قایم‌باشک و والیبال و خاله‌بازی.

  کارتون‌های مورد علاقه‌ شما چه بود؟

همه‌ کارتون‌های والت‌دیزنی مثل میکی موس و سیندرلا.

فلور نظری

دوست داشتید، چه کاره شوید؟

 مهماندار و معلم.

 فکر می‌کردید، روزی بازیگر شوید؟

 نه هیچ وقت فکر نمی‌کردم، بازیگر شوم؛ اما نقاش خیلی خوبی بودم و روی سنگ و چوب نقاشی می‌کردم، نویسنده خوبی هم بودم زیاد داستان می‌نوشتم. همیشه یواشکی برای 6-5 نفر دیگر هم انشا می‌نوشتم.

 آشپز خوبی هستید؟

به نظر آن‌هایی که دستپختم رو خوردند خیلی خوبه، میگن حتی نیمرو و املتت هم خیلی لذیده.

غذای مورد علاقه شما؟

عاشق لوبیاپلو با گوشت تکه‌ای و لوبیای زیاد هستم؛ ولی از همه‌ غذاها خوشم میاید.

چه سبک موسیقی را می‌پسندید؟

 کلاسیک، پاپ و سنتی.

اهل فوتبال هستید؟

بله، شدید!

طرفدار چه تیم‌هایی هستید؟

تیم ملی ایران و پرسپولیس، تیم ملی آلمان و بایرن مونیخ.

 چند فرزند دارید؟

 یک پسر به نام «شروین» که ما «نیما» صدایش می‌کنیم.

 دوست دارید فرزندتان وارد عرصه بازیگری شود؟

علاقه‌ای به بازیگری ندارد؛ اما بخش فنی کار ما را دوست دارد؛ مثل تدوین، عکاسی و فیلمبرداری.

بیوگرافی فلور نظری

اینستاگرام فلور نظری: instagram / Felor_Nazari

 از اینکه در عرصه بازیگری فعالیت می‌کنید، راضی هستید؟

 بله، من عاشق حرفه‌ام هستم، عاشق بودم که بعد از لیسانس مدیریت، وارد سوره شدم و بازیگری آموختم.

 بهترین کتابی که خواندید؟

«سرزمین گوجه‌های سبز» اثر هرتا مولر که یک زن قدرتمند در رمان‌نویسی است و برای این کتاب هم جایزه گرفت.

بازیگری در سینما را دوست دارید یا تلویزیون؟

 من هرجا که بتوانم نقش جذاب‌تری را خلق کنم، دوست دارم؛ اما به تازگی سینما برایم جذابیت بیشتری نسبت به تلویزیون پیدا کرده است.

شما خارج از کشور زندگی می‌کنید، دوری از وطن برایتان سخت نیست؟

من هر زمانی که دوست داشته باشم، برمی‌گردم. حتی وقتی که پیشنهاد کاری هم نداشته باشم. چون همیشه در رفت‌ و آمد هستم دلتنگی هم به وجود نمی‌آید.

به نظر شما راز ماندگاری یک هنرمند چیست؟

 راز ماندگاری یک هنرمند در کنار هنر نابی که می‌آفریند، به روز بودن و هماهنگ شدن با علم و دانش روز سینما، تشخیص، تعهد و سلامت جسم و روح و افکارش است.

 شیرین‌ترین و تلخ‌ترین خاطره‌تان در دوران کاری؟

 شیرین‌ترین خاطراتم به سریال «خانه به دوش» و کار با رضا عطاران برمی‌گردد، تلخ‌ترین خاطره‌ام فوت «رضا سعیدی» عزیز بود وقتی که من مشغول بازیگری در «رویای خیس» بودم. آقای لیالستانی هم، سریالی را کار می‌کردند و بعد شنیدیم هنرمند ارزشمندمون سرصحنه فوت کردند.

 نظرتان در خصوص بازیگران جوان چیست؟

 بازیگران جوان باید بیایند و کار کنند؛ ولی با دانش و علم زیاد بازیگری. تمرین کنند و ادب و احترام و شأن پیشکسوتان این حرفه‌ را حفظ کنند.

 ویژگی بارز شخصیتی شما؟

 پرانرژی بودن برای همه کارها،  هر کاری را با جان و دل انجام می‌دهم و سمبل کاری نمی‌کنم.

 دوست دارید در چه نقشی بازی کند که تا به حال پیش نیامده‌ است؟

نقش‌های تاریخی، پیش آمده اما کم بودند.

 علاوه بر بازیگری در زمینه‌های دیگر هنر فعالیتی دارید؟

 من هنوز هم قلم خوبی دارم و در بعضی از فضاهای اجتماعی می‌نویسم. «مینیمال‌نویسی» می‌کنم کوتاه، موجز و نغز.

بازیگری در آثار طنز را دوست دارید یا جدی؟

طنز را دوست دارم؛ اما برایم فرقی نمی‌کند در چه ژانری بازیگری کنم، مهم نقش است که دوست داشته باشم.

نظرتان در مورد «رضا عطاران»؟

رضا عطاران بی‌نظیر است. در آثاری به کارگردانی او بازیگری کردم و در چند کار سینمایی با او همبازی بودم. در همه‌ امور حرفه‌ای، درست و دوست‌داشتنی است. خلاصه فوق‌العاده است.

 توصیه شما به علاقه‌مندان بازیگری؟

 توصیه را کسی گوش نمی‌کند، همه می‌خواهند زود، تند و سریع مشهور شوند. آن هم نه یک بازیگر محبوب؛ اما برای آن دسته که گوش شنوا دارند عرض می‌کنم، سخت بخواهید بازیگر شوید، سخت بخوانید و سخت‌ تمرین کنید، زیاد فیلم ببینید و در دیدن فیلم‌ها توجه و دقت داشته و بر جامعه‌ای که زندگی می‌کنید، اشراف داشته باشید، همراه با صبر و پشتکار.

 کلام پایانی شما!

 زیاد اهل شکایت نیستم، اما در حق من همیشه اجحاف شده و از این اتفاق متنفرم؛ اما نگفتم و شلوغ‌بازی در نیاوردم. امیدوارم روزی هنر قدر هنرمند متعهد را بداند.

عکسهای فلور نظری

فیلم های فلور نظری

رویای خیس به کارگردانی پوران درخشنده
    بچه‌های ابدی به کارگردانی پوران درخشنده
    نسویه حساب به کارگردانی تهمینه میلانی
    بیداری به کارگردانی فرزاد موتمن

    کلاهی برای باران به کارگردانی مسعود نوابی
    زندگی شیرین به کارگردانی قدرت الله صلح میرزایی
    شیر و عسل به کارگردانی آرش معیریان
    فصه دل ها به کارگردانی هوشنگ درویش‌پور

    تب به کارگردانی رضا کریمی
    تپلی به کارگردانی هوشنگ درویش‌پور
    در شب عروسی به کارگردانی رضا قهرمانی
    مامان بهروز من را زد به کارگردانی عباس مرادیان

    کنسرت روی آب به کارگردانی جهانگیر جهانگیری
    فیلادلفی به کارگردانی مجتبی اسدی پور اسماعیل رحیم پور
    یکی برای همه به کارگردانی محمد آهنگرانی
    چهارباندی به کارگردانی محمدجعفر باقری نیا

فلور نظری ,بیوگرافی فلور نظری ,عکس فلور نظری

سریالهای فلور نظری

پزشکان به کارگردانی مسعود کرامتی
    بگذار آفتاب برآید به کارگردانی حسین مختاری
    ماجراهای نیکو به کارگردانی مسعود کرامتی

    فریاد بی صدا به کارگردانی جهانگیر جهانگیری
    کیمیای مهر به کارگردانی محمدتقی رنجبر
    باغ ستاره به کارگردانی شیرین جاهد

    مزرعه آفتابگردان به کارگردانی فریدون حسن پور
    رستوران خانوادگی به کارگردانی سعید سهیلی زاده
    همسفر به کارگردانی قاسم جعفری

    مسافری از هند به کارگردانی قاسم جعفری
    پرواز در حباب به کارگردانی سیروس مقدم
    خانه به دوش به کارگردانی رضا عطاران
    متهم گریخت به کارگردانی رضا عطاران

    تب سرد به کارگردانی علیرضا افخمی
    فصل زرد به کارگردانی محمدرضا زهتابی
    مرد دوهزارچهره به کارگردانی مهران مدیری

    آسمان همیشه ابری نیست به کارگردانی سعید عالم زاده
    چمدان به کارگردانی خسرو ملکان
    کارآگاه لطفی به کارگردانی حسین قناعت
    تکیه بر باد به کارگردانی محمود معظمی

    دوران سرکشی به کارگردانی کمال تبریزی
    قلب به کارگردانی مسعود تکاور
    هویت به کارگردانی مهدی ودادی

    چراغ جادو به کارگردانی همایون اسعدیان
    ارث بابام به کارگردانی جواد رضویان
    غیرمحرمانه به کارگردانی مسعود رسام

    شهرباران به کارگردانی سید جواد هاشمی
    عملیات ۱۲۵ یک به کارگردانی بهروز افخمی

    سپید مثل ستاره به کارگردانی جواد روستایی
    قهر و آشتی به کارگردانی علی ژکان
سریال گسل به کارگردانی علیرضا بذر افشان

 

۰۹ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی سیما تیرانداز و همسرش

سیما تیرانداز

بیوگرافی و زندگینامه

سیما تیرانداز بازیگر سینما تلویزیون وی متولد 9 شهریور 1351 در تهران است و 45 سال سن دارد.

تحصیلات : تیرانداز دارای مدرک کارشناسی ادبیات نمایشی از دانشگاه آزاد و کارشناسی ارشد کارگردانی و بازیگری از دانشکده سینما و تاتر است. 

اولین تجربه سینمایی سیما تیرانداز مربوط به سال 1368 می باشد که وی در آن سال در فیلم هامون ساخته داریوش مهرجویی بازی کرد. 

ازدواج ها و همسرش

سیما تیرانداز متاهل است و ازدواج کرده است البته ازدواج اول او با ناصر هاشمی به طلاق منجر شد و بعد از آن با مجید جوزانی ازدواج نمود و یک پسر به اسم آریانا نیز دارد.

سیما تیرانداز و همسر جدیدش

سیما تیرانداز و همسرش

سیما تیرانداز و همسر جدیدش مجید جوزانی

سیما تیرانداز و پسرش آریانا

سیما تیرانداز و پسرش

گفت و گو با سیما تیرانداز 

طولانی ترین روز زندگی تان کی بود؟ چرا به نظرتان اینقدر طولانی آمد؟

– هر موقع منتظر یک خبر فاجعه آمیز بوده ام، طولانی ترین روز زندگی ام بوده، خیلی از این روزها داشتم ولی روزهایی که خیلی به نظرم طولانی می رسند، روزهای امتحانند، روزهایی که بعدازظهر امتحان دارم، صبح تا بعدازظهر خیلی طولانی می گذرد.

سیما تیرانداز ,بیوگرافی سیما تیرانداز ,عکس سیما تیرانداز

اگر آخرین بازمانده زمین باشید، چه کار می کنید؟

– برای حفظ بقا تلاش می کنم. سعی می کنم چیزهایی پیدا کنم که حداقل زنده بمانم. اول می خواستم بگویم که می دوم و ذوق می کنم اما بعد که فکر کردم، دیدم کار عاقلانه این است که اول سعی کنم زنده بمانم!

می خواهید به سیاره دیگری سفر کنید، فقط می توانید یک چیز با خودتان ببرید، چه چیزی را همراه تان برمی دارید؟ چرا؟

– اگر بخواهم فقط یک چیز بردارم، قطعا اول بچه ام را می گذارم زیر بغل و می برم ولی اگر قرار باشد وسیله ای را با خودم ببرم احتمالا تلویزیون را می برم. البته بین تلویزیون و تلفن یک مقدار شک دارم ولی حتما یکی از این دو وسیله است.

اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید و بفهمید صندوق دریافت مسیج هایتان در فیس بوک یا وایبر و … به صورت عمومی درآمده، چه کار می کنید؟ چیزی هست که بابت آن خیلی نگران شوید؟

– قطعا یکسری حرف های خصوصی و یکسری غیبت هایی هست که آدم با دوست ها و آشناهایش دارد و اگر اینها عمومی شود، حتما نگران می شوم. خیلی احساس بدی است اگر یکسری افراد اینها را ببینند و آدم خبر نداشته باشد. آنقدرها هم بد نیست اما وقتی خودت خبر داری اوضاع خیلی بدتر است.

اگر به خاطر یک اظهارنظر شخصی در فضای مجازی مورد هجوم کاربران قرار بگیرید، چه کار می کنید؟

– خیلی برایم مهم نیست و با وجود اینکه خیلی به نظر آدم ها احترام می گذارم اما اگر ببینم دارند نظر من را محکوم می کنند، حتما آنها را دیلیت می کنم اما اگر کسی نظر خودش را مطرح کند و با رعایت احترام و اصول اخلاقی بخواهد نظر بدهد سعی می کنم بشنوم اما قبول نمی کنم چون وقتی من یک عقیده ای دارم حتما روی آن خیلی فکر کرده ام. البته نمی توان همه را راضی نگه داشت چون به تعداد آدم های روی زمین نظر وجود دارد.

اگر بخواهید فیلم زندگی یک نفر را بسازید، فیلم چه کسی را می سازید؟

– خیلی پروین اعتصامی را دوست دارم و فروغ فرخزاد را؛ اگر بخواهم زمانی از زندگی یک نفر فیلمی بسازم، ترجیح می دهم فیلم زندگی یکی از این افراد باشد. کلا خانم هایی که در زمان خودشان برجسته می شوند به نظرم خیلی مهمترند تا آقایان.

یک جمله، شعر، ذکری هست که در موقع نگرانی ها آرامتان کند؟ چه جمله ای است؟

– خیلی اهل استفاده از شعر و جمله های حکیمانه نیستم. بیشتر با کلمه ها و جمله های شخصی خودم آرام می شوم، سعی می کنم از دایره واژگان خودم استفاده کنم در این جور مواقع.

سیما تیرانداز و همسرش

اینستاگرام سیما تیرانداز : instagram/sima_tirandaz

به دردنخورترین اختراع بشر چه چیزی بوده است؟ چرا؟

– اختراع به درد نخور که خیلی زیاد است؛ مثلا دماسنج تخم مرغ یا مثلا تخم مرغ آبپزکن، خب این داخل قابلمه هم آبپز می شود، نیازی به این همه دم و دستگاه نیست یا یک وسیله دیگر دیدم که یک کارد لبه دار بود برای خرد کردن سبزی که وقتی سبزی خرد می شد با لبه کارد می توانستی سبزی ها را جمع کنی، من به این اختراع ها، اختراع های جیب مردم را خالی کن می گویم چون تقریبا هیچ فایده ای ندارند.

دوست دارید به چه چالشی دعوت شوید؟ چرا؟ (یا تا به حال دعوت شده اید؟ پذیرفته اید یا نه؟ اگر نه، چرا؟)

– من احساس بدی نسبت به چالش ها ندارم و خیلی هم به نظرم جالب نیستند. اتفاقی که در آن می افتد مهمتر است؛ مثلا چالش سطل آب یخ را کاملا قبول دارم و کلا اینکه آدم ها را دعوت می کنی به تجربه یک لحظه احساس درد مشترک با یک بیمار به نظرم خوب است. تازگی هم یک چالشی به راه افتاده بود به نام چالش هنرپیشه ها و مادرانشان که آن هم به نظرم خیلی بد نیست اما به نظرم به هر مسئله ای بایدبه شکل درستش نگاه کرد. در کل اگر دعوت بشوم به نظرم بانمک است اگر هم دعوت نشوم، فرقی نمی کند.

همین الان چه کسی، چه کار کند خیلی ذوق خواهید کرد؟

– همین الان اگر در خانه را بزنند و بگویندی ک چمدان پول برنده شده اید، خیلی هیجان انگیز است! اگر در بزنند و ببینم دوستانی که خیلی دوست شان دارم پشت درند هم خیلی خوشحال می شوم. دیگر اینکه اگر همین الان بگویند تمام بلیت های نمایشم در 30 روز آینده پیش فروش شده و حتی به بازار سیاه هم کشیده شده خیلی ذوق می کنم.

اگر مجبور باشید بین یک اورانگوتان، ایگوانا، اسب آبی و زرافه یکی را به عنوان حیوان خانگی یک هفته نگه دارید، کدام را انتخاب می کنید؟

– زرافه حتما، از اورانگوتان و اسب آبی خیلی بهتر است.

دوست دارید جای کدام کاراکتر داستان/ فیلم های عاشقانه باشید؟ یا دوست دارید کدام فیلم را دو نفره ببینید؟

– من همیشه دوست داشتم نقش ژولیت را در رومئو و ژولیت بازی کنم اما کلا دوست ندارم جای یک کاراکتر زندگی کنم چون اکثر کاراکترهاو شخصیت ها با مشکلات دست و پنجه نرم می کنند و اما جای شخصیت های دانشمند دوست داشتم زندگی کنم؛ شخصیت هایی مثل ماری کوری یا مادر ترزا چون اینها اگر با مشکلات هم مواجه بوده اند، حداقل مثمرثمر واقع شده اند.

تا به حال اسمتان را در گوگل سرچ کرده اید؟ هر چند وقت یک بار این کار را می کنید؟

– بله، سرچ کرده ام و آخرین بار فکر می کنم حدود شش هفت ماه قبل بود؛ آن هم برای پیگیری اطلاعات نمایشم بود و خیلی دنبار اخبار و حاشیه نیستم چون خیلی وقت ها یک نفر یک چیزی می نویسد و به عنوان حقیقت پراکنده می شود با اینکه منبع مشخصی هم ندارد.

می توانید جایی/ کسی/ چیزی را نام ببرید که زندگی تان را به دو قسمت قبل و بعد تقسیم کرده باشد؟ قبلش چی فکر می کردید، بعدش چی؟

– فکر می کنم وقتی در سال 80 خانه خریدم، کلا شکل زندگی ام و مسئولیت هایم عوض شد. قبل از آن با مادرم زندگی می کردم و شکلی دیگر اما وقتی خانه خریدم در موقعیت متفاوتی قرار گرفتم. قبل از آن به دنبال درس خواندن و «ز گهواره تا گور دانش بجوی» و … بودم اما در سال 80 بیشتر به فکر مستقل شدن و موفقیت در کار و کارگردانی و … افتادم.

اگر فردا دنیا تمام شود، چه کار انجام نداده ای دارید؟

– یک میهمانی می گیرم و همه را دعوت می کنم، سعی می کنم با دوستانم بگوییم و بخندیم و در آخر هم همه با هم بمیریم و تنها نباشیم.

سیما تیرانداز

به نظر شما آخرش چه می شود؟!

– آخرش چیز خاصی اتفاق نمی افتد، آخرش همین لحظه ای است که الان هست. یک ثانیه بعد می تواند آخرش باشد. من سعی می کنم هیچ وقت به آخرش فکر نکنم و از همین آنی که الان هست، لذت ببرم.

فیلم های سیمایی تیر انداز

هامون (داریوش مهرجویی ۱۳۶۸)
بانو (داریوش مهرجویی ۱۳۷۰)
سایه‌های هجوم (احمد امینی ۱۳۷۱)

جاده عشق (رجب محمدین ۱۳۷۲)
پاداش سکوت (مازیار میری ۱۳۸۵)
شکلات داغ (حامد کلاهداری ۱۳۸۸)

ع ش ق (قاسم جعفری ۱۳۹۳)
وروجک‌ها (فرزاد اژدری ۱۳۹۳)
فراری (علیرضا داوودنژاد ۱۳۹۴)
ماجان (رحمان سیفی‌آزاد ۱۳۹۵)

بیوگرافی سیما تیرانداز

سریال های سیما تیرانداز 

آئینه (سری سوم) (۱۳۶۶)
پنجره‌ای رو به آفتاب (۱۳۷۰)
زندگی (۱۳۷۱–۱۳۷۰)
پنجره‌ای رو به باغچه (۱۳۷۲)

پشت پردهٔ تخت طاووس (۱۳۷۴)
بی‌بی‌یون (۱۳۷۴)
دور باغ گذشت (۱۳۷۴)
وکلای جوان (۱۳۷۵–۱۳۷۴)

دومین انفجار (۱۳۷۵)
آژانس دوستی (۱۳۷۶)
قصه‌های شهرک سینمایی (۱۳۷۹–۱۳۷۸)
چای قند پهلو (۱۳۸۰)

جوانی (۱۳۸۰)
باران عشق (۱۳۸۰)
خانه‌ای در تاریکی (۱۳۸۲)
حلقه سبز (۱۳۸۶)

در چشم باد (۱۳۸۲)
ستایش (۹۰–۱۳۸۸)
سی‌امین روز (۱۳۸۹)
چهار بهار (تله‌فیلم ۱۳۸۶)

پس از مه (تله‌فیلم)
سرگیجه (تله فیلم، ۱۳۸۷)
دودکش (۱۳۹۲)
ستایش ۲ (۱۳۹۲)

بین خودمون
نفس گرم (۱۳۹۴)
پادری (۱۳۹۵)

عکس سیما تیرانداز

تاتر های سیما تیرانداز

مرگ یزدگرد(بازیگر ۱۳۷۰)
هتل عروس (کارگردان)
دخترک شب طولانی (کارگردان)

محاله فکر کنید اینطوری هم ممکنه بشه (کارگردان و بازیگر)
تله تئاتر بازرس کل (بازیگر ۱۳۸۱)
نمایش حیات خلوت (بازیگر ۱۳۸۵)

نمایش مانیفست چو (بازیگر ۱۳۸۷)
نمایش پری خوانی عشق و سنگ (بازیگر ۱۳۸۹)
نمایش آواز از دورترین کرانه مه آلود زمین (بازیگر ۱۳۸۹)

نمایش خانمچه و مهتابی (بازیگر ۱۳۸۹)
نمایش خدای کشتار (بازیگر ۱۳۹۲)
نمایش تقدیر بازان (کارگردان، بازیگر، طراح لباس، طراح نور ۱۳۹۴)
نیازمندیها (طراح و کارگردان ۱۳۹۵)

 

۰۲ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

ویدا جوان و همسرش

ویدا جوان

بیوگرافی و زندگینامه

ویدا جوان بازیگر سینما و تلویزیون متولد تهران می باشد.

تحصیلات : وی لیسانس حسابداری طراح و ایده پرداز و دانش آموخته بازیگری تئاتر در کانون آموزشهای استاد حمید سمندریان می باشد.

او با بازی در سریال زمانه در سال 91 به خوبی شناخته شد.

بعد از آن در مجموعه پژمان,شمعدونی,آسمان من و به تازگی در سریال ماه و پلنگ به کارگردانی احمد امینی در نقش کتایون حضور داشته اشت.

ازدواج و همسرش

ویدا جوان چند سالی است که ازدواج کرده است و متاهل می باشد و اسم همسر او آیلا تهرانی می باشد.

عکس ویدا جوان و همسرش

ویدا جوان و همسرش

گفتگو با ویدا جوان و همسر او

شیفته جسارت ویدا شدم

ایلا تهرانی: راستش را بخواهید آن چیزی که باعث شد من شیفته ویدا شودم و در تصمیم گیری ام برای ازدواج با او مصمم شوم. جسارت و قدرتی بود که در او وجود داشت، چیزی که این روزها کمتر به چشم می خورد.

دوبله باعث آشنایی ما شد

ویدا جوان: حکایت آشنایی من و ایلا به چند سال قبل بازمی گردد، یکی از دوستانم که از علاقه ام به دوبله باخبر بود مرا به استودیو ضبط صدای «ایلا» برد تا تست دهم. طی همین جلساتی که به آنجا می رفتم و با ایلا صحبت می کردیم به این نتیجه رسیدیم که علایق مشترکمان در رنگ ها، هنر و مسائل عمیق زندگی بسیار است و حتی پس از ازدواج تفاهم ما دو نفر برای خانواده هایمان هم خیلی جالب بود.

vida javan

وقتی ویدا به خواستگاری ایلا می رود!

ایلا تهرانی: راستش را بخواهید در ازدواج ما بسیاری از چیزها از جمله مراسم خواستگاری و مراسم عقد و عروسی به شیوه های رایج برگزار نشد و سعی کردیم ضمن احترام به سنت آنطور که خودمان دوست داریم این مراسم را برگزار کنیم، اتفاقی که در خواستگاری ما رخ داد و شاید به نظر برخی ها حتی نامتعارف به نظر برسد این بود که ویدا از من خواستگاری کرد و من هم آنقدر از این حرکت او شگفت زده شدم که بدون درنگ به او پاسخ مثبت دادم. معمولا دخترها در ذهن شان است که مرد رویایی شان سوار اسب سفید شود و به خواستگاری آنها بیاید، در حالی که ویدا این قاعده را به هم زد و با اسب سفید به خواستگاریم آمد و من را با خودش برد.

کتاب شعر به جای دسته گل و شیرینی در شب خواستگاری

ایلا تهرانی: ما دوست داشتیم به سنت ها احترام بگذاریم و حرمت بزرگترها را هم نگه داریم. به همین خاطر دوست داشتیم با اجرای برخی از مراسم به خانواده مان نشان دهیم که برای آنها ارزش قائل هستیم و به همین خاطر مراسم رسمی خواستگاری ما به شکلی کاملا متفاوت و البته جالب برگزار شد تا مان از این طریق نشان دهیم که ضمن حفظ سنت ها نگاه و باورهای خودمان را برای ازدواج داریم به طور مثال وقتی به خواستگاری ویدا رفتم به جای گل و شیرینی کتاب سعدی را برای ما در ویدا و دو جلد از کتاب های هوشنگ ابتهاج را برای خود او هدیه بودم. این موضوع برای هر دوی ما بسیار عزیز و دوست داشتنی بود.

مهریه عروس خانم 7000 شاخه گل رز

ایلا تهرانی: من و ویدا دوست داشتیم آنطور که دوست داریم زندگیمان را شروع کنیم و به شدت هم بر این باور بودیم که عشق و صداقتی که در زندگی ما وجود دارد باعث خوشبختی ما می شود.
به همین خاطر وقت بحث مهریه به میان آمد ویدا مهریه 7000 شاخه گل رز هلندی به رنگ های سفید، قرمز و زرد را انتخاب کرد. حتی عاقد هم در مراسم عقد از این مهریه ویدا تعجب کرد. در هر حال من در طول این سال ها سعی می کنم به مناسبت های مختلف برای همسرم شاخه گلی را بخرم.

طبخ شام عروسی توسط مادرشوهر

ویدا جوان: دستپخت مادر ایلا در بین فامیل شان زبانزد است، به همین خاطر تصمیم گرفتیم برای اینکه همه در آن شب از مهمانی نهایت لذت را ببرند شام عروسی را خودش تهیه کند. بنده خدا از سه روز مانده به مراسم در تدارک طبخ شام بودند و همین کار ایشان باعث شد که همه از آن شب خاطرات بسیاری در ذهن شان رقم بخورد.

از برگزاری روز عروسی مان بی خبر بودیم

ایلا تهرانی: من و ویدا بعد از اینکه مراسم نامزدی را برگزار کردیم چندان به فکر برگزاری مراسم عروسی نبودیم، هر دو سرمان با کار گرم بود و از آنجا که هیچ کداممان درگیر و دار برگزاری مراسم عروسی پرهزینه بودیم ترجیح می دادیم همه چیز به شکل ساده برگزار شود تا اینکه پدر و مادرهایمان ما را سورپرایز کردند و در باغچه منزل عمه ام یک مراسم با 180 نفر مهمان برگزار کردند. ما خودمان از برگزاری این مراسم کاملا بی اطلاع بودیم و زمانی به ما گفتند که ما تنها 3-2 ساعت برای آماده شدن فرصت داشتیم. در هر حال در آن روز ما به نوعی مانند دیگر مدعوین به نوعی مهمان بودیم که البته حسابی هم به ما خوش گذشت.

نقش کتایون در سریال ماه و پلنگ

به خاطر همسرم حاضرم کارم را رها کنم

ویدا جوان: همیشه زندگی شخصی ام برایم نسبت به همه چیز در اولویت قرار داشت وهیچ چیز را حاضر نیستم با خوشبختی ام در زندگی مشترک عوض کنم، به همین خاطر حاضرم به خاطر حفظ زندگی ام، حتی قید بازیگری را بزنم.

من و همسرم عاشق یکدیگر هستیم و زندگی مان را با عشق و علاقه خاصی شروع کردیم و در نهایت این عشق و علاقه به ما کمک زیادی کرد تا یاد بگیریم مشکلات را به اتفاق هم حل کنیم و برای حل آنها از خودگذشتگی داشته باشیم. اگر عشق و علاقه در زندگی مشترک وجود نداشته باشد، افراد دچار نوعی روزمرگی می شوند! شما اینطور فکر نمی کنید.

بیوگرافی ویدا جوان

دستپخت ایلا در حد رستوران های پاریس است

ویدا جوان: من و همسرم در کنار هم به امورات خانه رسیدگی می کنیم چرا که من خودم چندان اه لکار خانه نیستم! بی شک اگر لطف و حمنایت های ایلا نباشد، نمی توانم از پس انجام کارهای خانه به تنهایی بربیایم چرا که من خیلی وقت ها به خاطر بازی تا دیر وقت سر کار هستم و زمانی که به خانه می آیم فرصت چندانی برای انجام کارهای خانه ندارم. اگر هر دوی ما خانه باشیم معمولا به کمک همدیگر آشپزی می کنیم. در واقع همسر من آشپز کم نظیری است و غذایی که طبخ می کند، در حد رستوران های پاریس است. به همین خاطر ترجیح می دهم در خیلی از موارد در حد یک کمک آشپز عمل کنم و اتیاجات او را در آشپزی برایش فراهم کنم.

بی نیازی بزرگترین اتفاق زندگی افراد است

ایلا تهرانی: متاسفانه آن چیزی که باعث می شود افراد نتوانند آنطور که باید از زندگی مشترکشان لذت ببرند این است که مادیات در زندگی شان نقش اول را بازی می کند در حالی که برای رضایت از زندگی باید به نوعی به درجه بی نیازی یا همان کم توقعی رسید. منظور از بی توقعی این نیست که نسبت به کسب درآمد بی اعتنا بود یا به دنبال زندگی بهتر نبود، بلکه منظور این است که شما به جای اینکه مدام در فکر بالا بردن مدل ماشین و تجملات در زندگی تان باشید، به فکر این باشید که از زندگی تان بیشتر لذت ببرید.

ویدا جوان

اینستاگرام ویدا جوان : instagram/vida.javan

سریالهای ویدا جوان

    زمانه به کارگردانی حسن فتحی محصول سال ۱۳۹۱
    پژمان به کارگردانی سروش صحت محصول سال ۱۳۹۲
    آسمان من به کارگردانی محمدرضا آهنج، محصول سال 1393

    شمعدونی به کارگردانی سروش صحت محصول سال ۱۳۹۴
    ماه و پلنگ به کارگردانی احمد امینی محصول سال ۱۳۹۵
    دیوار شیشه‌ای به تهیه‌کنندگی علی اکبر تحویلیان ۱۳۹۵

فیلمهای سینمایی ویدا جوان

    ملبورن (فیلم) به کارگردانی نیما جاویدی محصول سال ۱۳۹۲
    از ما بهترون به کارگردانی مهرداد فرید محصول سال ۱۳۸۷


۰۲ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی فرزاد فرزین و همسرش +عکسها

 فرزاد فرزین

بیوگرافی و زندگینامه

فرزاد فرزین خواننده پاپ ایرانی وی متولد 3 تیر 1360 در تهران است و 36 سال سن دارد.

وی در رشته ریاضی فیزیک تحصیل کرده است.

او تک پسر خانواده است و یک خواهر هم دارد.

پدرش مشاور وزیر راه و ترابری و هم اینک بازنشسته است و مادرش هم رئیس ثبت احوال منطقه یک بوده و الان بازنشسته است. که خانواده اش با خوانندگی او موافق نبودند

فرزین به‌جز خوانندگی در آلبوم‌هایش، ترانه‌سرایی و تنظیم‌کنندگی هم کرده‌است. 

وی فعالیت هنری خود را از سال 1378 آغاز نمود.

یکی از ویژگی های اصلی فرزاد فرزین اجرای کنسرت‌های نمایشی همراه با اتفاقات جالب است که وی را از دیگر خوانندگان متمایز کرده است. 

فرزاد فرزین با ترانه سرایانی چون یاحا کاشانی، روزبه بمانی، پویان بوترابی و زهرا عاملی همکاری کرده است.

فرزاد فرزین علاوه بر خوانندگی بازیگری کرده است . وی در فیلم سگ های پوشالی اولین بار در سینما حضور یافت و بعد از آن نیز هم اکنون در سریال عاشقانه به عنوان یکی از نقشهای اصلی حضور دارد.

ازدواج و همسرش

فرزاد فرزین ازدواج کرده است و  متاهل می باشد و همسر او شیوا کاکاخانی می باشد .

تاکنون عکسی از وی به همراه همسرش منتشر نشده و تصاویر موجود مربوط به همکاران و هوادران او می باشد.

فرزاد فرزین و همسرش

کنسرتهای فرزاد فرزین

اینستاگرام فرزاد فرزین : instagram/farzadfarzin1

بیوگرافی فرزاد فرزین

 

فرزاد فرزین و علی ثابت

فرزاد فرزین و علی ثابت رهبر ارکستر جدیدشفرزاد فرزین

فرزاد فرزین ,عکس فرزاد فرزین ,بیوگرافی فرزاد فرزین

آلبوم های فرزاد فرزین 

شراره
شوک
شانس

شلیک
شخصی
شش

فرزاد فرزین ,عکس فرزاد فرزین ,بیوگرافی فرزاد فرزین

فیلم های فرزاد فرزین و بازیگری او

سگ های پوشالی
پسران آجری
کنسرت روی آب
سریال عاشقانه

۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی سیاوش خیرابی و همسرش +عکسهایش

سیاوش خیرابی

بیوگرافی و زندگینامه

سیاوش خیرابی بازیگر سینما و تلویزیون در تاریخ 23 آذر 1363 در تهران به دنیا آمد و هم اکنون 33 سال سن دارد و اصالتا تبریزی است.

تحصیلات:سیاوش خیرابی دارای مدرک لیسانس کامپیوتر از دانشگاه آزاد تهران می باشد.

وی دو برادر به نام های آرش و اورنگ نیز دارد.

خیرابی با بازی در سریال ترانه مادری به کارگردانی حسین سهیلی زاده در سال 1387 به خوبی شناخته شد.

وی علاوه بر بازیگری رستوران داری هم میکند و رستورانی به نام کنجد نیز دارد.

 

ازدواج و همسرش

سیاوش خیرابی تاکنون ازدواج نکرده است و مجرد می باشد.

در برخی از سایت ها عکسهایی از او و همکاران یا طرفدارانش منتسب به همسر او منتشر شده است که واقعیت ندارد.

فعلا برای ازدواج برنامه ای ندارم

نمی خواهی ازدواج کنی؟

– نه از طرف خانواده فشاری برای این کار دارم و نه هنوز خودم برای ازدواج به جمع بندی نهایی رسیده ام فکر می کنم هنوز وقت هست. فعلا دغدغه ام این است که بازیگری را به جای باثباتی برسانم، بعد به ازدواج فکر خواهم کرد.

وقتی بچه بودی فکر می کردی در چه سنی ازدواج خواهی کرد؟

– زمانی که سن و سال کمتری داشتم می خواستم طوری ازدواج کنم که فاصله سنی ام با بچه ام خیلی کم باشد اما این اتفاق نیفتاد، راستش فعلا برای ازدواج برنامه ای ندارم. البته این مسائل چیزی نیست که انسان بخواهد برایش برنامه ریزی داشته باشد. شاید مثل شاهرخ استخری (که از همینجا ازدواج و پدر شدنش را تبریک می گویم) به صورت اتفاقی همه چیز برای ازدواج مهیا شد، یا مثل سام (سام درخشانی) من هم روزی به این شرایط برسم اما فعلا برنامه ای ندارم.

سیاوش خیرابی و همسرش

عکس سیاوش خیرابی و پدر و مادرش

سیاوش خیرابی و خانواده اش

سیاوش خیرابی و بردرانش و پدرش

سیاوش دو برادر بنام های آرش برادر بزرگتر و اورنگ برادر کوچکتر دارد، هم پدر و هم برادرانش در کار عکاسی و رستوران داری مشغولند.

گفتگو با سیاوش خیرابی

آقا سیاوش، هر وقت که به کنجد می آیید، طرفداران تان هم اینجا جمع می شوند، چرا شما پرطرفدارید؟

– من که نمی توانم راجع به این قضیه نظر بدهم ولی خب لطف مردم همیشه شامل حال من بوده است.

چرا نام فست فودتان را «کنجد» گذاشتید؟

– من با برادرهایم خیلی فکر کردیم که اسمی تک سیلابی و خوب بگذاریم، چندتا اسم هم مورد نظر ما بود ولی خب جاهای دیگری به این نام بود. اورنگ داداشم اونموقع بچه دار شده بود، برادرم آرش هنوز بچه نداشت، تاکید داشتم اسمش را بگذاریم «برسام» (نام بچه اورنگ که سال گذشته روی جلد خانواده سبز هم چاپ شده بود)، دیدیم، نه، بعد می گویند اسم برادرزاده اش را گذاشت، برای همین بود که «کنجد» یکهو به ذهن من رسید و به برادرهایم گفتم و آنها هم قبول کردند.

ازدواج سیاوش خیرابی

اینستاگرام سیاوش خیرابی :siavashkheirabi

چرا دست برادران تان را نمی گیرید، ببرید توی سینما؟

– خب برادرهایم عکاسی می کنند و شیفتی هم در کنجد کار می کنند، اگر یکی در کنجد باشد، آن یکی در عکاسی است و بالعکس…

کلا شما چقدر وقت می گذارید واسه کنجد؟

– من هر وقت تایم گیر بیاورم، می آیم کنجد، یعنی هر وقت بیکار باشم، پا می شوم می آیم کنجد.

تو کنجد چی میل می کنید؟

– من پیشنهاد اولم «کالزون برگر» است.

یعنی خودتان همیشه همین را میل می کنید.

– آره، من همیشه که می آیم «کالزرون برگر» می گیرم.

پولش را می دهید به دخل یا همیشه خودت پشت دخل هستی؟

– من به آرش و اورنگ همیشه می گویم که دوستان ما هم می آیند بزنید به حساب من، نمی زنند به حساب من، ما همیشه مهمانیم اینجا…

ماشاءالله بدن را روی فرم نگه داشته اید!

– سعی کردم، یه خورده چاق شدم ولی دارم یه خورده…

خدا را شکر رو فرم هستید. من چند وقت پیش یک گفتگویی از شما دیدم که گفتید من اسیر باندبازی شدم توی سینما، حالا باندزخم بود یا باند فرودگاه؟

– هم زخم و هم فرودگاه. یعنی یک جورهایی ما را زخمی کردند و یک جوری هم ما را توی فرودگاه زمینگیر کردند.

می شه یه خورده بیشتر توضیح بدهید برای ما، باند داستانش چیه؟

– والله نمی دانم که می شود اسمش را گذاشت «باند» یا نه؟ صحبت هایی بود که می گفتند ما بازیگرهای تلویزیون، نمی توانیم برویم سینما ولی حالا این چند وقت این اتفاق یه خورده از بین رفته و می بینیم بچه هایی که حالا توی سینما بوده اند می آیند توی تلویزیون، حالا امیدواریم این طرز فکر از میان برداشته شود.

شما که «نفوذی» را بازی کرده ای باید نفوذش را داشته باشی.

– متاسفانه ندارم نفوذش را…

شاید به خاطر آن دو سه بار پیشنهاد رد کردن شما باشد که آقای شریفی نیا دعوت تان کرد و شما ردش کردید؟

– نه، من رد نکردم، من نقش را دوست نداشتم. من رابطه ام اتفاقا با آقای شریفی نیا خوب است.

شما؟

– والله من اوایل اینجوری فکر می کردم. همیشه فکر می کردم که آقای شریفی نیا یک باند خیلی خوفناکی هست ولی خب چندتا ارتباط با هم داشتیم تا اینکه سفر ما پیش آمد و رفتیم برزیل برای جام جهانی، دیدم نه، واقعا چقدر انسان شریفی هستند، چقدر آدم خوبی هستند. به نظر من ایشان هر جا ببینند که یک نقشی به یک آدم می خورد، حتما آن آدم را معرفی می کند، ربطی ندارد به باند و این جور چیزها…

شاید یکی از موردهایی که می شود اسمش را گذاشت «حسرت»، حسرت شما این هست که توی جشنواره فجر باشید و بالاخره شما هم یک بار بیایید جزو کاندیداها و فیلم ها؛ امسال شما که برنامه ای ندارید؟

– نه، نه… متاسفانه.

بهترین زوج که توی سینما و تلویزیون ایران دیدی چه کسانی هستند؟

– یعنی زن و شوهر باشند؟

نه، زوج هنری.

– حمید جبلی و ایرج طهماسب!

siavash kheirabi

خب، چرا زوج «سیاوش خیرابی و شاهرخ استخری» نتوانستند ادامه کار بدهند کارشان را؟ با اینکه خیلی گل کرده بودند؟

– خب، موضوع اینجاست که این کار را انجام دادیم. اگر به یادداشته باشید فیلم تلویزیونی «تلخون»، ورود من و شاهرخ با همدیگر، در دنیای بازیگری بود. قرار بود «ترانه مادری» را من و شاهرخ با همدیگر بازی کنیم که شاهرخ رفت سر یک سریال دیگر اما در «دلنوازان» این اتفاق افتاد ولی خب بعدش طرز فکرها عوض شد، بعد پیشنهاد هم نشد که با همدیگر کار کنیم.

 پیشنهادهای من یکجوری بود، پیشنهادهای شاهرخ یک جور دیگه. هر کدام مان رفتیم سوی خودمان… اما احتمالا 50 درصد این مژده را بدهم که شاید توی 7، 8 ماه دیگه این اتفاق بیفتد. توی یک سریال خیلی فوق العاده.

توی سال 88 یک گفتگو از شما خوانده ام که خیلی عصبانی بودید و می گفتید خداحافظ بازیگری، یادتان می آید؟

– من!

بله؛ سال 88 دقیقا 5 سال پیش…

– یک تیتری بود که من اصلا راجع بهش صحبت نکرده بودم.

چرا، خیلی هم متن بلندی بود…

– جدی…

آره، توی سایت کافه سینما صحبت کرده بودید.

– خداحافظ سینما…

خداحافظ بازیگری، یعنی من آرامش ندارم، اوضاع واسم سخت شده، فکر کنم آن موقعی بود که سریال شما روی آنتن بود، احتمالا هجوم طرفدارها…

– شاید بچه بودم این حرف ها را زدم!

پس فعلا قصدی نداری که بازیگری را کنار بگذاری؟

– من تمام زندگی ام بازیگری هست، یعنی ممکن است من یه موقع کمک کار شوم، ممکن است نروم سر کار یا ممکنه انتخاب هایم عوض شود اما دوست دارم در این دنیای بازیگری باشم. الان یک چند وقت بعد از سریال «آوای باران» یه ذره طرز فکر من عوض شده نسبت به بازیگری. تصمیم گرفتم شاید سالی یک کار، دو کار، آن هم کار خوب انجام دهم. اگر کار خوب باشد بازی کنم و در هر کاری، بازی نکنم، برای اینکه به طرفدارهایم احترام بگذارم و البته به کارم… دوست ندارم به هر قیمتی هر فیلمی را بازی کنم که طرفدارها را جذب نکند.

استطاعت مالی دارید اینجا… فست فودتان را می گویم.

– خب خدا را شکر که این اتفاق برای من افتاده، یعنی من حالا از موقعی که اینجا را باز کردم یک جورهایی با دل قرص می روم قرارداد می بندم، یعنی فکر این را نمی کنم که شش ماه نروم سر کار از لحاظ مالی چه پیش می آید. خدا را شکر این اتفاق افتاد و من خیلی خوشحالم از این بابت… من همیشه به دوست های خودم هم می گویم حالا چه آنهایی که از من جوان ترند و تازه آمده اند و چه آنهایی که دوست هایم هستند و سن شان از من بالاتر است، یک کار، کنار بازیگری راه بیندازند، تجربه ثابت کرده که هنرمندهای بزرگ ما هم، یک موقع هایی به یک چیزهایی محتاج می شوند که دیدنش عذاب آور است… خیلی ها می گویند کار بدی است ولی، من کار بدی نمی بینم.

شهرت را دوست دارم

شهرت هنوز هم برایت جذابیت دارد یا با تمام سختی هایش به آن عادت کرده ای؟

– هیچ وقت نتوانسته ام این را هضم کنم که انسان از اینکه آدم های دیگر دوستش داشته باشند، اذیت شود. ببین؛ کسی که بازیگر می شود، باید این موضوع را قبول کندکه شهرت جزوی از زنتدگی اش خواهد شد. یکسری از دوستان می گویند وقتی در رستوران همه نگاه مان می کنندنمی توانیم راحت غذا بخوریم اما باور کن اگر مردم در رستوران من را نگاه نکنند اذیت می شوم و با خودم می گویم یعنی دیگر مردم مرا دوست ندارند؟ همه ما مدیون نگاه مردم هستیم و به همین دلیل به شخصه هیچ وقت از شهرت اذیت نشده ام. بدون هیچ شعاری باید بگویم من از با مردم بودن لذت می برم و تعامل با مردم را دوست دارم.

پس مثل برخی از بازیگرها که می گویند ما برای شهرت بازیگر نشدیم، نیستی …

– با تمام احترامی که برای همکارانم قائلم اما فکر می کنم این حرف، اشتباه است.کسی که وارد بازیگری می شود می داند که یکی از تبعات این حرفه شهرت است، یعنی چی که ما برای شهرت نیامدیم؟ از طرف دیگر همه آدم ها، شهرت ودیده شدن را دوست دارند. یک بار یکی از بچه ها گفت بیا شیشه های ماشینت را دودی کن که راحت در خیابان رفت و آمد داشته باشی! من در جواب گفتم اگر این کار را انجام دهم چطور تشخیص بدهم چه کسی دوستم ندارد؟

عکسهای سیاوش خیرابی

یعنی؛ وابستگی مالی به بازیگری را جدا کردید؟

– نمی شود بگویم که جدا کرده ام، شاید سر یک کاری از لحاظ مالی به توافق نرسم و ممکن است، چندتا کار را انجام ندهم ولی یک کار خوب به من بخورد یا یک کار سینمایی خوب به من پیشنهاد شود که با مبلغ پایین تری می روم کار می کنم، برای اینکه به پولش احتیاج ندارم…

فکر می کنید کدام بازیگر، بیشترین پول را درمی آورد؟ توی بیزینس… بازیگرهای زیادی داریم که بیزینس می کنند.

– بله… خب خیلی ها پشت صحنه خوب پول درمی آورند که ما نمی فهمیم. ولی آن چیزی که من دیدم «رضا گلزار» به نظرم بهترین بیزینس را کرد توی آن تایمی که خوب کار می کرد.

یعنی چه کار می کرد ایشان؟

– کارهای خوب و درست اقتصادی، آن موقع هیچ کس به فکر «مرس کلاب» نبود اما رضا گلزار این کار را کرد، پول خوب هم درآورد. خود من مشتری اش بودم آن موقع ها، حالا بازیگر هم نبودم می رفتم؛ به نظر من رضا گلزار هم از سینما خوب پول درآورد و هم از بیزینسش.

بیوگرافی سیاوش خیرابی

فیلم های سینمایی سیاوش خیرابی

1388 – نفوذی
1388: لج و لجبازی
۱۳۸۶: حس پنهان
۱۳۹۱: یکی برای همه

۱۳۹۰: خیابان یک طرفه
۱۳۹۱: لوک خوش شانس
۱۳۹۱: حال خوب من

۱۳۹۲: همه چی آرومه
۱۳۹۲: جلب سیار
۱۳۹۳: استخر

سریال های سیاوش خیرابی

 ساعت صفر (سعید سلطانی)
۱۳۹۳: سر به راه (سعید سلطانی)
۱۳۹۲: آوای باران (حسین سهیلی زاده)

۱۳۹۰: سه پنج دو (حسین سهیلی زاده)
۱۳۹۰: مادر
۱۳۸۹: همچون سرو (بیژن بی‌رنگ)
۱۳۸۸: از یاد رفته (فریدون حسن‌پور)
۱۳۸۸: دلنوازان (حسین سهیلی زاده)
۱۳۸۷: ترانه مادری (حسین سهیلی زاده)

سیاوش خیرابی

تله فیلم های سیاوش خیرابی

۱۳۸۸: باید رفت (حسین تبریزی)
۱۳۸۸: گنج خانه سفید (شاهد احمدلو)
۱۳۸۷: مرد مجهول (حمید رضا محسنی)

۱۳۸۶: تلخون (علیرضا امینی)
۱۳۸۸: پسرها سرباز به دنیا نمی‌آیند (شاهد احمدلو)
۱۳۸۹: فراموشی (عباس رزیجی)

۱۳۸۹: خانه به خانه (سعید عباسی)
۱۳۹۰: همسر مزاحم (محمد بصیری)
۱۳۹۰: پرواز (محمد حمزه‌ای)

۱۳۹۱: حباب (کریم سربخش)
۱۳۹۲: مرغ تخم طلا
۱۳۹۳: جواد و فرشته

 

۳۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی مژده لواسانی و ماجرای ازدواج و همسرش

مژده لواسانی ,مژده لواسانی و همسرش

بیوگرافی و زندگینامه

مژده لواسانی مجری و گوینده رادیو و تلویزیون متولد 20 آبان ماه سال 1368 در محله شهرآرا تهران می باشد و 28 سال سن دارد.

وی ابتدا در سن 9 سالگی با بازیگری در فیلم پلاک 14 به کارگردانی مهران مدیری وارد تلویزیون شد .

وی تک فرزند خانواده است.

ماجرای ورود او به تلویزیون از زبان خودش

«بسم الله الرحمن الرحیم. من مژده خانم لواسانی هستم». تا این جمله را گفتم همه تعجب کردند و گفتند «چه خانم» هم میگوید. بعد از این اتفاق من کم کم پایم به رادیو باز شد تا اینکه در ۹ سالگی برنامه زنده جشن عاطفه ها را کنار خانم ژاله صادقیان و آقای جاویدنیا اجرا کردم. بعد از آن در 11 سالگی برنامه ای را با نام «بوی گل آفتاب» به تهیه کنندگی محمد طارمی و محیدحمزه به طور رسمی اجرا کردم و بعد از انجام یک تست تخصصی برنامه «من می توانم» را خودم نوشته و اجرایش را هم خودم به عهده داشتم. در 16 سالگی نیز جوان ترین سردبیر تاریخ رادیو شدم».

ازدواج و همسرش

مژده لواسانی تا کنون ازدواج نکرده است و مجرد می باشد

عکس پدر مادر مژده لواسانی

مژده لواسانی و پدر مادرش

دوران کودکی مژده لواسانی و قبل از عمل

عکس قدیمی از دوران کودکی مژده لواسانی

بیوگرافی مژده لواسانی

اینستاگرام مژده لواسانی : instagram /Mozhdeh_lavasani

با طنز مهران مدیری پایم به تلویزیون باز شد

خوش سرو زبانی خانم مجری او را در همان سن و سال کودکی به بازیگری نیز کشاند اما انتخاب لواسانی برای حضور در رسانه جدای از بازیگری بود: «سالهای کودکی ام مهران مدیری برنامه طنزی به نام «پلاک ۱۴» داشت و من نقش خواهرزاده اش را در ۹ سالگی بازی کردم. این موضوع هم به خاطر این بود که آقای مدیری مرا در رادیو دیده بود و برای این نقش یک دختر سرزبان دار می خواست. بعد از آن در خانه فرهنگ نیم رخ آقای «محمد حسن زاده» بعد از مجموعه های نیمرخ سریال نوجوانانه ای به نام «خبرنگار» ساخت. در این سریال من در نقش یک دختر خبرنگار به نام «عاطفه» حضور داشتم و «عباس غزالی» و «حسین مهری» نیز هم بازی های من بودند. بعد از آن چند پیشنهاد بازی داشتم اما چون می خواستم با چادر باشم طبعا نمی توانستم این راه را ادامه بدهم. اما سر از کبوتر دات کام در آوردم. حتی یادم است کارگردان آن برنامه آقای علیپور از من پرسید: می خواهی با چادر اجرا کنی؟ گفتم :بله. گفت: چادرت که علی السویه نیست؟ گفتم: نه من همیشه سرم می کنم. اگر دوست ندارید من اجرا نمی کنم. که آقای علیپور گفت: نه و باهم ۹۰ قسمت ضبط کردیم. بعد از آن یک قانونی اعمال شد که یا باید فقط در رادیو کار کنیم یا فقط در تلویزیون که من رادیو را انتخاب کردم».

رادیو را از من می گرفتند افسرده می شدم

مژده لواسانی در کوچه پس کوچه های رادیو بزرگ شده و به قول خودش خیلی بچگی نکرده است. اما پذیرفتن چنین موضوعی برای هر خانواده ای ساده نیست و لواسانی این موضوع را از افتخارات زندگی اش می داند: «خانواده من بسیار سخت گیر است. پدر من یک وکیل کاملا جدی است که اصلا به این نوع فضا تعلق ندارد. نه پدر و نه مادرم هیچ وقت ذوق زده این موضوع نبودند که من رادیو و تلویزیون کار می کنم. هنوز هم گاهی کسی با ذوق و شوق به آنها درباره من می گوید واکنش آنها خیلی عادی است. اما من چون تک فرزندم خیلی حواسشان بود من کاری را که علاقه داشتم انجام بدهم. آنها هم همیشه به این علاقه احترام گذاشته اند. رادیو برای من خیلی اهمیت داشت. شاید اگر آن دوران کسی رادیو را از من می گرفت من کاملا افسرده می شدم. من هیچ وقت زنگ های آخر مدرسه را نبودم. همیشه ماشین رادیو دنبالم می آمد و مرا می برد. این موضوع برای مدرسه حل شده بود. اما پدرو مادرم همیشه به نمرات و معدلم حساس بودند و سخت می گرفتند. اگر درباره من از بسیاری از مجریان مطرح رادیو و تلویزیون بپرسید هنوز از من آن تصویر یک دختر دبستانی با چادر و روپوش مدرسه و یک کوله پشتی توی ذهنشان است. یکبار حتی در یکی از برنامه هایم که خانم «ژاله صادقیان» حضور داشت گفتم من روبروی کسی نشسته ام که یک زمانی چون قدم به میکروفون رادیو نمی رسید من در آغوشش می نشستم برنامه اجرا می کردم.»

حفظ حیا از پوشیدن چادر مهم تر است

لواسانی از مجریانی است که خردسالی وارد کار اجرا شد و در نوجوانی روبروی دوربین تلویزیون قرار گرفت و مخاطبان او در تمام مراحل بزرگ شدنش او را با پوشش چادر دیده اند. او درباره انتخاب این پوشش می گوید: «برای من به لحاظ سبک و سیاق خانواده ام چادر چیز غریبی نبود. و من واقعا چادر را دوست داشتم. پیش از ما هم سریال «درپناه تو» کمکی بزرگی به چادر کرد. چون برای اولین بار یک دختر دانشجوی فعال و با چهره و سیمای خوب را با پوشش چادر نشان داد.

همین موضوع باعث شد بسیاری درآن زمان چادری شوند.من هم همیشه چادر را دوست داشتم و از دوم ابتدایی شروع کردم به سر کردن تا اینکه از سوم ابتدایی پوشش همیشگی ام شد. هیچ وقت هم برایم اجبار نبوده است. آنقدر این آزادانه برخورد کردن با این پوشش برایم دلچسب است که هیچ وقت در زندگی ام این فکرحتی خطور نکرده است که من چون چادری هستم و جایی مثل جشنواره فیلم فجر می روم و بقیه چنین پوششی ندارند سختم باشد. چیزی که بقیه زیاد از من می پرسند. من یا چیزی را انتخاب نمی کنم یا اگر انتخاب کنم تمام قد پایش می ایستم. اما چادر تنها چند متر پارچه نیست. باید حرمت آن نیز حفظ شود. برای همین معتقدم یک سری از برنامه های تلویزیونی را مجری چادری نباید اجرا کند. چون یک فرد یا یک مجری چادری نماینده یک سری باورهای اعتقادی و فرهنگی است که نباید به آن خدشه ای وارد شود. یک سری هم که فکر می کنند با چادر پس زده می شوند به آنها می گویم اقشار مختلف هیچ موضعی نسبت به پوشش شما ندارند مگر اینکه حس کنند اعتقاد شما حقیقی نیست. من تمام برنامه های فرهنگی و کاری ام مثل سینما، کنسرت، جشنواره فیلم فجر را با این پوشش می روم و سعی می کنم جلوتر از پوشش، حیا را حفظ کنم. چون اگر حیا وجود نداشته باشد، پوشیدن چادر هیچ فایده ای ندارد».

مژده لواسانی

وکالت و اجرا نقاط مشترک زیادی دارد

خانم مجری در دانشگاه حقوق خوانده است تا یک جورهایی در تحصیل راه پدر را ادامه دهد. همان پدری که روزی مهمان یکی از برنامه هایش در برنامه عصر خانواده بود که به مسائل حقوقی اختصاص داشت. لواسانی تاکید می کند که اگر مجری نمی شد حتما راه وکالت دنبال می کرده: «من در دانشگاه حقوق خواندم. به نظرم وکالت و اجرا و به خصوص اجرای برنامه های اجتماعی با هم نقاط مشترک زیادی دارد. شما اگر وکیل باشی باید در ساحت دادگاه از موکل خود دفاع کنی. وقتی هم مجری هستی باید در تلویزیون از مردم دفاع کنی و یا آنها را درباره موضوعی مجاب کنی. این «دفاع» در هردوی آنها وجود دارد و در هردو تنها سلاح شما تنها حرف زدن است. یکی از سوژه هایی که همواره دوست داشتم روی آنها کار کنم. زندان زنان و یا دخترانی است که در کانون های اصلاح وتربیت حضور دارند و یا خانه دخترانی که از خانواده های خود به هردلیل فرار کرده اند.همیشه مسأله زنان در جامعه برایم خیلی مهم بوده است البته بدون نگاهی که رنگی از اندیشه های فمنیستی داشته باشد،دغدغه های زنانه را دنبال کرده ام.چند هفته پیش هم بر اساس همین علاقه،با شهرداری تهران همراه شدم و به سامان سراها و مددسراهای شهر که محل نگهداری زنان آسیب دیده اجتماعی شهر هست رفتم و اتفاقا وقتی نگاهم را در صفحه اینستاگرام در مورد آن شب روایت کردم،متوجه شدم مردم هم به شدت همراه هستند و می پسندند،سال گذشته هم بارها از گرمخانه ها و کارتن خواب ها بازدید کردم و با آنها حرف زدم و اطلاع رسانی کردم،حتی چند قسمت از کافه سوال را به این آسیب های اجتماعی اختصاص دادیم.اما اینکه احساس می کنم کاری ازمن برنمی آید بسیار تلخ است. و خیلی دوست دارم برنامه ای در این خصوص بسازم که تاثیرگذار باشد.هنوز هم دوست اگر روزی وکالت کنم وکیل پرونده زنانی باشم که نیاز به دفاع دارند.»

تصمیم های مهم زندگی را برای قبل از ۱۸ سالگی است

مژده لواسانی در ۱۶سالگی سردبیر رادیو شد تا بسیاری از کارهای مهم زندگی اش را پیش از رسیدن به ۱۸ سالگی انجام داده باشدو حالا از ۱۸ سالگی به عنوان یک دروازه ورود یاد می کند: «اگر شما تا پشت درهای ۱۸ سالگی فهمیدید که چه می خواهید؟ تکلیف زندگی تان را مشخص کردید اما اگر هنوز نفهمیدید که چه می خواهید مطمئن باشید نمی توانید جوانی خوبی داشته باشید. تصمیم های قبل از ۱۸ سالگی می تواند یک جوانی باشکوه را برای شما رقم بزند. من تصمیم هایم را قبل از ۱۸ سالگی گرفته بودم و با این حال بسیار از ایده آل هایم عقب تر هستم.» لواسانی معتقد است چون خیلی زود وارد کار شده است وقت کودکی کردن نداشته و حالا جوانی کردنش هم به سبک و سیاق خودش است: «بخش عمده این جوانی که در کار خلاصه شده است. در این جوانی کردن کتاب خیلی نقش داشته، به خصوص دوران ۱۸ تا ۲۲ سالگی ام که همه اش به شهرکتاب گردی گذشت. مدام پیگیر بودم انتشارات مختلف چه کتاب های تازه ای منتشر کرده اند که بخوانم. من به واسطه جو ادبیاتی که در خانواده ام وجود داشت بسیاری از کتاب ها را زودتر از بقیه خواندم. دیگر تفریحی که بخش زیادی از جوانی کردنم را می سازد سفر است. من به شدت اهل سفر هستم و به جز یک سری از استان های غرب کشور همه را رفته ام. دلم هم که می گیرد بلافاصله  به مشهد می روم».

گاهی از دست مهمان هایم عصبانی می شوم

خانم مجری در قاب چهارگوش تلویزیون درست همانی است که در پشت صحنه حضور دارد. حتی اگر عصبانی می شود و یا اینکه از روی احساساتی شدن حرکت غافلگیرکننده ای انجام دهد. اما این احساساتی شدن گاهی کار هم دستش داده است: «در یکی از برنامه ها که مربوط به هفته دفاع مقدس بود. قرار شد پدربزرگ دایی و پسردایی من به عنوان سه نسل از خانواده جانبازان و شهدا بیایند. اما قرار نبود لو بدهیم که آنها با من نسبت دارند. در برنامه یک جایی پدربزرگم خاطره ای تعریف می کند و شروع به گریه کردن می کند. این حرکت او حسابی احساسات مرا بر انگیخته می کند و ناخودآگاه به سمتش می روم و دستش را می بوسم. بعد از این کار مجبور شدیم اعلام کنیم که با من نسبت دارند. اما من به این موضوع افتخار می کنم و هرچیزی از علاقه به شهدا در من وجود دارد از پس این خانواده است. البته گاهی هم شده که در برنامه عصبانی شوم. به خصوص جایی که حس می کنم مسئول مربوطه جواب درست و قانع کننده ای نمی دهد و من هرچه تلاش می کنم فایده ای ندارد. چهره ام حتی این موضوع را نشان داده است. بعد از برنامه هم به روی آن مسئول آوردم که شما نتوانستید مرا قانع کنید. یک بار مهمانمان آقای مدیری بود که به همین شکل حرف زد. من هم بعد از برنامه  حرفم را زدم او هم ناراحت شد و حتی مشارکتش با برنامه را به هم زد.»

mozhde lavasani

اجرای برنامه اربعین را بیشتر از همه دوست دارم

اجرای ۷ روزه خانم لواسانی در بام حرم امام حسین (ع) در ایام اربعین تبدیل به بهترین خاطره اش در اجرا شد. طوری که بارها از لذت های آن اجرای متفاوت تعریف می کند: «اگر از من بپرسید کدام اجرایت را بیشتر دوست داری. قطعا ۷ روز اجرای اربعین را می گویم. هیچ وقت فکر نمی کردم که جلوی دوربین بلرزم. آن روز همه چیز آماده بود. من هم از خودم مطمئن بودم اما تا شروع شد و دیدم پشت سرم گنبد حرم امام حسین (ع) است و جمعیت بسیار زیادی در بین الحرمین حضور دارند. صدای جمعیت واقعا تنم را لرزاند. آن روز معجزه زندگی من بود و به من ثابت کرد که هرکاری هم که انجام بدهی همه چیز همانطور که قرار باشد اتفاق می افتد.»

خانم مجری در جواب این سوال که آرزو دارد چه کسی به عنوان مهمان روبرویش بنشیند؟ و تابه حال کدام مهمان حالش را خوب کرده است جواب جالبی می دهد: « واقعا آرزو دارم  «سردار سلیمانی» یک روز مهمان برنامه ام باشد اما می دانم چنین چیزی غیرممکن است. تابه حال مهمان های زیادی داشته ام که سادگی آنها در اوج موفقیتی که به دست آورده اند برایم سرشار از انرژی مثبت بوده است. چند روز پیش «محمدعلی کیانی» یک جوان ساده و بی نظیر  از کهکیلویه و بویر احمد مهمان برنامه ام بود که قصه ی زندگی و مبارزه اش برایم جذاب بود. آقای کیایی دانشگاه شهید بهشتی قبول شده بود و چون یکی از نمرات دبیرستانش نرسید از دانشگاه با معدل ۱۹ اخراج می شود. اما نا امید نمی شود و دوباره تلاش می کند. مجبور می شود دوسال به خاطر همین اخراج شدن پشت کنکور بماند و سربازی برود و بعد از آن مجدد کنکور می دهد و این بار با رتبه بهتری در دانشگاه تهران قبول می شود. سختکوشی این آدم برای خود من حقیقتا درس بود و کلی انرژی گرفتم.»

به نوشتن جدی تر فکر می کنم

تصمیم ها و آرزوهای قبل از ۱۸ سالگی خانم مجری هنوز همه اش برآورده نشده است و او همچنان به فکر روزهایی است که خودش را در قالب دیگری به جز اجرا به مخاطبش معرفی کند: «همیشه سودای برنامه سازی داشته ام اما سودای تهیه کنندگی نداشتم چون به صورت حرفه ای آن را در رادیو تجربه کرده ام. خوبی رادیو در این است که دغدغه مالی به عهده تهیه کننده نیست. اما تهیه کنندگی در تلویزیون دغدغه مالی خیلی جدی دارد و شما به عنوان تهیه کننده باید مدام در فکر بازاریابی باشید. اما قصه می نویسم. شعر سپید می گویم.

حتی اگر شما به صفحه اینستاگرام من بروید نامی از اینکه «مجری» هستم نبرده ام و نوشته ام «نوشتن همه سهم من از لذت های زندگیست». شعر زیاد می خوانم از مولانا و ابتهاج بگیر تا منزوی و بهمنی و فاضل و مدام شعرهای دوست داشتنی ام را تکرار می کنم:«مرا سریست با تو که گر خلق روزگار، دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم!»یا اینکه هر روز این ذکر روزانه را تکرار می کنم و می گویم: «مرا هزار امید است و هر هزار تویی» دنیای کتاب برایم بسیار شیرین است غیر از غزل که به شدت می خوانم و اساسا «من زنده ام و هنوز غزل فکر می کنم» بسیار قصه و نمایشنامه را دوست دارم. مصطفی مستور، رضا امیرخانی، گلی ترقی، گابریل گارسیا مارکز، سلینجر، رومن گاری و نمایشنامه های اریل امانوئل اشمیت را بسیار دوست دارم و گهگاه دوباره مرروشان می کنم. حتی کلاس داستان نویسی حرفه ای می روم و یکی از دغدغه های مهم زندگی ام این است روزهایی که سرشلوغی های اجرا تمام شود حتما نوشتن را جدی تر دنبال کنم و به سرانجام برسانم».

مژده لواسانی و مهران مدیری در برنامه دورهمی

اجراهای تلویزیونی مژده لواسانی

    کبوتر دات‌کام (شبکهٔ یک)(از سری برنامه‌های نیم‌رخ
    سه‌نقطه (شبکهٔ تهران)
    به خانه برمی‌گردیم (شبکهٔ تهران)
    روز از نو (شبکهٔ دو)
    عصر خانواده (شبکهٔ دو)

    ویژه‌برنامه‌های تبریک، خانوادهٔ عزیز، پابوس و… (شبکهٔ دو)
    کافه سؤال (شبکهٔ دو)
    رو به راه (شبکهٔ دو)
    جزیرهٔ مجنون (شبکهٔ پنج)

بیوگرافی مژده لواسانی و ماجرای ازدواج و همسرش

۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی و همسر نسرین مقانلو

نسرین مقانلو

بیوگرافی و زندگینامه

نسرین مقانلو بازیگر سینما و تلویزیون متولد 1 تیر 1347 در تهران می باشد و 49 سال سن دارد.

مقانلو فعالیت هنری خود را از سال 1370 با بازی در فیلم دو نیمه سیب ساخته کیانوش عیاری آغاز نمود. 

بازی در فیلم مهمان مامان  و سریال همسفر مهدیفخیم زاده نسرین مقانلو را به عنوان یک بازیگر توانا مطرح کرد.

همسر نسرین مقانلو 

کمال خلیلیان همسر نسرین مقانلو می باشد. 

خلیلیان بازیکن سابق تیم ملی بوده است. 

ماجرای ازدواج او از زبان خودش

سر فیلم «همسر» آقای فخیم‌زاده بود که به خاطر اسمش سرنوشت من را رقم زد و در همان گیرودار ساختش بودیم که برای خواستگاری از من به منزلمان آمدند و بعد از ۵ -۶ سال کار مداوم در عرصه‌های مختلف،‌ با همسرم ازدواج کردم و به آمریکا رفتیم.

البته سالی یک بار به ایران می‌آمدم و به صورت ناپیوسته کارهایی انجام می‌دادم، مثل کار «نابخشوده» مرحوم «ایرج قادری» که هنگام بارداری پسر بزرگم اتفاق افتاد یا «بن بست» اصغر نعیمی که با «فرهاد اصلانی» و «دکتر عزیزی» بازی کردم یا کارهای دیگر، اما چون گرین کارت آمریکا داشتم، مجاز نبودم بیشتر از ۳-۴ ماه در ایران بمانم و باید برمی‌گشتم.

نسرین مقانلو و همسرش

نسرین مقانلو صاحب دو فرزند پسر به اسم های عرشیا و آرین است، هر دو پسرش متولد آمریکا و بزرگ شده و تحصیل کرده آنجا هستند، همسرش هم ساکن آمریکاست

نسرین مقانلو و پسرشعکس خانوادگی نسرین مقانلو

نسرین مقانلو و فرزندانش

نسرین مقانلو و مادرش

عکس نسرین مقانلو و مادرش شهناز نامدار

نسرین مقانلو

گفت و گو با نسرین مقانلو 

با فیلم عیاری وارد سینما شدم

من به واسطه فعالیت پدرم در رشته موسیقی و مادرم در تئاتر با فضای هنر آشنایی کامل داشتم، به همین دلیل از زمان کودکی و نوجوانی فعالیتم در زمینه تئاتر و نمایش را شروع کردم، اما زمانی که تصمیم گرفتم فعالیت حرفه‌ای‌ام در سینما را شروع کنم، با فیلم «دو نیمه سیب» کیانوش عیاری استارت زدم. یادم است برای بازی در این فیلم به همراه مادرم به رستوران رفتیم و اولین حضور من در سینما با کار آقای عیاری رقم خورد. فردای همان روز آقای عیاری به «رسول صدرعاملی» گفت یک دختر تازه وارد معرفی‌ات می‌کنم که همانی است که برای فیلمت دنبالش می‌گشتی؛ بنابراین با بازی در فیلم «قربانی» دومین تجربه‌ام رقم خورد و بلافاصله بعد از آن آقای «تورج منصوری» برای بازی در «بازیچه» از من دعوت کردند و سپس در «امید» آقای حبیب کاوش به ایفای نقش پرداختم. همه اینها در همان سالی اتفاق افتاد که آقای «ابوالفضل پورعرب» هم مشغول بازی در فیلم «عروس» بودند و در جشنواره فیلم فجر آن سال فیلم هر دویمان حضور پیدا کرد، اما هنوز نمی‌دانم چرا آن سال به جز «قربانی»، حدود دو سال از پخش «بازیچه» و «امید» جلوگیری کردند!

بعد از آن اتفاقات در کار «همه دختران من» آقای صلح میرزایی بازی کردم و با خودم به این نتیجه رسیدم که اگر قرار است کارهایی که در سینما بازی می‌کنم پخش نشود، بهتر است مدتی در آن فعالیت نکنم، به همین خاطر دوباره به اداره تئاتر برگشتم و کارم را همانجا ادامه دادم تا اینکه آقایان دستگردی و پاکدل آنجا از من دعوت کردند برای بازی در سریال تلویزیونی «لبخند زندگی» با حضور پیشکسوت عزیزم خانم «ثریا قاسمی» که اولین حضور در تلویزیون هم برای من اتفاق افتاد. بلافاصله بعد از پایان «لبخند زندگی»، فیلم «آخرین سند» پیشنهاد شد که زمانی پخش شد که «امید» و «بازیچه» هم رفع ممنوعیت شده بودند و همزمان ۳ فیلم روی پرده داشتم.

بیوگرافی نسرین مقانلو

اینستاگرام نسرین مقانلو : instagram / NasrinMoghanloo

سطحی نگر نیستم

چون سطحی نگر نیستم و همیشه آن روی زندگی را هم می‌بینم. دوست دارم همیشه در پس ذهن مردم همان شخصیتی که دوستم دارند باقی بمانم. این واقعیت زندگی است که چه بخواهید و چه نخواهید، بالاخره یک روز مجبور به رفتن خواهید بود. بهتر است آدم‌ها با واقعیت زندگی کنند، حتی اگر تلخ باشد؛ مثلاً من از ۲۰ ۱۹ سالگی کارم را شروع کرده‌ام و الان می‌بینم ۴۳ سالم است؛ این را که نمی‌توانم کتمان کنم! «رویا» شیرین است، اما کم اتفاق می‌افتد؛ رویای من این بود که یک بازیگر شوم، همین اتفاق هم افتاد و رویای بعدی‌ام این بود که بتوانم جایگاهی به دست بیاورم که به واسطه‌اش همیشه در قلب مردمم باشم. همیشه به خدا گفتم ازت می‌خواهم هیچ وقت سلامت جسم و روح و اعتبار هیچ بنده‌ای را نگیری و این را برای خودم هم خواسته‌ام؛‌ اگر این سه اصل را داشته باشی، خدا کمکت می‌کند به هر آنچه در زندگی می‌خواهی برسی.

و به ایران آمدم…

۱۰ سال پیش بالاخره تصمیم گرفتم با همسرم صحبت کنم و میزان دلتنگی و علاقه‌ام به کارم را به او گفتم، خوشبختانه او هم قبول کرد به همراه بچه‌ها به ایران برگردیم تا بتوانم بدون دغدغه و استرس به کارم برسم. «دختری در قفس» آقای صلح میرزایی اولین فیلمم بعد از آن دوران بود و بعد از آن برای بازی در سریال «مسافری از هند» از من دعوت شد. خدا را شکر از آن زمان تا امروز این حضور تداوم یافته است.

ازدواج، فرصتی برای امتحان کردن خودم

با ازدواج، عاشق شدم و با خودم فکر کردم این بهترین فرصت برای امتحان کردن خودم است که آیا می‌توانم مدتی از آنچه دوست دارم، دور باشم یا نه! آن ۱۰ سال خیلی بر من سخت گذشت؛ بسیار دلتنگ بودم، خیلی شب‌ها می‌نشستم برنامه «چشم‌انداز» را می‌دیدم، همکارانم را نگاه می‌کردم، گریه می‌کردم، فیلم‌هایی را که بازی کرده بودم را نگاه می‌کردم

و… همسرم هم همیشه بابت این دلتنگی من ناراحت بود و همیشه می‌گفت من هر کاری برای تو بکنم، خوشحال نیستی! واقعاًَ‌ همیشه از او ممنونم که بعد از ازدواج‌مان کاملاً حمایتم کرد و همچنین بچه‌هایم که شرایط زندگی و دوری‌ام را تحمل می‌کنند و با این موضوع که هر ۲-۳ سال یک بار به ایران می‌آیند و کنارم هستند یا من تنها سالی چند بار می‌توانم پیش‌شان بروم، کنار آمده‌اند. واقعاً خیلی سخت است که هم زندگی هنری‌ات را داشته باشی و هم زندگی شخصی‌ات را. اما همه اینها را مدیون همسر و بچه‌هایم هستم که اجازه دادند برگردم و دوباره همان کاری را انجام دهم که دغدغه و مورد علاقه‌ام است.

نسرین مقانلو

دوست ندارم در خارج از کشور زندگی کنم

هر داستانی که در هر کشوری نگارش می‌شود و بازیگرانش آن را به تصویر می‌کشند، واقعیت‌های اجتماع شان است. ناهنجاری‌هایی است که در اجتماع‌شان وجود دارد. ولی در کشور ما به ما اجازه این کار را نمی‌دهند! اصولاً دوست ندارم چیزی که ریا به حساب می‌آید به تصویر کشیده شود! مگر نه اینکه ما یک رسانه‌ایم؟

خب باید مسئولان‌مان اجازه دهند مشکلاتی که در جامعه‌مان وجود دارد را به واسطه نوشته نویسندگان‌مان به تصویر بکشیم تا بتوانیم مشکلی از مشکلات مردمان کم کنیم، دردی از دلشان برداریم، آرامشی بهشان بدهیم تا زندگی‌شان بهتر پیش برود. اگر مردم این همذات پنداری را با ما داشته باشند، قطعاً ما هم احساس خستگی نخواهیم کرد.

من ارتباط بسیار نزدیک با مردمم دارم؛ باور کنید اتفاق افتاده با یکی از همکارانم در حال گذر از خیابان بودیم و دستفروشی لقمه نان و پنیری به من تعارف کرد و من هم آن را قبول کردم، همکارم از من پرسید چه جوری این لقمه را از دست کثیف یک دستفروش قبول می‌کنی؟ من هم با افتخار به او گفتم معلوم است تعارفش را می‌پذیرم، چون من برای این مردم هستم، چون دارم با همین آدم‌ها زندگی می‌کنم. شاید یکی از دلایلی که چندان دوست ندارم در خارج از کشور زندگی کنم، به این خاطر باشد که نمی‌توانم با آدم‌های آنجا ارتباط برقرار کنم، ولی با مردم خودم می‌توانم. نمی‌توانم بی‌تفاوت از کنار مشکلات آدمی که می‌توانم بهش کمک کنم، بگذرم! من جور دیگری بزرگ شده‌ام. دوست دارم آن مشکل و دردی که جامعه‌ام به آن دچار است را کار کنم اما متاسفانه قصه‌ای نمی‌بینم که آرامم کند تا بگویم «آخی، بالاخره توانستم به عنوان یک رسانه قدمی برای خدمت به مردمم بردارم.» هر آنچه می‌خوانم، می‌بینم یک فرد عادی هم می‌تواند آن را کار کند و نیازی به من نیست!

عکس بی حجاب نسرین مقانلو

ایرانی‌ها خوش قلب و مهمان نوازند

من ایرانی‌ها را آدم‌های خوش قلب و مهمان نوازی می‌دانم. درست است شرایط خیلی چیزها و آدم‌ها را تغییر داده، اما ایرانی جماعت خوش ذات است. افتخار می‌کنم که یک ایرانی هستم. خیلی‌ها در آمریکا تصور می‌کردند من اسپانیایی یا مکزیکی هستم! این موضوع خیلی به من برمی‌خورد، آنقدر که با تاکید و افتخار ملیتم را به آنها می‌گفتم. با وجودی که پسرهایم در آمریکا به دنیا آمده‌اند، اما هر آنچه یک شهروند ایرانی باید از کشورش بداند را می‌دانند و مذهب مسلمانی‌شان را دارند، چون من خواسته‌ام که اینگونه بار بیایند.

اعتماد راسخ دارم اگر آدم بچه‌هایش را با خدا و کلام قرآن آشنا کند، هیچ وقت به خطا نخواهند رفت؛ همان کاری که مادرم با من کرد. فعلاً که در ایران به دنیا آمده‌ام و نمی‌توانم آن را با هیچ جای دیگر معاوضه کنم، وابستگی بد و شدیدی به این مملکت دارم و هیچ چیز خارج برایم جذابیت ندارد، چون تفکراتم با آدم‌های دیگر زمین تا آسمان فرق دارد و زندگی را جور دیگری می‌بینم؛ مثلاً وقتی خارج از ایران هستم، دوست دارم به محله‌های عجیب و غریب سیاه‌پوست‌ها و دیگر آدم‌هایشان بروم، ازشان فیلم بگیرم و تصاویرشان را روزی به یک فیلم تبدیل کنم.

اتفاقاً خیلی‌ها از من می‌پرسند چرا کارگردانی نمی‌کنی؟ من هم می‌گویم وقتی قرار است ممیزی بخورد، چرا باید این کار را انجام بدهم؟! اگر قرار است روزی چیزی بسازم، دلم می‌خواهد واقعیتش را بسازم که متاسفانه این شرایط هر روز در حال بدتر شدن است و این مسئله خیلی اذیتم می‌کند. با همه اینها دلم می‌خواهد ایرانی باقی بمانم و در کنار مردم خودم زندگی کنم. دلم می‌خواهد ما بازیگرها و مسئولان دست به دست هم بدهیم و تلویزیون و سینمای‌مان را زنده نگه داریم. شاید وقتی ببینم دیگر کاری از دستم بر نمی‌آید، بگویم خداحافظ و برگردم پیش همسر و بچه‌هایم.

نسرین مقانلو ,بیوگرافی نسرین مقانلو ,عکس نسرین مقانلو

فیلمهای سینمایی نسرین مقانلو 

پی ۲۲ – حسین قاسمی جامی – ۱۳۹۳
روزگاری عشق و خیانت – داود بیدل – ۱۳۹۲
گناهکاران – فرامرز قریبیان – ۱۳۹۱

بدون اجازه – مرتضی هرندی – ۱۳۹۰
راه بهشت – مهدی صباغ‌زاده – ۱۳۹۰
نفوذی – احمد کاوری و مهدی فیوضی – ۱۳۸۷

سوپر استار – تهمینه میلانی – ۱۳۸۷
ماه‌وش – محمد درمنش – ۱۳۸۶
مهمان مامان – داریوش مهرجویی – ۱۳۸۲

دختری در قفس – قدرت‌الله صلح میرزایی – ۱۳۸۱
بن‌بست (فیلم کوتاه) – اصغر نعیمی – ۱۳۷۸
نابخشوده – ایرج قادری – ۱۳۷۵

همسر – مهدی فخیم زاده – ۱۳۷۲
همه دختران من – اسماعیل سلطانیان – ۱۳۷۲
بازیچه – تورج منصوری – ۱۳۷۲

امید – حبیب کاوش – ۱۳۷۱
قربانی – رسول صدرعاملی – ۱۳۷۰
دو نیمه سیب – کیانوش عیاری – ۱۳۷۰

سریالهای نسرین مقانلو 

  مسابقه ستاره بیست(داور)
آخرین سند1371
لبخند زندگی 1372

مسافری از هند 1381
مختارنامه 1383
حس سوم 1384

ساعت شنی 1387
تله فیلم آبی، گاهی آسمان 1387
دیدار1387

آخرین قاب خالی 1388
قلب یخی 1389
تنهایی لیلا  1394
آرام میگیریم 1395

۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil