دانلود سریال ممنوعه | دانلود فیلم های جدید

سریال ممنوعه | فیلم های ایرانی جدید | دانلود همه قسمت های سریال ممنوعه

۸۱ مطلب با موضوع «عکس بازیگران زن» ثبت شده است

رویا نونهالی و همسرش +عکسها و بیوگرافی

رویا نونهالی

بیوگرافی و زندگینامه

رویا نونهالی بازیگر سینما و تلویزیون متولد 24 بهمن 1341 در تهران می باشد و 55 سال سن دارد.

وی اصالتا مربوط به روستای تاکر از توابع بخش بلده شهرستان نور در استان مازندران می باشد.

تحصیلات : وی دارای تحصیلات در رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران است.

نونهالی فعالیت هنری خود را از سال 1362 با بازی در تاتر آغاز نمود. 

اولین حضور وی جلوی دوربین در سال 1366 می باشد که در آن سال نونهالی در فیلم یار در خانه ساخته خسرو سینایی ایفای نقش نمود. 

وی با حضور در سریال خواب و بیدار در سال 94 به کارگردانی مهدی فخیم زاده در نقش ناتاشا توانست به خوبی شناخته شود.

وی در فصل دوم سریال شهرزاد نیز در نقش عمه بلقیس حضور دارد.

ازدواج و همسرش

رویا نونهالی متاهل است و چندین سال است که ازدواج کرده است . همسر وی رامین حیدری می باشد . این زوج فرزندی ندارند. (اططلاعات دقیق موجود نیست).

رویا نونهالی و همسرش

رویا نونهالی و همسرش

گفتگو با رویا نونهالی

دوستان معتقدند شما بانوی مرموزی هستی، هستی؟ هستی که نقاشی خوانده ای و بازیگری و به شهادت شاهدان، یک دیگ آش درست می کنی، هر سال بهتر از پارسال. روش پخت را هم به کسی نمی گویی، نقاشی می کشی شبیه خواب و نشانش نمی دهد، شعرت این قدر بیدار است و منتشر نمی کنی! از خودت هم زیاد حرف نزده ای و این به جذابیت و مرموزیت «کاراکتر» شما افزوده است.

خب، مواد لازم برای پخت آش رشته، بر همگان روشن است. چه آنها که خورده اند و چه آنها که پخته اند. حالا دلت می خواهد چیزی به آن بیفزایی یا چیزهایی، و نگویی و یواشکی تماشا کنی و از قیافه ها و از واکنش ها دریابی حالشان خوب است، کیفورند یا مشکوک اند. هرچه هست راز کوچکی است و به بازی می ماند. مرموز نیست، فقط برایم جذاب است این بازی. شبیه بازی بزرگ زندگی است. آش در جوشش است، کسی گرد نمکی می پاشد، کسی گردشکری. حالا این که دریابی چه طعمی، چه وقتی خوشایند است، می شود یکی از بازی های جذاب زندگی.

... و اشاره پسندیده شما به دست پخت من یادآور شد که من از دست پخت شگفت انگیزت با آن ارائه های خلاقانه قدردانی کنم... و نظرت درباره شعر و نقاشی هم که موجب خوشحالی است. و اما این بحث «مرموز» را باید به حساب چه چیزی بگذاریم؟

حتما تعریف است دیگر، صاحب رمز و راز بودن، خودش هنر است.

 حالا خودت جدا چطور فکر می کنی در مورد مرموز بودن من؟

من فکر می کنم به نوع انتخاب نقش و تداوم در وسواس و سر و کله نزدن با اخبار حاشیه مربوط باشد. به نظر خودم تو مرموز نیستی، صاحب رازی!

آفرین، چه آقای فهمیده ای! باشد، از همین جا شروع می کنیم. نه مرموز نیستم، دوست داشته ام سرم به کار خودم گرم باشد و البته از دنیای اطرافم پرت نباشم و حواسم به چیزهایی که دوست دارم، جمع باشد؛ همین!

بیا از واژه های کلیدی شروع کنیم، مثلا جذابیت در حرفه ات معنی اش چیست و با چه چیزهایی مربوط است؟

ساده بگویم، نمی توانی تلاش کنی جذاب باشی. معادله و فرمول ندارد و اگر چیزهایی هست که موجب جذابیت می شود باید کاری به کارش نداشته باشی. ولی خب آدمیزاد است دیگر، می خواهد تولید جذابیت کند، حواشی جذاب بسازد برای موضوعی یا فردی یا هر چه.

چیزهایی نسبی را پیدا می کند یا حتی می سازد و به موضوع مورد نظر می افزاید که سرجمع می شود خبر، تولید خبر، خبر ساختن، عمر خبر و ابن جور چیزها که موضوع بازاریابی و بازار ساختن و تجارت است و هزینه اش از نظر آدم های مختلف، مختلف است و انتخاب من نیست. اما آنها که اگر باشد خوب است، چیزهای مربوط به کیفیت است، کیفیت انتخاب، کیفیت جرا و شکل تداوم و تمایز. بودن و تکراری نشدن و لطف کار را نگه داشتن که اگر در مورد آدم بازیگر باشد (و افراد کاردان و مردمان مهربان، این تشخیص را در مورد او داشته باشند) مایه خوشحالی و شکرگزاری است. 

همسر رویا نونهالی

انتخاب، کلمه کلیدی دوم است. براساس چه چیزهایی انتخاب می کنی؟ چه چیز برایت جذاب تر است؛ تو در تئاتر، سینما، تلویزیون، ویدئو کلیپ و مستند، تجربه های موفقی داشته ای و به نظر ماجراجو و اهل تجربه می آی.

کنجکاوی درباره زندگی و ماجراهایش، کار آدمیزاد است اگر بخواهد طول عمر را زندگی کند، خودت می دانی و زیاد درباره اش حرف زده ایم، مهم این است که قضیه جبر باشد و برایش ذوق و شوق و فکر، خرج کرده باشند، تدارک دیده باشند، وقت صرف کرده باشند؛ به تو چیزی اضافه کنند و اگر سراغ کسی رفته اند برایشان فرق داشته باشد و تو تشخیص بدهی که می توانی با بودنت، چیزی به چیزهایی علاوه کنی، خب اگر زد و این نادره رخ داد، چرا تجربه اش نکنی؟ من هر بار این موقعیت باشد و جدیت و همت را تشخیص بدهم، انتخابش می کنم، تجربی و تازه کار و کوتاه و بلند فرق نمی کند، تفاوت در ترکیبی از چیزهای متعددی است که در کنار هم، امتیاز می آورند و قانع می شوی چون اعتمادت را جلب کرده اند.

چندتایش را بگو!

موضوع فیلمنامه، کارگردان، همراهان، مدیران، بودجه، حافظه...

منظورت از حافظه چیست؟

منظورم این است که در جایی از ذهن آدم، حس آدم، برقی بجهد؛ چیزی یاد آدم بیاید، سوال و جوابی راه بیفتد برود به چشم اندازی خاطره انگیز، خیال انگیز، شوق انگیز، کنجکاوی انگیز که بیشتر راز و رمزی داشته باشد و تو را به طرف خودش بکشد نه این که مرموز باشد و غیرقابل پیش بینی، سخت باور، یا گنگ و خام.

خوب شد تکلیفت با داستان مرموز اول ماجرا هم روشن شد. راست است، ناشناخته رازآمیز با گنم و مبهم، فرق دارد. حالا به نظرت، دنیای سینما، رازآمیز است یا مرموز؟

با تعریفی که تا الان با آن جلو آمده ایم، حتما مرموز است.

سینما ما یا همه سینما؟

همه سینما، چون صنعت و تجارت و سیاست، می خواهند روی هنر و کیاست، سرمایه گذاری کنند، خودت که واردی، ببین چه هزارتویی از روابط و متغیرها، امنیت و اعتماد را متزلزل می کنند، آخرش هالیوود است که اشک مایکل جکسون و مریلین مونرو و صدای مارلون براندو و کوبریک را در می آورد، چه برسد به سینمای ما که تکلیفش از هزار جهت ناروشن است و البته بی انصافی است اگر یادمان برود، باز هم نسبت به خیلی دیگر از شاخص های کیفی جامعه، تشخصی هم دارد و می تواند سرش را بالا بگیرد و تاریخ داشته باشد. می توانی از فردایش دل نبریده باشی و امروز هم که ما با آن معاشر هستیم و جورش را هم اگر بکشیم، بابت لطفی است که برایمان داشته است و دارد و کاش از دست نرود، حتی اگر مرموز باقی بماند.

بله، بد نیست در برانداز احوال سینای ایران، آن را با بقیه شاخص های بخش های دیگر فرهنگ و هنر کشورمان مقایسه کنیم، آن وقت شاید با آن مهربان تر باشیم. اما پرسش بعدی،  فلسفی است و در مقوله جبر و اختیار. تو از سر تقدیر اینجایی یا تصمیم؟ یا ترکیبی مرموز از این دو؟

نه، اصلا مرموز نیست. خیلی سرراست، از زمان مدرسه فرانسوی ژاندارک که محصلش بودم، تئاتر جزو درس های اصلی بود و زمان دانشجویی هم رشته ام نقاشی بود اما با نمایش به شکلی جدی همراه بودم و کار می کردیم تا این که نوبت به سینما رسید و دفعه اول، عکسم در کسوت دختری لهستانی در روزگاران جنگ، روی طاقچه یک فیلم قرار گرفت و شد یک نقش کوتاه و بعدتر «عروسی خوبان» و جایزه فجر و ادامه راه، که من از میان جبر روزگار، حق انتخاب بازیگری را داشتم و انتخابش کردم و ادامه دارد و می بینی.

بیوگرافی رویا نونهالی

راضی هستی؟ خبر خوش که نمی پرسم اگر یک بار دیگر به دنیا می آمد، همین را انتخاب می کردی یا نه.

خیلی ممنون از این خودداری معقول و دوستانه؛ چون قرار شد به کلمه ها دقت کنیم، یادمان نرود بازیگری، کلی اطراف و اکناف تُرش و تاریک دارد و نور دارد و مقداری هم بالا و پایین و تشویق و تعریف؛ و البته یک جای دیگر هم هست، خلوتی که کاغذها دور و برت ریخته، یادداشت بر می داری و زیر دیالوگ هایت خط می کشی و زمزمه یک آدم و زندگی دیگری شروع می شود.

این احوال تا اولین حرکت ها، جلوی آینه های عبوری در و دیوار خانه ادامه دارد و بعد، چیزی گفتن ها، حق دادن ها، دلخور و کلافه شدن یا به شوق آمدن از بازی سرنوشت و حس دوگانه رضایت و دریغ و پیدا کردن، چیزهای شبیه تجربه هایت یا تخیل تند دردهایی که هنوز از تو دورند و باید به عمد به آنها نزدیک شوی؛ یا تلخی هایی که به هزار ضرب و زور کمرنگشان کرده ای و باز گردگیری می شوند و باید از نزدیک گریه شان کنی، خیره تماشایشان کنی، یا خیلی غلیظ تجربه شان کنی، خیره تماشایشان کنی، یا خیلی غلیظ تجربه شان کنی نه مثل واقعیت، یک بار، بلکه در چند برداشت از چند زاویه، نه در ساعت پنج بعدازظهر، ساعت چهار صبح، بعد از چندساعت گریم سر شب و انتظارهایی که سنگین اند و اسمشان طبیعی است و هستند برای خودشان؛ چیزی کم است، جور نیست، یا جور در نمی آید.

رویا نونهالی و فرزندانش

اینستاگرام رویا نونهالی : instagram / Roya.nownahali

گاهی شنیده ای که می گویند همه ما بازیگریم و نقش هایی را خوب یا بد بازی می کنیم؟

بله، همین طور است، اما نقش خودت را بازی کردن، یا به طریق شیرین کاری، ادای دیگری را درآوردن، با هر بار در تقدیر و تصمیم و تحقیر یا شادی کوتاه و مرموز کسی نفس کشیدن، خیلی چیز دیگری است. حتی وقتی تلخ کامی درام زندگی نقش را که بازی کرده ای به روایت برش های تدوین می بینی با حذف ها و جا به جایی هایی که انتظارش را نداشته ای ماجرا متفاوت است، یا لحظه فراق و خشونت روزگار را روی پرده در جشنواره برای اولین بار و بعد چند مرتبه و برای چندمین بار، تماشا می کنی در انواع اکران خصوصی و مردمی و تعارف و تعریف دیگران و تردید خودت درباره همه چیز روی پرده، پشت پرده و پرده ای که از سردر سینما پایین می آید اما از ذهن و روح تو پایین نمی آید.

داستان سنگینی در حال تعریف است و این هم وجه دیگری از این بازی مهم و سرنوشت ساز است که اگر پیشه ات این نباشد، بعید است یک جا بتوانی حتی تصورش کنی. پس شغل خیلی پرهزینه ای است و البته شُکرش واجب، که بالا و پایینش من را پشیمان نکرده و خوبم و حواسم هست، قدر دیده شدن و تلاش برای بازسازی خلاق آدم های تماشایی از فرصت هایی بوده که زندگی به من  داده، نمی شود ناسپاس بود؛ خیلی خیلی هم ممنون، از خدای مهربان، تماشاگران مهربان.

ستاره بودن را ترجیح می دهی یا بازیگر بودن را؟ به نظر دوستان شما دومی را انتخاب کرده ای با این که امکان اولی را داشته ای، چرا ستاره بودن را نخواسته ای؟

بعد از سپاس از محبت مهربانان، خدمتت بگویم، پیداست اینجا سه تعریف پایه بحث است؛ بازیگر، ستاره و بازیگری که ستاره می شود. هر سه نوع اینها هست؛ بازیگر که بازیگر است و در طول زندگی اش نقش های خوب و بدی بازی می کند و اگر از تجربه و توانش استفاده کند و میانگین کارنامه اش نمره خوب، خیلی خوب یا عالی بگیرد، باز هم تضمینی نیست که به نوع سوم بدل شود یا بخواهد بدل شود، چیز دیگری شود مطابق با سفارش بازار؛ یعنی چیزی خارج از متن که می شود جای متن را هم بگیرد. ستاره بودن در سینمای دنیا، یعنی بهره بردن از وجوه تجاری شهرت در این حرفه، که بیرون از خودش تعریف می شود و به روابط مربوط و نامربوط تبلیغ و تشویق و حاشیه و خبر، بستگی دارد.

میان خواستن و توانستن ستاره بودن و ستاره شدن و ستاره ماندن، بازی پردغدغه و پرهزینه ای در جریان است که گاهی همه زندگی ات را باید صرف آن کنی؛ خلوت، خانواده، استقلال رای، استفاده خلاق از واژه سرنوشت ساز «نه» و حفظ فاصله با طوفان خانمان برانداز منصرف کردن و مصرف شدن. من تصمیم های عجیبی نگرفته ام تا شبیه الگویی برای موفقیت تجاری باشم یا نباشم.

کار خودم را کرده ام، جدی گرفتن امکانات و فرصت های باارزش زندگی، طوری که آویخته و آویزان سرنوشتی نباشی که بازار برایت رقم می زند، خواست به اهمیت زانوی بزرگوار خودت باشد و دستت را جز روی شانه دوست نگذاری، عجله نکنی، دل به وسوسه مرموز فریبکار بیشتر خواستن هایی که تمام نمی شوند ندهی و آدمیزادی باشی که در این روزگار، اگر به آدمیت نیفزود، از آن هم نکاست و خاطره ای شد که گاهی، وقتی کسانی تماشایش می کنند، یاد حس و معنی به دردبخوری بیفتند و دلی بنوازند و بقیه اش هم مثل بقیه اش باید حتما لطف روزگار شامل حال باشد.

در مجموع و سرانجام به چه کسی می گویند ستاره سینما؟

شاید بهتر باشد ببینیم چه کسانی به چه کسانی می گویند ستاره. در مورد مردم نازنین که تکلیف روشن است، اگر در طی چند یا چندین سال، تداوم حضور بازیگری را دنبال کرده باشند و نقش یا نقش هایی را خیلی دوست داشته باشند، با مهر و سخاوت، بازیگر محبوبشان را ستاره می دانند؛ اما در مورد مشاور تبلیغاتی و مدیربرنامه و آیین دوست یابی و فیلم زرد و نشریه زرد و عکس مدام به هر بهانه روی هر جلد و قرارداد با رقم های بزرگ شده تخیلی و عکاس اختصای و چیرهایی دیگر، قاعده دیگری هست که قبل هم گفتم، نوعی بازاریابی جهانی است که روی حافظه شرطی کار می کند و درباره این تئوری تلاش می کند که مثلا این بازیگر، با شرکت در هر فیلمی، حتما فروش بالای آن را مستقل از بقیه عناصر و عوامل تعیین کننده، تضمین می کند.

این که چنین چیزی هست، یا می تواند باشد، جوابش تحقیق آماری می خواهد اما در سینمای بعد از سال 57، مطمئن نیستم در طول یک زمان قابل توجه، چنین چیزی با تضمین بالا و در سطح سینمای صنعتی دنیا، اینجا، اتفاق افتاده باشد که اگر باشد لزوما چیز بدی نیست و سینما گیشه دارد و دخل و خرجش باید جور شود اما، بازیگر هم می تواند، هزینه این بازار را بپردازد یا اینکه سرش به کار خودش باشد و به فیلمنامه و تجربه محترم نمایشی.

رسیدیم به اواخر ماجرا و موضوع تجربه گرایی اول کار، مثلا بازی در ویدئوکلیپ «نوایی» یا فیلم های مستند مثل رفتن به آفریقا یا بازی در نقش مثالی یک زن افسانه ای بافنده قالی که باید به شعر یا نثر مسجع، کار آوا بخواند؛ البته لازم نیست به حضور کارگردان کاربلد این آثار به یادماندنی اشاره کنی، شرمئده می شوم!

جایگاه حضرت عالی که حتما بر بلندای شاخص های اعتماد و انتخاب بنده می درخشد، اما اگر از این تلاش واجب برای گفت و گوی صمیمی تفاوت که برایش می کوشیم بگذریم، داستان از این قرار است که باید پیشنهادهای زندگی را، جدی و جدی تر گرفت. وقتی ویدئوکلیپ را مطرح کردی، مسیر همیشه را طی کردیم.

فیلمنامه کامل و پرداخته، حال و هوای کنجکاوی برانگیز، کارگردان مسلط و مشتاق و کششی درونی و جادویی که حتی آدم را به خاطر کردن هم دعوت می کند. اینجا هم، اضافه بر آن پایه های اصلی که گفتم، علاقه من به موسیقی مقامی و شعر ناب نوایی و بعد هم وقتی قرار شد جناب پورعطایی که یاد عزیزش گرامی، بخواند و فردین خلعتبری، روایت دیگری از فضای موسیقی فیلم را ممکن کند، به تصمیم تبدیل شد؛ یعنی به خودت، یا به رامین خان فاروقی، می گویی که بزن بریم، هستم.

در مورد مستندها هم همه چیز سر جای خودش بود، تحقیق جدی، دلیل کافی برای حضور، مثل آن کتاب های عکسی که نشانم دادی و گفتی ببین چطور مردم بومی به زنان عکاس اعتماد کرده اند و اجازه داده اند بروند نزدیک و نزدیک تر و اصل سفر و ماجراجویی، که اهلش هستم و هم سفران خوب، خوب است بگویم که ما و بچه های گروه، سال هاست با هم کار می کنیم، اما هیچ ارتباط و عاطفه ای نباید جای اصول را بگیرد و باید باعث شود نسبت به هم سخت گیرتر باشیم، که تو خودت هم همین طوری و دستت درد نکند. امید، که قولت در باب این گفت و گو با ویژگی های مورد نظر، به فعل درآمده باشد.

عکس های رویا نونهالی

اگر سوال غریبی از تو بکنند مثل این که به عنوان یک زن و یک بازیگر، به نظرت «زمان» ترسناک است یا آرامش بخش، چه جواب می دهید؟ و این که آیا آن طور که می گویند زمان همه چیز را حل می کند، یا همه چیز را «حل» می کند؟

پس که این طور، این پرسش، پاسخش قواره یک کتاب را دارد و الان شاید بشود به قدر یک «مقدمه» سراغش رفت. زمان در اختیار ما محدود است، این محدوده کوتاه نامعلوم، پایه خیلی از زشت و زیبای زندگی آدم است. آدم که بی قرار است، پای زمان در میان است. هر بار در تنگناست، طول می کشد و تمام نمی شود و انگار می  چسبد به روح و ذهن و خراش عمیق می اندازد اطراف زخم نو و کهنه. همان است که به خارش زخم های کهنه مجال می دهد آدم را بچزانند و سر باز کنند.

کابوس که دستش بیفتد، چندبُعدی می شود. دور که بشوی نزدیکت می کند، نزدیک می شوی صدای تیک تاک... آه! ساعت شنی وسیله عینی خوبی است برای تماشای فرآیند ذهنی کاستن یا فروکاستن مفهوم عمر و زندگی.

زمان در روان آدم، لجوج و مخالف خوان است. زمان نیوتنی هم مثل قوانین جاذبه عمومی، هوار است بر معنای این که زندگی یعنی از دست دادن؛ ببین، پیر شدند و رفتند، پیر می شوی و می روی. نگاه کن! شنیده ای جوان بود رفت و تمام شد و همه آرزوهای خودش و آنها را که او آرزویشان بود برد! یادت هست، ای، آی، وای، ورزگار درد لاکردار کج رفتار بدمدار بی انصاف، تا آمدیم ببینیم چه شد، تمام شد.

نگاه کن تو را به خدا امسال، شروع نشده تمام شد و... راهی نیست، جز قیام علیه کمیتی که می تواند کیفیت زندگی هر کسی را بگیرد و این فن و مهارت خودش را می خواهد که قافیه را نبازی. واقعی ببینی، با سرعت مجاز برانی و سبقت بجا از جا ماندن را بلد باشی و گاز دادن و زدن به جاده با سرعت مطمئنه را، که یعنی حالا دیگر به خودت بستگی دارد با آخرین زوری که داری، برو ببینم چه کار می کنی! به لحظه هایت کیفیت بده.

سواد انتخاب خلاق از خاطره ات را داشته باش، این را بگیر و آن را رها کن! تلاش نکنی، تمام می شود. با چیزی که پیرنگ اصلی نمایش زندگی را بر اساسش ساخته اند، وَر نرو، برو! خدا بزرگ است، این همه چیز زیبا ساخته که مغزت سوت می کشید. نمی آید کار زشت بکند. ایشان که بخشنده و مهربان اند، خودشان گفته اند، اعتماد کن، لج نکن، آرام می گیری.

کسانی که با سینما دمخورند، بیشتر با زمان کلنجار می روند، از نوع خوب و بدش. یا زود است یا دیر شده، یا کم است، یا وقتش گذشته، یا نیامده، یا رفته، یا تمام شده. بله، زمان در سینما می تواند به تجربه ای ترسناک تبدیل شود. اگر بازیگر باشی و در ایران باشی و زن باشی، ممکن است گریبانت را بگیرد اگر بلد نباشی کار خودت را بکنی و اگر ندانی ماجرای اصلی، همراهی هوشمند با دوره های مختلف زندگی است. و از پس هر بخشش که برآمده باشی، سکانش پیش رو جذاب و بامعناست.

تو خودت بهتر از هر کسی می دانی و ما از نزدیک، این طور پشت ماشین سرنوشت نشسته ایم و خیالم راحت است دارم رو به روی آدم نزدیک خودم که پنهانی از هم نداریم حرف می زنم. تکلیف ما با زمان روشن است، ایشان صد هزاران سال است که خُلقشان را حفظ کرده اند و نامهربان نیستند و سخت گیر هستند و هیچ چیز را هم حل نمی کنند. می گذارند اگر بتوانی، رد کنی، بروی، فاصله بگیری، حواست را پرت کنی، جای دیگر جمع کنی!

در کل و جزء موافقم. اگر شخصیتی برای معاشرت با زندگی، به عنوان یک رمز عبور برای یاد و مباد زندگی مان دست و پا نکنیم، قراردادهای تیپیکال ساختگی ما را می جوند و کارمان در دست تقدیر «دیگران گفته اند»، ساخته است. آن وقت است که اگر صنعت سینما از تو ستاره ساخته باشد، زمان ممکن است رنگ پریده ات کند.

گُرد روزگار روی روحت بنشیند و تاریخ مصرف پیدا کنی. اما اگر سهم خودت را درست برداشته باشی، هیچ چیز غافلگیرکننده ای وجود ندارد، ماجرا منتشر شده است، این خود ما هستیم که خودمان را غافلگیر می کنیم و از کم آوردنمان می ترسیم؛ پس، جا می مانیم.

همین طور است که گفتی. در مجموع، باید بگویم زمن نه ترسناک است، نه آرامش بخش، شبیه دریاست، همه جور احوالی دارد و باید شنا بلد بود و شعر و تصمیم گیری درباره لحظه ها، پریدن ها، هُل نشدن ها را داشت. مثل کوه است که من در البرز مرکزی، به زندگی در دامانش آشنایم. هر بار شیفته اتی می کند، می کشدت بالا و حواست نباشد، سُر می خوری. چاره چیست، حواست را جمع کن، بالاتر که رفتی، بیشتر. ماجرای انسان و زمان و سوال های چین پلیسه را نمی شود سرسری درز گرفت؛ طفره نرفته باشیم، من یک زن بازیگرم، گول ترسیدن از زمان را هم نمی خورم، هر که گفته، یا ترسیده یا خواسته بترساند و کار و بارش مرموز است.

عکس قدیمی از جوانی رویا نونهالی , Roya Nonahali

پیچیدگی نقش به نظرت از کجا می آید؟ من که خودم فکر می کنم نقش غیرپیچیده نقش دراماتیک نیست، قصه پرکن است، یعنی آدمِ ماجرا بودن!

نقش خوب، یعنی دعوت شدن به مواجهه با مکاشفه و حل معمای هم نشینی تعارض ها. سخت ترینش، کشمکش آدم است با خودی که سر از کارش در نمی آورد و از آن رودست می خورد یا مجال شناخت کوچه های پشتی و پستوهای قفلش را پیدا نکرده یا طرف ترسیده، یا مات است یا مبهوت، چون نقش، درست شده برای رودررویی، کلنجار و گرفتن گریبان فراری های زندگی! نقش اگر نقش باشد، این جور چیزی است و تازه می رسیم به راز و رمز و بخش مرموز دیگران که فرم و محتواشان، جنس جوری نیست!

نقش که نقش باشد، برایت کاری می کند که بتوانی برایش کاری بکنی. نقش به دردبخور باکیفیت، مجال حضور در ریزه کاری زندگی و آدمیزاد را می دهد. من این نوع را دوست دارم و انتخاب می کنم. نقش خوب، نقش کامل است، نه فقط قصه اش، روندش کامل است، وِل نیست. نقش خوب، لزوما شناسنامه دستش نیست اما کارت هویت دارد. یک ایستگاه هم که سوار شود، چیزی برای جا گذاشتن دارد، کودکی شیرخوار که مرده و زنده اش، معایی است که بزرگ می شود، هم در تار و پود قصه، هم در تار و پود تماشاگر، هم در حافظه سینما و باید دید بوی کافروش عطر یاس می دهد یا عطر یاسش، بوی کافور گرفته.

شاید دختری باشد، گرفتار میان عشق و ایدئولوژی، که معلوم نیست از چه ترسیده که دانه های انار پاشیده در فضایش، شبیه قطره های خون اند؟ اگر او باشد که عشق سال های دور را از پشت بخار ماهی دودی سوخته در آشپزخانه ای تماشا کند، دلش می لرزد یا نه، چرا مگر چه شده؟

اگر قرارباشد به تقدیر ترش رو از زبان دکتری فروریخته گوش کند، برگردد نگاه کند، هیچ نگوید، چه کند؟ اگر عصر جمعه ای بوی تجاوز داشته باشد، اگر راز مگو را بگویند، اگر ترکیب زشت خشونت را هیچ مشاطه ای توان بزک نداشته باشد و تنهایی به زن پیله کند؟ اگر کودکی در چاه افتاده، با داشتن مادر ساکت روی صندلی چرخدار و بابای به عاریت، از کشوی خالی گنجه زیرزمین اسلحه ای بردارد و به چابکی، زنی شود، آماده انتقام از اجتماع خشمگین؟ اگر نغمه جوان عاشق، بخزد توی تپیدن قلب شکسته میان سالیِ گرفتار ورزهای تکرار، کار  جالب می شود و اگرنه، نقش نقش نیست و من بازی اش نمی کنم، کاری برایم نمی کند تا کاری برایش بکنم.

ساده ترین لحظه های نقش آدمیزاد هم، حتما پیچیده است، از آن پیچیده هاست اگر در درامی متولد شده باشد.

کنجکاوی ای هم هست که مایل است بداند، حضرت عالی فکر می کنید نقشی بوده که شما، فقط شما با همین نگاه و همین شخصیت و همین صورت بازی اش می توانست کرد و هیچ دیگری نمی توانست؟

نقش که بازنمایی شد، تازه می شود دید، چه شده. قبلش می شود حدس زد و فرض کرد اما تا بازی نشود، بازی خیال است و سایه. پس، ندیده نمی شود گفت اگر دیگری بود، چه می شد اما می توانی کار خودت را تماشا کنی و ببینی کار می کند، فایده داشته. هستند کسان مهمی که از پیاده رو تا مسیر سفر تا مروری مثل آنچه 24 گرمی سامان داده، یادشان مانده باشد، باور کرده باشند، دوست داشته باشند، بعد به خودت آرام می گویی «چه خوب شد، این طور شد».

سپاس از رویا نونهالی همکار و همسر و دوست بی بدیل که ما را پیش دوستانمان روسفید فرمودی، قربانت! امیدوارم مقبول بیفتد و خوانندگان هم راضی باشند.

خانواده رویا نونهالی


فیلم های سینمایی رویا نونهالی

هلن (۱۳۹۴)
مشکل گیتی (۱۳۹۴)
نیمه شب اتفاق افتاد (۱۳۹۴)

کفشهایم کو؟ (۱۳۹۴)
اعترافات ذهن خطرناک من (۱۳۹۳)
داره صبح میشه (۱۳۹۳)

دلم می‌خواد (۱۳۹۳)
نیم‌رخ‌ها (۱۳۹۳)
تراژدی (۱۳۹۲)

صداها (۱۳۸۷)
نیلوفر (۲۰۰۸ ساخته سابین ژمایل محصول مشترک ایران و فرانسه)
خاک آشنا (۱۳۸۶)
مانا (۱۳۸۶)

نیلوفر (۱۳۸۶)
عصر جمعه (۱۳۸۴)
ماهی‌ها عاشق می‌شوند (۱۳۸۳)
یک تکه نان (۱۳۸۳)

خواب خاک (۱۳۸۲)
هم نفس (۱۳۸۲)
خانه‌ای روی آب (۱۳۸۰)
زندان زنان (۱۳۷۹)

بوی کافور، عطر یاس (۱۳۷۸)
صنم (۱۳۷۸)
فصل پنجم (۱۳۷۵)
آنها هیچ‌کس را دوست ندارند (۱۳۷۲)

مرد ناتمام (۱۳۷۱)
پرنده آهنین (۱۳۷۰)
دیدار در استانبول (۱۳۷۰)
آب را گل نکنید (۱۳۶۸)

باغ سید (۱۳۶۸)
مدرسه رجایی (۱۳۶۸)
عروسی خوبان (۱۳۶۷)
یار در خانه (۱۳۶۶)


سریال های رویا نونهالی

فصل دوم سریال شهرزاد

ساختمان ۸۵ (۱۳۸۹)
ساعت شنی (۱۳۸۶)
خواب و بیدار (۱۳۸۱)
سایه روشن (۱۳۹۰)


۳۱ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی زهره فکور صبور و همسرش +عکس ها و گفتگو

زهره فکور صبور

بیوگرافی و زندگینامه

زهره فکور صبور بازیگر سینما و تلویزیون متولد 1 فروردین 1357 در تهران می باشد و 39 سال سن دارد.

پدر وی اهل کرمانشاه و مادرش سمنانی می باشند . وی 3 خواهر و 1 برادر دارد.

وی فعالیت هنری و بازیگری خود را با حضور در سریال از نفس افتاده در تلویزیون آغاز کرد. 

 همچنین فعالیت سینمایی خود را در سال 1380 با بازی در فیلم بوی گل سرخ ساخته ناصر محمدی آغاز نمود. 

آخرین حضور در تلویزیون سریال پنجری در نقش افسانه می باشد که سال ۹۶ پخش میگردد.

ازدواج و همسرش

اطلاعاتی در خصوص ازدواج و همسر وی در دسترس نمی باشد.

گفتگو با زهره فکور صبور 

از خانواده‌تان بگویید؟

من در یک خانواده 7 نفره زندگی می‌کنم، 3خواهر و 1برادر دارم و من خودم فرزند آخر خانواده هستم و با برادرم به علت اختلاف سنی کمی که حدود 1سال دارم رابطه بسیار نزدیک و صمیمی دارم.

زهره فکور صبور و همسرش

چطور پا در عرصه بازیگری گذاشتید؟

واقعیت این است که در تمام طول زندگیم به تنها چیزی که فکر نمی‌کردم بازیگر شدن بود، سال 1375 که دیپلم گرفتم یکی از دوستانم که در عرصه تئاتر کودک فعالیت داشت، آن زمان نمایشی را در دست داشت  و به دنبال بازیگر برای نقش یک گل بود، به من پیشنهاد داد و من پذیرفتم. بعد از این تئاتر هم، با گروهی از دانشجویان تئاتر در نمایش‌نامه حملت نقشی ایفا کردم، بعد از این قضیه بازیگری برای من جدی‌تر شد، در حین تئاتر حملت دوستانم پیشنهاد دادند که گروهی برای تهیه دو فیلم به دنبال بازیگر هستند و من رفتم و فرم پر کردم و از آنجا بود که توانستم در فیلم باغ کوچک بی‌بی‌گل و همزمان با آن در فیلم روزگار جوانی به کارگردانی آقای شاپورقریب بازی کنم. وقتی این کارها تمام شد به کلاس بازیگری آقای سمندریان رفتم و آنجا دوره دیدم و به این شکل به این عرصه راه پیدا کردم.

مخالفتی برای بازیگر شدن شما در خانواده وجود نداشت؟

زمان بازیگر شدن من تنها کسی که با این مسئله مخالفت کرد برادرم بود و با توجه به اینکه من حدود 1سال داشتم که پدرم فوت کرد، حرف برادرم نه تنها برای من بلکه برای تمام اعضای خانواده‌ام مورد قبول بود، اما بعد از اینکه پشتکار مرا دید و سر ضبط  کارهای من حضور پیدا می‌کرد کم کم این مسئله را پذیرفت.

دلیل کم کار شدن شما در سال‌های اخیر چیست؟

در ابتدای کار و زمانی که سن و سال کمتر است، هر بازیگری دوست دارد همه نقش‌ها را تجربه کند، اما بعد از گذشت مدتی تمام نقش‌هایی که پیشنهاد می‌شود همه یکسان هستند و من این مسئله را دوست ندارم. من بعد از دلنوازان که نقش یک نابینا را داشتم و متفاوت با نقش‌هایی بود که قبلا بازی کردم، دوست دارم بازی‌هایم متفاوت باشد و نقشی را کار کنم که برای نزدیک شدن به آن کمی تحقیق کنم. البته اگر هم بخواهی منتظر نقش خاص بمانی هم خوب تبعاتی دارد که اولا باید مدت زیادی بیکار باشی و بالاخره بُعد مالی زندگی هم هست.

 نگران فراموش شدن نیستید؟

واقعیتش اول خیلی نگران این موضوع نبودم و زیاد به این موضوع  فکر نمی‌کردم، اما کم کم متوجه شدم وقتی آدم زیاد کار نمی‌کند فراموش می‌شود و حتی این مسئله در بُعد کاری هم تاثیرگذار است؛ اگر فیلم‌نامه خوبی باشد که در آن نقشی بسیار مناسب با نوع بازی من هم در آن وجود داشته باشد، زمانی که من کار نمی‌کنم از یاد کارگردان‌ها هم می‌روم و این به ضرر من و هر کسی که این رویه را انتخاب کرده است و برای همین است که به تازگی خیلی روی خاص بودن نقش تمرکزنمی‌کنم و نمایش‌نامه‌ها را راحت‌تر انتخاب می‌کنم.

اندازه محبوبیت خودتان را چه مقدار می‌دانید؟

اگر بخواهم از لحاظ خودم جواب دهم از برخوردی که با مردم دارم، می‌توانم بگویم من را دوست دارند، اما من با چه تعداد آدم باید سرکار داشته باشم که بگویم از نظر همه محبوب هستم، اما خوشبختانه تا امروز با هر که برخورد داشتم برخورد مناسبی با من داشتند و دوستم دارند.

زهره فکور صبور

اینستاگرام زهره فکور صبور: instagram / ZohreFakour

تا چه اندازه نقش‌ها در شما تاثیر دارند؟

شاید درست نباشد اما من تا مدتی بعد از بازی در یک کاراکتر خیلی با آن نزدیک هستم و با آن زندگی می‌کنم و در زندگی عادی من هم وارد می‌شود. حتی گاهی اتفاقی می‌افتد که با خودم می‌گویم مثلا کاش آن قسمت فیلم را به یک شکل دیگری بازی می‌کردم. اما به مرور از حال و هوای بازی‌هایم در می‌آیم.

چه زمانی انسان خوشبخت است؟

خوشبختی در پول، ثروت و… این‌ها نیست و من با این سوال شما یاد جمله آقای انتظامی افتادم که می‌گفتند خوشبختی در دل آدم باید باشد و وقتی دلت خوش باشد آدم خوشبختی هستی که واقعا هم درست است.

آیا شما خود را خوشبخت می‌دانید؟

خوب نمی‌توانم صددرصد جواب بدهم اما تا حدودی ولی نه خیلی زیاد خوشبخت هستم.

به عنوان یک بازیگر زن، چقدر ظاهر را در بازیگری موثر می‌دانید؟
‌ ببینید زمانی که من شروع به کار کردم مثلا سال 1379 چهره و استیل خیلی زیاد موثر نبود و بیشتر مهارت بازیگری اهمیت داشت، ولی امروزه به این مسئله بیشتر بها داده می‌شود و کسانی را می‌بینم که چهره و استیل خوبی دارند اما وقتی وارد بطن بازی آن‌ها می‌شویم متوجه ضعف‌هایشان خواهی شد. به نظر من چهره و استیل بدنی برای بازیگر لازم است اما نباید از اصل بازیگری که نحوه بیان، لحن خوب و مسائلی این چنینی است غافل شد.

بنابراین حتما رژیمی هستید؟

شدیدا، من از بچگی زیاد ورزش می‌کردم و زمانی وارد بازیگری شدم، بخشی از زمان ورزش کردنم به کارم اختصاص یافت و این چنین کمی از ورزش دور شدم و این مسئله هم چاقی و اضافه وزن را همراه دارد. من رژیمی که بگویم هیچی نمی‌خورم ندارم اما خیلی رعایت می‌کنم و مسئله‌ای هم که هست من ذاتا آدم گیاه‌خواری هستم و علاقه زیادی هم به غذاهای آب‌پز و بخارپز دارم و صرفا به خاطر رژیم، تغذیه‌ام این چنینی نیست. 

 بیشتر بیرون غذا می‌خورید یا در خانه؟

من غذای بیرون خیلی باب میلم نیست و اگر برای تفریح بیرون بروم ترجیح می دهم به یک سینما بروم تا به یک رستوران و اگر به رستوران بروم سعی می‌کنم غذاهای خیلی سبک مانند سوپ و سالاد بخورم به جای فست‌فودها.

بیوگرافی زهره فکور صبور

اهل مسافرت هستید؟

من خیلی سفر را دوست دارم ولی الان کمتر می‌روم اما ۴،۵ سال پیش اگر دو روز هم کار نداشتم به مسافرت می‌رفتم به طوری که می‌توانم بگویم سفر مرا بسیار خوشحال می‌کند می‌توانم بگویم مکانش خیلی برایم اهمیت ندارد، اما در بین شهرها مشهد، شمال و شیراز را خیلی دوست دارم و همیشه پیشنهادهای کاری شهرستان را خیلی دوست داشتم.

به نظر شما دختر دست‌پخت خوبش را از مادر به ارث می‌برد؟

دست‌پخت مادرم بسیار خوب است، گاهی به قدری هوس غذاهایش را می‌کنم که برای خوردن یک قاشق از غذاهایش سریع به آن‌جا می‌روم. شما هر اندازه که دلتان بخواهد من کارهای خانه را بسیار خوب انجام می‌دهم اما آشپزیم خوب نیست و فقط غذاهایی که دوست دارم را خوب درست می‌کنم که بیشتر هم، انواع سالادها و سوپ‌ها هستند. من عاشق بادمجان و غذاهایی که با بادمجان درست می‌‌شود هستم و هر وقت مادرم این غذاها را می‌پزد، من فورا به آن جا می‌روم.

رابطه دوستی‌تان با بازیگران چطور است؟

من تقریبا سعی می‌کنم با تمام بازیگران رابطه خوبی داشته باشم، ولی اخلاقی که دارم که نمی دانم خوب است یا بد، دوستان خیلی صمیمی‌ام، دوستانی هستند که از دوران بچگی با آن‌ها دوست بودم و نمی‌توانم سریع دوست صمیمی برای خودم پیدا کنم.

در کنار بازیگری چه کارهای دیگری انجام می‌دهید؟

من از بچگی عاشق خیاطی و بافتنی بودم و در چند سالی که کمتر کار می‌کردم، دوره‌های طراحی دوخت و طراحی پارچه را هم آموزش دیدم و اکنون در کنار بازیگری کارهای طراحی و دوخت انجام می‌دهم.

بهترین فیلم مورد علاقه‌تان چیست؟

کازابلانکا را همیشه دوست داشتم و بعد از این همه دیدن، باز هم برایم جذابیت دارد.

از شرایطی که اکنون در آن هستید راضی هستید؟

اگر اکنون به انتخاب خودم بود شاید بازیگری را به عنوان حرفه انتخاب نمی‌کردم، بازیگر در یک مدت زمان کوتاه درآمد و موقعیت‌های خیلی خوبی دارد و به طور کلی همه چیز بر وفق مرادش هست، اما در طرف دیگر بیکاری و بالا، پایین‌های زیاد دارد و برای من طی کردن این مسائل سخت است. اما بازیگری خاصیتی دارد که آدم را نمک‌گیر می‌کند و اگر هم بخواهی یک مدتی کنار باشی باز وسوسه کار به سراغت می‌آید.

عکسهای زهره فکور صبور

بهترین و بدترین اخلاق زهره فکور صبور؟

بدترین اخلاقم این است که حرف مردم خیلی روی من تاثیر می‌گذارد و با یک حرف خیلی ناراحت و با یک حرف خیلی خوشحال می‌شوم و به نظرم بهترین اخلاقم این هست که خیلی سریع می‌بخشم.

حرف آخر؟

برای تمام مخاطبانتان آرزوی خوشبختی و سلامتی را دارم. 

فیلم های سینمایی زهره فکور صبور 

کنسرت روی آب (۱۳۸۹)
دوشیزه باران (۱۳۸۶)
بوی گل سرخ (۱۳۸۰)

زهره فکور صبور ,بیوگرافی زهره فکور صبور ,عکس زهره فکور صبور

سریالهای زهره فکور صبور 

سریال پنجری

دردسرهای عظیم ۲
دردسرهای عظیم
دلنوازان

گروه هفت
کاشانه
همسفر

یکی‌بود یکی‌نبود
مسافری از هند
سه پنج دو

گروه ویژه
نیستان
روزهای آرزو
بی بی گل

روزگار جوانی (۱۳۷۷)
نرگس
از نفس افتاده

بیوگرافی زهره فکور صبور و همسرش +عکس ها و گفتگو

۱۶ خرداد ۹۶ ، ۱۱:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

فلور نظری و همسرش و پسرشان

فلور نظری

بیوگرافی و زندگینامه

فلور نظری بازیگر سینما و تلوزیون ایران است. وی متولد 1 بهمن 1347 در لاهیجان می باشد و هم اکنون 49 سال سن دارد.

وی از سال 1375 وارد عرصه هنر و بازیگری شد. 

تحصیلات : نظری دانش آموخته رشته بازیگری از دانشگاه سوره می باشد و همچنین دارای مدرک کارشناسی مدیریت است. 

آخرین کار او در تلویزیون حضور در سریال گسل در نقش لیلا می باشد.

ازدواج و همسرش

فلور نظری چندین سال است که ازدواج کرده است و حاصل ازدواج او با همسرش یک فرزند پسر به شروین می باشد. 13 سال است ساکن کشور آلمان هستند.

می گوید : من هر زمانی که دوست داشته باشم، بر می‌ گردم حتی وقتی که پیشنهاد کاری هم نداشته باشم چون همیشه در رفت‌ و آمد هستم دلتنگی هم به وجود نمی‌آید

فلور نظری و پسرش

فلور نظری و پسرش شروین

فلور نظری و همسرش

عکس جدید فلور نظری با فرزندش

گفتگو با فلور نظری / با او بیشتر آشنا شوید

دوران کودکی شما چگونه گذشت؟

دوران کودکی من بسیار شاد و پر از هیجان و شادی‌های کودکانه گذشت؛ چون تابستان‌ها به خانه‌ مادربزرگ می‌رفتیم و سه ماه در خانه‌ با صفایش، خانه‌ای بزرگ در دل یک باغ بزرگ، مثل تکه‌ای از بهشت می‌ماندیم.

چند خواهر و برادر دارید؟

در کل 4 فرزند هستیم؛ سه دختر و یک پسر.

  بازی‌های شما در کودکی؟

 ما همه‌جور بازی در دل طبیعت داشتیم، از فوتبال و هفت‌سنگ و گرگم به هوا گرفته تا قایم‌باشک و والیبال و خاله‌بازی.

  کارتون‌های مورد علاقه‌ شما چه بود؟

همه‌ کارتون‌های والت‌دیزنی مثل میکی موس و سیندرلا.

فلور نظری

دوست داشتید، چه کاره شوید؟

 مهماندار و معلم.

 فکر می‌کردید، روزی بازیگر شوید؟

 نه هیچ وقت فکر نمی‌کردم، بازیگر شوم؛ اما نقاش خیلی خوبی بودم و روی سنگ و چوب نقاشی می‌کردم، نویسنده خوبی هم بودم زیاد داستان می‌نوشتم. همیشه یواشکی برای 6-5 نفر دیگر هم انشا می‌نوشتم.

 آشپز خوبی هستید؟

به نظر آن‌هایی که دستپختم رو خوردند خیلی خوبه، میگن حتی نیمرو و املتت هم خیلی لذیده.

غذای مورد علاقه شما؟

عاشق لوبیاپلو با گوشت تکه‌ای و لوبیای زیاد هستم؛ ولی از همه‌ غذاها خوشم میاید.

چه سبک موسیقی را می‌پسندید؟

 کلاسیک، پاپ و سنتی.

اهل فوتبال هستید؟

بله، شدید!

طرفدار چه تیم‌هایی هستید؟

تیم ملی ایران و پرسپولیس، تیم ملی آلمان و بایرن مونیخ.

 چند فرزند دارید؟

 یک پسر به نام «شروین» که ما «نیما» صدایش می‌کنیم.

 دوست دارید فرزندتان وارد عرصه بازیگری شود؟

علاقه‌ای به بازیگری ندارد؛ اما بخش فنی کار ما را دوست دارد؛ مثل تدوین، عکاسی و فیلمبرداری.

بیوگرافی فلور نظری

اینستاگرام فلور نظری: instagram / Felor_Nazari

 از اینکه در عرصه بازیگری فعالیت می‌کنید، راضی هستید؟

 بله، من عاشق حرفه‌ام هستم، عاشق بودم که بعد از لیسانس مدیریت، وارد سوره شدم و بازیگری آموختم.

 بهترین کتابی که خواندید؟

«سرزمین گوجه‌های سبز» اثر هرتا مولر که یک زن قدرتمند در رمان‌نویسی است و برای این کتاب هم جایزه گرفت.

بازیگری در سینما را دوست دارید یا تلویزیون؟

 من هرجا که بتوانم نقش جذاب‌تری را خلق کنم، دوست دارم؛ اما به تازگی سینما برایم جذابیت بیشتری نسبت به تلویزیون پیدا کرده است.

شما خارج از کشور زندگی می‌کنید، دوری از وطن برایتان سخت نیست؟

من هر زمانی که دوست داشته باشم، برمی‌گردم. حتی وقتی که پیشنهاد کاری هم نداشته باشم. چون همیشه در رفت‌ و آمد هستم دلتنگی هم به وجود نمی‌آید.

به نظر شما راز ماندگاری یک هنرمند چیست؟

 راز ماندگاری یک هنرمند در کنار هنر نابی که می‌آفریند، به روز بودن و هماهنگ شدن با علم و دانش روز سینما، تشخیص، تعهد و سلامت جسم و روح و افکارش است.

 شیرین‌ترین و تلخ‌ترین خاطره‌تان در دوران کاری؟

 شیرین‌ترین خاطراتم به سریال «خانه به دوش» و کار با رضا عطاران برمی‌گردد، تلخ‌ترین خاطره‌ام فوت «رضا سعیدی» عزیز بود وقتی که من مشغول بازیگری در «رویای خیس» بودم. آقای لیالستانی هم، سریالی را کار می‌کردند و بعد شنیدیم هنرمند ارزشمندمون سرصحنه فوت کردند.

 نظرتان در خصوص بازیگران جوان چیست؟

 بازیگران جوان باید بیایند و کار کنند؛ ولی با دانش و علم زیاد بازیگری. تمرین کنند و ادب و احترام و شأن پیشکسوتان این حرفه‌ را حفظ کنند.

 ویژگی بارز شخصیتی شما؟

 پرانرژی بودن برای همه کارها،  هر کاری را با جان و دل انجام می‌دهم و سمبل کاری نمی‌کنم.

 دوست دارید در چه نقشی بازی کند که تا به حال پیش نیامده‌ است؟

نقش‌های تاریخی، پیش آمده اما کم بودند.

 علاوه بر بازیگری در زمینه‌های دیگر هنر فعالیتی دارید؟

 من هنوز هم قلم خوبی دارم و در بعضی از فضاهای اجتماعی می‌نویسم. «مینیمال‌نویسی» می‌کنم کوتاه، موجز و نغز.

بازیگری در آثار طنز را دوست دارید یا جدی؟

طنز را دوست دارم؛ اما برایم فرقی نمی‌کند در چه ژانری بازیگری کنم، مهم نقش است که دوست داشته باشم.

نظرتان در مورد «رضا عطاران»؟

رضا عطاران بی‌نظیر است. در آثاری به کارگردانی او بازیگری کردم و در چند کار سینمایی با او همبازی بودم. در همه‌ امور حرفه‌ای، درست و دوست‌داشتنی است. خلاصه فوق‌العاده است.

 توصیه شما به علاقه‌مندان بازیگری؟

 توصیه را کسی گوش نمی‌کند، همه می‌خواهند زود، تند و سریع مشهور شوند. آن هم نه یک بازیگر محبوب؛ اما برای آن دسته که گوش شنوا دارند عرض می‌کنم، سخت بخواهید بازیگر شوید، سخت بخوانید و سخت‌ تمرین کنید، زیاد فیلم ببینید و در دیدن فیلم‌ها توجه و دقت داشته و بر جامعه‌ای که زندگی می‌کنید، اشراف داشته باشید، همراه با صبر و پشتکار.

 کلام پایانی شما!

 زیاد اهل شکایت نیستم، اما در حق من همیشه اجحاف شده و از این اتفاق متنفرم؛ اما نگفتم و شلوغ‌بازی در نیاوردم. امیدوارم روزی هنر قدر هنرمند متعهد را بداند.

عکسهای فلور نظری

فیلم های فلور نظری

رویای خیس به کارگردانی پوران درخشنده
    بچه‌های ابدی به کارگردانی پوران درخشنده
    نسویه حساب به کارگردانی تهمینه میلانی
    بیداری به کارگردانی فرزاد موتمن

    کلاهی برای باران به کارگردانی مسعود نوابی
    زندگی شیرین به کارگردانی قدرت الله صلح میرزایی
    شیر و عسل به کارگردانی آرش معیریان
    فصه دل ها به کارگردانی هوشنگ درویش‌پور

    تب به کارگردانی رضا کریمی
    تپلی به کارگردانی هوشنگ درویش‌پور
    در شب عروسی به کارگردانی رضا قهرمانی
    مامان بهروز من را زد به کارگردانی عباس مرادیان

    کنسرت روی آب به کارگردانی جهانگیر جهانگیری
    فیلادلفی به کارگردانی مجتبی اسدی پور اسماعیل رحیم پور
    یکی برای همه به کارگردانی محمد آهنگرانی
    چهارباندی به کارگردانی محمدجعفر باقری نیا

فلور نظری ,بیوگرافی فلور نظری ,عکس فلور نظری

سریالهای فلور نظری

پزشکان به کارگردانی مسعود کرامتی
    بگذار آفتاب برآید به کارگردانی حسین مختاری
    ماجراهای نیکو به کارگردانی مسعود کرامتی

    فریاد بی صدا به کارگردانی جهانگیر جهانگیری
    کیمیای مهر به کارگردانی محمدتقی رنجبر
    باغ ستاره به کارگردانی شیرین جاهد

    مزرعه آفتابگردان به کارگردانی فریدون حسن پور
    رستوران خانوادگی به کارگردانی سعید سهیلی زاده
    همسفر به کارگردانی قاسم جعفری

    مسافری از هند به کارگردانی قاسم جعفری
    پرواز در حباب به کارگردانی سیروس مقدم
    خانه به دوش به کارگردانی رضا عطاران
    متهم گریخت به کارگردانی رضا عطاران

    تب سرد به کارگردانی علیرضا افخمی
    فصل زرد به کارگردانی محمدرضا زهتابی
    مرد دوهزارچهره به کارگردانی مهران مدیری

    آسمان همیشه ابری نیست به کارگردانی سعید عالم زاده
    چمدان به کارگردانی خسرو ملکان
    کارآگاه لطفی به کارگردانی حسین قناعت
    تکیه بر باد به کارگردانی محمود معظمی

    دوران سرکشی به کارگردانی کمال تبریزی
    قلب به کارگردانی مسعود تکاور
    هویت به کارگردانی مهدی ودادی

    چراغ جادو به کارگردانی همایون اسعدیان
    ارث بابام به کارگردانی جواد رضویان
    غیرمحرمانه به کارگردانی مسعود رسام

    شهرباران به کارگردانی سید جواد هاشمی
    عملیات ۱۲۵ یک به کارگردانی بهروز افخمی

    سپید مثل ستاره به کارگردانی جواد روستایی
    قهر و آشتی به کارگردانی علی ژکان
سریال گسل به کارگردانی علیرضا بذر افشان

 

۰۹ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی سیما تیرانداز و همسرش

سیما تیرانداز

بیوگرافی و زندگینامه

سیما تیرانداز بازیگر سینما تلویزیون وی متولد 9 شهریور 1351 در تهران است و 45 سال سن دارد.

تحصیلات : تیرانداز دارای مدرک کارشناسی ادبیات نمایشی از دانشگاه آزاد و کارشناسی ارشد کارگردانی و بازیگری از دانشکده سینما و تاتر است. 

اولین تجربه سینمایی سیما تیرانداز مربوط به سال 1368 می باشد که وی در آن سال در فیلم هامون ساخته داریوش مهرجویی بازی کرد. 

ازدواج ها و همسرش

سیما تیرانداز متاهل است و ازدواج کرده است البته ازدواج اول او با ناصر هاشمی به طلاق منجر شد و بعد از آن با مجید جوزانی ازدواج نمود و یک پسر به اسم آریانا نیز دارد.

سیما تیرانداز و همسر جدیدش

سیما تیرانداز و همسرش

سیما تیرانداز و همسر جدیدش مجید جوزانی

سیما تیرانداز و پسرش آریانا

سیما تیرانداز و پسرش

گفت و گو با سیما تیرانداز 

طولانی ترین روز زندگی تان کی بود؟ چرا به نظرتان اینقدر طولانی آمد؟

– هر موقع منتظر یک خبر فاجعه آمیز بوده ام، طولانی ترین روز زندگی ام بوده، خیلی از این روزها داشتم ولی روزهایی که خیلی به نظرم طولانی می رسند، روزهای امتحانند، روزهایی که بعدازظهر امتحان دارم، صبح تا بعدازظهر خیلی طولانی می گذرد.

سیما تیرانداز ,بیوگرافی سیما تیرانداز ,عکس سیما تیرانداز

اگر آخرین بازمانده زمین باشید، چه کار می کنید؟

– برای حفظ بقا تلاش می کنم. سعی می کنم چیزهایی پیدا کنم که حداقل زنده بمانم. اول می خواستم بگویم که می دوم و ذوق می کنم اما بعد که فکر کردم، دیدم کار عاقلانه این است که اول سعی کنم زنده بمانم!

می خواهید به سیاره دیگری سفر کنید، فقط می توانید یک چیز با خودتان ببرید، چه چیزی را همراه تان برمی دارید؟ چرا؟

– اگر بخواهم فقط یک چیز بردارم، قطعا اول بچه ام را می گذارم زیر بغل و می برم ولی اگر قرار باشد وسیله ای را با خودم ببرم احتمالا تلویزیون را می برم. البته بین تلویزیون و تلفن یک مقدار شک دارم ولی حتما یکی از این دو وسیله است.

اگر فردا صبح از خواب بیدار شوید و بفهمید صندوق دریافت مسیج هایتان در فیس بوک یا وایبر و … به صورت عمومی درآمده، چه کار می کنید؟ چیزی هست که بابت آن خیلی نگران شوید؟

– قطعا یکسری حرف های خصوصی و یکسری غیبت هایی هست که آدم با دوست ها و آشناهایش دارد و اگر اینها عمومی شود، حتما نگران می شوم. خیلی احساس بدی است اگر یکسری افراد اینها را ببینند و آدم خبر نداشته باشد. آنقدرها هم بد نیست اما وقتی خودت خبر داری اوضاع خیلی بدتر است.

اگر به خاطر یک اظهارنظر شخصی در فضای مجازی مورد هجوم کاربران قرار بگیرید، چه کار می کنید؟

– خیلی برایم مهم نیست و با وجود اینکه خیلی به نظر آدم ها احترام می گذارم اما اگر ببینم دارند نظر من را محکوم می کنند، حتما آنها را دیلیت می کنم اما اگر کسی نظر خودش را مطرح کند و با رعایت احترام و اصول اخلاقی بخواهد نظر بدهد سعی می کنم بشنوم اما قبول نمی کنم چون وقتی من یک عقیده ای دارم حتما روی آن خیلی فکر کرده ام. البته نمی توان همه را راضی نگه داشت چون به تعداد آدم های روی زمین نظر وجود دارد.

اگر بخواهید فیلم زندگی یک نفر را بسازید، فیلم چه کسی را می سازید؟

– خیلی پروین اعتصامی را دوست دارم و فروغ فرخزاد را؛ اگر بخواهم زمانی از زندگی یک نفر فیلمی بسازم، ترجیح می دهم فیلم زندگی یکی از این افراد باشد. کلا خانم هایی که در زمان خودشان برجسته می شوند به نظرم خیلی مهمترند تا آقایان.

یک جمله، شعر، ذکری هست که در موقع نگرانی ها آرامتان کند؟ چه جمله ای است؟

– خیلی اهل استفاده از شعر و جمله های حکیمانه نیستم. بیشتر با کلمه ها و جمله های شخصی خودم آرام می شوم، سعی می کنم از دایره واژگان خودم استفاده کنم در این جور مواقع.

سیما تیرانداز و همسرش

اینستاگرام سیما تیرانداز : instagram/sima_tirandaz

به دردنخورترین اختراع بشر چه چیزی بوده است؟ چرا؟

– اختراع به درد نخور که خیلی زیاد است؛ مثلا دماسنج تخم مرغ یا مثلا تخم مرغ آبپزکن، خب این داخل قابلمه هم آبپز می شود، نیازی به این همه دم و دستگاه نیست یا یک وسیله دیگر دیدم که یک کارد لبه دار بود برای خرد کردن سبزی که وقتی سبزی خرد می شد با لبه کارد می توانستی سبزی ها را جمع کنی، من به این اختراع ها، اختراع های جیب مردم را خالی کن می گویم چون تقریبا هیچ فایده ای ندارند.

دوست دارید به چه چالشی دعوت شوید؟ چرا؟ (یا تا به حال دعوت شده اید؟ پذیرفته اید یا نه؟ اگر نه، چرا؟)

– من احساس بدی نسبت به چالش ها ندارم و خیلی هم به نظرم جالب نیستند. اتفاقی که در آن می افتد مهمتر است؛ مثلا چالش سطل آب یخ را کاملا قبول دارم و کلا اینکه آدم ها را دعوت می کنی به تجربه یک لحظه احساس درد مشترک با یک بیمار به نظرم خوب است. تازگی هم یک چالشی به راه افتاده بود به نام چالش هنرپیشه ها و مادرانشان که آن هم به نظرم خیلی بد نیست اما به نظرم به هر مسئله ای بایدبه شکل درستش نگاه کرد. در کل اگر دعوت بشوم به نظرم بانمک است اگر هم دعوت نشوم، فرقی نمی کند.

همین الان چه کسی، چه کار کند خیلی ذوق خواهید کرد؟

– همین الان اگر در خانه را بزنند و بگویندی ک چمدان پول برنده شده اید، خیلی هیجان انگیز است! اگر در بزنند و ببینم دوستانی که خیلی دوست شان دارم پشت درند هم خیلی خوشحال می شوم. دیگر اینکه اگر همین الان بگویند تمام بلیت های نمایشم در 30 روز آینده پیش فروش شده و حتی به بازار سیاه هم کشیده شده خیلی ذوق می کنم.

اگر مجبور باشید بین یک اورانگوتان، ایگوانا، اسب آبی و زرافه یکی را به عنوان حیوان خانگی یک هفته نگه دارید، کدام را انتخاب می کنید؟

– زرافه حتما، از اورانگوتان و اسب آبی خیلی بهتر است.

دوست دارید جای کدام کاراکتر داستان/ فیلم های عاشقانه باشید؟ یا دوست دارید کدام فیلم را دو نفره ببینید؟

– من همیشه دوست داشتم نقش ژولیت را در رومئو و ژولیت بازی کنم اما کلا دوست ندارم جای یک کاراکتر زندگی کنم چون اکثر کاراکترهاو شخصیت ها با مشکلات دست و پنجه نرم می کنند و اما جای شخصیت های دانشمند دوست داشتم زندگی کنم؛ شخصیت هایی مثل ماری کوری یا مادر ترزا چون اینها اگر با مشکلات هم مواجه بوده اند، حداقل مثمرثمر واقع شده اند.

تا به حال اسمتان را در گوگل سرچ کرده اید؟ هر چند وقت یک بار این کار را می کنید؟

– بله، سرچ کرده ام و آخرین بار فکر می کنم حدود شش هفت ماه قبل بود؛ آن هم برای پیگیری اطلاعات نمایشم بود و خیلی دنبار اخبار و حاشیه نیستم چون خیلی وقت ها یک نفر یک چیزی می نویسد و به عنوان حقیقت پراکنده می شود با اینکه منبع مشخصی هم ندارد.

می توانید جایی/ کسی/ چیزی را نام ببرید که زندگی تان را به دو قسمت قبل و بعد تقسیم کرده باشد؟ قبلش چی فکر می کردید، بعدش چی؟

– فکر می کنم وقتی در سال 80 خانه خریدم، کلا شکل زندگی ام و مسئولیت هایم عوض شد. قبل از آن با مادرم زندگی می کردم و شکلی دیگر اما وقتی خانه خریدم در موقعیت متفاوتی قرار گرفتم. قبل از آن به دنبال درس خواندن و «ز گهواره تا گور دانش بجوی» و … بودم اما در سال 80 بیشتر به فکر مستقل شدن و موفقیت در کار و کارگردانی و … افتادم.

اگر فردا دنیا تمام شود، چه کار انجام نداده ای دارید؟

– یک میهمانی می گیرم و همه را دعوت می کنم، سعی می کنم با دوستانم بگوییم و بخندیم و در آخر هم همه با هم بمیریم و تنها نباشیم.

سیما تیرانداز

به نظر شما آخرش چه می شود؟!

– آخرش چیز خاصی اتفاق نمی افتد، آخرش همین لحظه ای است که الان هست. یک ثانیه بعد می تواند آخرش باشد. من سعی می کنم هیچ وقت به آخرش فکر نکنم و از همین آنی که الان هست، لذت ببرم.

فیلم های سیمایی تیر انداز

هامون (داریوش مهرجویی ۱۳۶۸)
بانو (داریوش مهرجویی ۱۳۷۰)
سایه‌های هجوم (احمد امینی ۱۳۷۱)

جاده عشق (رجب محمدین ۱۳۷۲)
پاداش سکوت (مازیار میری ۱۳۸۵)
شکلات داغ (حامد کلاهداری ۱۳۸۸)

ع ش ق (قاسم جعفری ۱۳۹۳)
وروجک‌ها (فرزاد اژدری ۱۳۹۳)
فراری (علیرضا داوودنژاد ۱۳۹۴)
ماجان (رحمان سیفی‌آزاد ۱۳۹۵)

بیوگرافی سیما تیرانداز

سریال های سیما تیرانداز 

آئینه (سری سوم) (۱۳۶۶)
پنجره‌ای رو به آفتاب (۱۳۷۰)
زندگی (۱۳۷۱–۱۳۷۰)
پنجره‌ای رو به باغچه (۱۳۷۲)

پشت پردهٔ تخت طاووس (۱۳۷۴)
بی‌بی‌یون (۱۳۷۴)
دور باغ گذشت (۱۳۷۴)
وکلای جوان (۱۳۷۵–۱۳۷۴)

دومین انفجار (۱۳۷۵)
آژانس دوستی (۱۳۷۶)
قصه‌های شهرک سینمایی (۱۳۷۹–۱۳۷۸)
چای قند پهلو (۱۳۸۰)

جوانی (۱۳۸۰)
باران عشق (۱۳۸۰)
خانه‌ای در تاریکی (۱۳۸۲)
حلقه سبز (۱۳۸۶)

در چشم باد (۱۳۸۲)
ستایش (۹۰–۱۳۸۸)
سی‌امین روز (۱۳۸۹)
چهار بهار (تله‌فیلم ۱۳۸۶)

پس از مه (تله‌فیلم)
سرگیجه (تله فیلم، ۱۳۸۷)
دودکش (۱۳۹۲)
ستایش ۲ (۱۳۹۲)

بین خودمون
نفس گرم (۱۳۹۴)
پادری (۱۳۹۵)

عکس سیما تیرانداز

تاتر های سیما تیرانداز

مرگ یزدگرد(بازیگر ۱۳۷۰)
هتل عروس (کارگردان)
دخترک شب طولانی (کارگردان)

محاله فکر کنید اینطوری هم ممکنه بشه (کارگردان و بازیگر)
تله تئاتر بازرس کل (بازیگر ۱۳۸۱)
نمایش حیات خلوت (بازیگر ۱۳۸۵)

نمایش مانیفست چو (بازیگر ۱۳۸۷)
نمایش پری خوانی عشق و سنگ (بازیگر ۱۳۸۹)
نمایش آواز از دورترین کرانه مه آلود زمین (بازیگر ۱۳۸۹)

نمایش خانمچه و مهتابی (بازیگر ۱۳۸۹)
نمایش خدای کشتار (بازیگر ۱۳۹۲)
نمایش تقدیر بازان (کارگردان، بازیگر، طراح لباس، طراح نور ۱۳۹۴)
نیازمندیها (طراح و کارگردان ۱۳۹۵)

 

۰۲ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

ویدا جوان و همسرش

ویدا جوان

بیوگرافی و زندگینامه

ویدا جوان بازیگر سینما و تلویزیون متولد تهران می باشد.

تحصیلات : وی لیسانس حسابداری طراح و ایده پرداز و دانش آموخته بازیگری تئاتر در کانون آموزشهای استاد حمید سمندریان می باشد.

او با بازی در سریال زمانه در سال 91 به خوبی شناخته شد.

بعد از آن در مجموعه پژمان,شمعدونی,آسمان من و به تازگی در سریال ماه و پلنگ به کارگردانی احمد امینی در نقش کتایون حضور داشته اشت.

ازدواج و همسرش

ویدا جوان چند سالی است که ازدواج کرده است و متاهل می باشد و اسم همسر او آیلا تهرانی می باشد.

عکس ویدا جوان و همسرش

ویدا جوان و همسرش

گفتگو با ویدا جوان و همسر او

شیفته جسارت ویدا شدم

ایلا تهرانی: راستش را بخواهید آن چیزی که باعث شد من شیفته ویدا شودم و در تصمیم گیری ام برای ازدواج با او مصمم شوم. جسارت و قدرتی بود که در او وجود داشت، چیزی که این روزها کمتر به چشم می خورد.

دوبله باعث آشنایی ما شد

ویدا جوان: حکایت آشنایی من و ایلا به چند سال قبل بازمی گردد، یکی از دوستانم که از علاقه ام به دوبله باخبر بود مرا به استودیو ضبط صدای «ایلا» برد تا تست دهم. طی همین جلساتی که به آنجا می رفتم و با ایلا صحبت می کردیم به این نتیجه رسیدیم که علایق مشترکمان در رنگ ها، هنر و مسائل عمیق زندگی بسیار است و حتی پس از ازدواج تفاهم ما دو نفر برای خانواده هایمان هم خیلی جالب بود.

vida javan

وقتی ویدا به خواستگاری ایلا می رود!

ایلا تهرانی: راستش را بخواهید در ازدواج ما بسیاری از چیزها از جمله مراسم خواستگاری و مراسم عقد و عروسی به شیوه های رایج برگزار نشد و سعی کردیم ضمن احترام به سنت آنطور که خودمان دوست داریم این مراسم را برگزار کنیم، اتفاقی که در خواستگاری ما رخ داد و شاید به نظر برخی ها حتی نامتعارف به نظر برسد این بود که ویدا از من خواستگاری کرد و من هم آنقدر از این حرکت او شگفت زده شدم که بدون درنگ به او پاسخ مثبت دادم. معمولا دخترها در ذهن شان است که مرد رویایی شان سوار اسب سفید شود و به خواستگاری آنها بیاید، در حالی که ویدا این قاعده را به هم زد و با اسب سفید به خواستگاریم آمد و من را با خودش برد.

کتاب شعر به جای دسته گل و شیرینی در شب خواستگاری

ایلا تهرانی: ما دوست داشتیم به سنت ها احترام بگذاریم و حرمت بزرگترها را هم نگه داریم. به همین خاطر دوست داشتیم با اجرای برخی از مراسم به خانواده مان نشان دهیم که برای آنها ارزش قائل هستیم و به همین خاطر مراسم رسمی خواستگاری ما به شکلی کاملا متفاوت و البته جالب برگزار شد تا مان از این طریق نشان دهیم که ضمن حفظ سنت ها نگاه و باورهای خودمان را برای ازدواج داریم به طور مثال وقتی به خواستگاری ویدا رفتم به جای گل و شیرینی کتاب سعدی را برای ما در ویدا و دو جلد از کتاب های هوشنگ ابتهاج را برای خود او هدیه بودم. این موضوع برای هر دوی ما بسیار عزیز و دوست داشتنی بود.

مهریه عروس خانم 7000 شاخه گل رز

ایلا تهرانی: من و ویدا دوست داشتیم آنطور که دوست داریم زندگیمان را شروع کنیم و به شدت هم بر این باور بودیم که عشق و صداقتی که در زندگی ما وجود دارد باعث خوشبختی ما می شود.
به همین خاطر وقت بحث مهریه به میان آمد ویدا مهریه 7000 شاخه گل رز هلندی به رنگ های سفید، قرمز و زرد را انتخاب کرد. حتی عاقد هم در مراسم عقد از این مهریه ویدا تعجب کرد. در هر حال من در طول این سال ها سعی می کنم به مناسبت های مختلف برای همسرم شاخه گلی را بخرم.

طبخ شام عروسی توسط مادرشوهر

ویدا جوان: دستپخت مادر ایلا در بین فامیل شان زبانزد است، به همین خاطر تصمیم گرفتیم برای اینکه همه در آن شب از مهمانی نهایت لذت را ببرند شام عروسی را خودش تهیه کند. بنده خدا از سه روز مانده به مراسم در تدارک طبخ شام بودند و همین کار ایشان باعث شد که همه از آن شب خاطرات بسیاری در ذهن شان رقم بخورد.

از برگزاری روز عروسی مان بی خبر بودیم

ایلا تهرانی: من و ویدا بعد از اینکه مراسم نامزدی را برگزار کردیم چندان به فکر برگزاری مراسم عروسی نبودیم، هر دو سرمان با کار گرم بود و از آنجا که هیچ کداممان درگیر و دار برگزاری مراسم عروسی پرهزینه بودیم ترجیح می دادیم همه چیز به شکل ساده برگزار شود تا اینکه پدر و مادرهایمان ما را سورپرایز کردند و در باغچه منزل عمه ام یک مراسم با 180 نفر مهمان برگزار کردند. ما خودمان از برگزاری این مراسم کاملا بی اطلاع بودیم و زمانی به ما گفتند که ما تنها 3-2 ساعت برای آماده شدن فرصت داشتیم. در هر حال در آن روز ما به نوعی مانند دیگر مدعوین به نوعی مهمان بودیم که البته حسابی هم به ما خوش گذشت.

نقش کتایون در سریال ماه و پلنگ

به خاطر همسرم حاضرم کارم را رها کنم

ویدا جوان: همیشه زندگی شخصی ام برایم نسبت به همه چیز در اولویت قرار داشت وهیچ چیز را حاضر نیستم با خوشبختی ام در زندگی مشترک عوض کنم، به همین خاطر حاضرم به خاطر حفظ زندگی ام، حتی قید بازیگری را بزنم.

من و همسرم عاشق یکدیگر هستیم و زندگی مان را با عشق و علاقه خاصی شروع کردیم و در نهایت این عشق و علاقه به ما کمک زیادی کرد تا یاد بگیریم مشکلات را به اتفاق هم حل کنیم و برای حل آنها از خودگذشتگی داشته باشیم. اگر عشق و علاقه در زندگی مشترک وجود نداشته باشد، افراد دچار نوعی روزمرگی می شوند! شما اینطور فکر نمی کنید.

بیوگرافی ویدا جوان

دستپخت ایلا در حد رستوران های پاریس است

ویدا جوان: من و همسرم در کنار هم به امورات خانه رسیدگی می کنیم چرا که من خودم چندان اه لکار خانه نیستم! بی شک اگر لطف و حمنایت های ایلا نباشد، نمی توانم از پس انجام کارهای خانه به تنهایی بربیایم چرا که من خیلی وقت ها به خاطر بازی تا دیر وقت سر کار هستم و زمانی که به خانه می آیم فرصت چندانی برای انجام کارهای خانه ندارم. اگر هر دوی ما خانه باشیم معمولا به کمک همدیگر آشپزی می کنیم. در واقع همسر من آشپز کم نظیری است و غذایی که طبخ می کند، در حد رستوران های پاریس است. به همین خاطر ترجیح می دهم در خیلی از موارد در حد یک کمک آشپز عمل کنم و اتیاجات او را در آشپزی برایش فراهم کنم.

بی نیازی بزرگترین اتفاق زندگی افراد است

ایلا تهرانی: متاسفانه آن چیزی که باعث می شود افراد نتوانند آنطور که باید از زندگی مشترکشان لذت ببرند این است که مادیات در زندگی شان نقش اول را بازی می کند در حالی که برای رضایت از زندگی باید به نوعی به درجه بی نیازی یا همان کم توقعی رسید. منظور از بی توقعی این نیست که نسبت به کسب درآمد بی اعتنا بود یا به دنبال زندگی بهتر نبود، بلکه منظور این است که شما به جای اینکه مدام در فکر بالا بردن مدل ماشین و تجملات در زندگی تان باشید، به فکر این باشید که از زندگی تان بیشتر لذت ببرید.

ویدا جوان

اینستاگرام ویدا جوان : instagram/vida.javan

سریالهای ویدا جوان

    زمانه به کارگردانی حسن فتحی محصول سال ۱۳۹۱
    پژمان به کارگردانی سروش صحت محصول سال ۱۳۹۲
    آسمان من به کارگردانی محمدرضا آهنج، محصول سال 1393

    شمعدونی به کارگردانی سروش صحت محصول سال ۱۳۹۴
    ماه و پلنگ به کارگردانی احمد امینی محصول سال ۱۳۹۵
    دیوار شیشه‌ای به تهیه‌کنندگی علی اکبر تحویلیان ۱۳۹۵

فیلمهای سینمایی ویدا جوان

    ملبورن (فیلم) به کارگردانی نیما جاویدی محصول سال ۱۳۹۲
    از ما بهترون به کارگردانی مهرداد فرید محصول سال ۱۳۸۷


۰۲ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی و همسر نسرین مقانلو

نسرین مقانلو

بیوگرافی و زندگینامه

نسرین مقانلو بازیگر سینما و تلویزیون متولد 1 تیر 1347 در تهران می باشد و 49 سال سن دارد.

مقانلو فعالیت هنری خود را از سال 1370 با بازی در فیلم دو نیمه سیب ساخته کیانوش عیاری آغاز نمود. 

بازی در فیلم مهمان مامان  و سریال همسفر مهدیفخیم زاده نسرین مقانلو را به عنوان یک بازیگر توانا مطرح کرد.

همسر نسرین مقانلو 

کمال خلیلیان همسر نسرین مقانلو می باشد. 

خلیلیان بازیکن سابق تیم ملی بوده است. 

ماجرای ازدواج او از زبان خودش

سر فیلم «همسر» آقای فخیم‌زاده بود که به خاطر اسمش سرنوشت من را رقم زد و در همان گیرودار ساختش بودیم که برای خواستگاری از من به منزلمان آمدند و بعد از ۵ -۶ سال کار مداوم در عرصه‌های مختلف،‌ با همسرم ازدواج کردم و به آمریکا رفتیم.

البته سالی یک بار به ایران می‌آمدم و به صورت ناپیوسته کارهایی انجام می‌دادم، مثل کار «نابخشوده» مرحوم «ایرج قادری» که هنگام بارداری پسر بزرگم اتفاق افتاد یا «بن بست» اصغر نعیمی که با «فرهاد اصلانی» و «دکتر عزیزی» بازی کردم یا کارهای دیگر، اما چون گرین کارت آمریکا داشتم، مجاز نبودم بیشتر از ۳-۴ ماه در ایران بمانم و باید برمی‌گشتم.

نسرین مقانلو و همسرش

نسرین مقانلو صاحب دو فرزند پسر به اسم های عرشیا و آرین است، هر دو پسرش متولد آمریکا و بزرگ شده و تحصیل کرده آنجا هستند، همسرش هم ساکن آمریکاست

نسرین مقانلو و پسرشعکس خانوادگی نسرین مقانلو

نسرین مقانلو و فرزندانش

نسرین مقانلو و مادرش

عکس نسرین مقانلو و مادرش شهناز نامدار

نسرین مقانلو

گفت و گو با نسرین مقانلو 

با فیلم عیاری وارد سینما شدم

من به واسطه فعالیت پدرم در رشته موسیقی و مادرم در تئاتر با فضای هنر آشنایی کامل داشتم، به همین دلیل از زمان کودکی و نوجوانی فعالیتم در زمینه تئاتر و نمایش را شروع کردم، اما زمانی که تصمیم گرفتم فعالیت حرفه‌ای‌ام در سینما را شروع کنم، با فیلم «دو نیمه سیب» کیانوش عیاری استارت زدم. یادم است برای بازی در این فیلم به همراه مادرم به رستوران رفتیم و اولین حضور من در سینما با کار آقای عیاری رقم خورد. فردای همان روز آقای عیاری به «رسول صدرعاملی» گفت یک دختر تازه وارد معرفی‌ات می‌کنم که همانی است که برای فیلمت دنبالش می‌گشتی؛ بنابراین با بازی در فیلم «قربانی» دومین تجربه‌ام رقم خورد و بلافاصله بعد از آن آقای «تورج منصوری» برای بازی در «بازیچه» از من دعوت کردند و سپس در «امید» آقای حبیب کاوش به ایفای نقش پرداختم. همه اینها در همان سالی اتفاق افتاد که آقای «ابوالفضل پورعرب» هم مشغول بازی در فیلم «عروس» بودند و در جشنواره فیلم فجر آن سال فیلم هر دویمان حضور پیدا کرد، اما هنوز نمی‌دانم چرا آن سال به جز «قربانی»، حدود دو سال از پخش «بازیچه» و «امید» جلوگیری کردند!

بعد از آن اتفاقات در کار «همه دختران من» آقای صلح میرزایی بازی کردم و با خودم به این نتیجه رسیدم که اگر قرار است کارهایی که در سینما بازی می‌کنم پخش نشود، بهتر است مدتی در آن فعالیت نکنم، به همین خاطر دوباره به اداره تئاتر برگشتم و کارم را همانجا ادامه دادم تا اینکه آقایان دستگردی و پاکدل آنجا از من دعوت کردند برای بازی در سریال تلویزیونی «لبخند زندگی» با حضور پیشکسوت عزیزم خانم «ثریا قاسمی» که اولین حضور در تلویزیون هم برای من اتفاق افتاد. بلافاصله بعد از پایان «لبخند زندگی»، فیلم «آخرین سند» پیشنهاد شد که زمانی پخش شد که «امید» و «بازیچه» هم رفع ممنوعیت شده بودند و همزمان ۳ فیلم روی پرده داشتم.

بیوگرافی نسرین مقانلو

اینستاگرام نسرین مقانلو : instagram / NasrinMoghanloo

سطحی نگر نیستم

چون سطحی نگر نیستم و همیشه آن روی زندگی را هم می‌بینم. دوست دارم همیشه در پس ذهن مردم همان شخصیتی که دوستم دارند باقی بمانم. این واقعیت زندگی است که چه بخواهید و چه نخواهید، بالاخره یک روز مجبور به رفتن خواهید بود. بهتر است آدم‌ها با واقعیت زندگی کنند، حتی اگر تلخ باشد؛ مثلاً من از ۲۰ ۱۹ سالگی کارم را شروع کرده‌ام و الان می‌بینم ۴۳ سالم است؛ این را که نمی‌توانم کتمان کنم! «رویا» شیرین است، اما کم اتفاق می‌افتد؛ رویای من این بود که یک بازیگر شوم، همین اتفاق هم افتاد و رویای بعدی‌ام این بود که بتوانم جایگاهی به دست بیاورم که به واسطه‌اش همیشه در قلب مردمم باشم. همیشه به خدا گفتم ازت می‌خواهم هیچ وقت سلامت جسم و روح و اعتبار هیچ بنده‌ای را نگیری و این را برای خودم هم خواسته‌ام؛‌ اگر این سه اصل را داشته باشی، خدا کمکت می‌کند به هر آنچه در زندگی می‌خواهی برسی.

و به ایران آمدم…

۱۰ سال پیش بالاخره تصمیم گرفتم با همسرم صحبت کنم و میزان دلتنگی و علاقه‌ام به کارم را به او گفتم، خوشبختانه او هم قبول کرد به همراه بچه‌ها به ایران برگردیم تا بتوانم بدون دغدغه و استرس به کارم برسم. «دختری در قفس» آقای صلح میرزایی اولین فیلمم بعد از آن دوران بود و بعد از آن برای بازی در سریال «مسافری از هند» از من دعوت شد. خدا را شکر از آن زمان تا امروز این حضور تداوم یافته است.

ازدواج، فرصتی برای امتحان کردن خودم

با ازدواج، عاشق شدم و با خودم فکر کردم این بهترین فرصت برای امتحان کردن خودم است که آیا می‌توانم مدتی از آنچه دوست دارم، دور باشم یا نه! آن ۱۰ سال خیلی بر من سخت گذشت؛ بسیار دلتنگ بودم، خیلی شب‌ها می‌نشستم برنامه «چشم‌انداز» را می‌دیدم، همکارانم را نگاه می‌کردم، گریه می‌کردم، فیلم‌هایی را که بازی کرده بودم را نگاه می‌کردم

و… همسرم هم همیشه بابت این دلتنگی من ناراحت بود و همیشه می‌گفت من هر کاری برای تو بکنم، خوشحال نیستی! واقعاًَ‌ همیشه از او ممنونم که بعد از ازدواج‌مان کاملاً حمایتم کرد و همچنین بچه‌هایم که شرایط زندگی و دوری‌ام را تحمل می‌کنند و با این موضوع که هر ۲-۳ سال یک بار به ایران می‌آیند و کنارم هستند یا من تنها سالی چند بار می‌توانم پیش‌شان بروم، کنار آمده‌اند. واقعاً خیلی سخت است که هم زندگی هنری‌ات را داشته باشی و هم زندگی شخصی‌ات را. اما همه اینها را مدیون همسر و بچه‌هایم هستم که اجازه دادند برگردم و دوباره همان کاری را انجام دهم که دغدغه و مورد علاقه‌ام است.

نسرین مقانلو

دوست ندارم در خارج از کشور زندگی کنم

هر داستانی که در هر کشوری نگارش می‌شود و بازیگرانش آن را به تصویر می‌کشند، واقعیت‌های اجتماع شان است. ناهنجاری‌هایی است که در اجتماع‌شان وجود دارد. ولی در کشور ما به ما اجازه این کار را نمی‌دهند! اصولاً دوست ندارم چیزی که ریا به حساب می‌آید به تصویر کشیده شود! مگر نه اینکه ما یک رسانه‌ایم؟

خب باید مسئولان‌مان اجازه دهند مشکلاتی که در جامعه‌مان وجود دارد را به واسطه نوشته نویسندگان‌مان به تصویر بکشیم تا بتوانیم مشکلی از مشکلات مردمان کم کنیم، دردی از دلشان برداریم، آرامشی بهشان بدهیم تا زندگی‌شان بهتر پیش برود. اگر مردم این همذات پنداری را با ما داشته باشند، قطعاً ما هم احساس خستگی نخواهیم کرد.

من ارتباط بسیار نزدیک با مردمم دارم؛ باور کنید اتفاق افتاده با یکی از همکارانم در حال گذر از خیابان بودیم و دستفروشی لقمه نان و پنیری به من تعارف کرد و من هم آن را قبول کردم، همکارم از من پرسید چه جوری این لقمه را از دست کثیف یک دستفروش قبول می‌کنی؟ من هم با افتخار به او گفتم معلوم است تعارفش را می‌پذیرم، چون من برای این مردم هستم، چون دارم با همین آدم‌ها زندگی می‌کنم. شاید یکی از دلایلی که چندان دوست ندارم در خارج از کشور زندگی کنم، به این خاطر باشد که نمی‌توانم با آدم‌های آنجا ارتباط برقرار کنم، ولی با مردم خودم می‌توانم. نمی‌توانم بی‌تفاوت از کنار مشکلات آدمی که می‌توانم بهش کمک کنم، بگذرم! من جور دیگری بزرگ شده‌ام. دوست دارم آن مشکل و دردی که جامعه‌ام به آن دچار است را کار کنم اما متاسفانه قصه‌ای نمی‌بینم که آرامم کند تا بگویم «آخی، بالاخره توانستم به عنوان یک رسانه قدمی برای خدمت به مردمم بردارم.» هر آنچه می‌خوانم، می‌بینم یک فرد عادی هم می‌تواند آن را کار کند و نیازی به من نیست!

عکس بی حجاب نسرین مقانلو

ایرانی‌ها خوش قلب و مهمان نوازند

من ایرانی‌ها را آدم‌های خوش قلب و مهمان نوازی می‌دانم. درست است شرایط خیلی چیزها و آدم‌ها را تغییر داده، اما ایرانی جماعت خوش ذات است. افتخار می‌کنم که یک ایرانی هستم. خیلی‌ها در آمریکا تصور می‌کردند من اسپانیایی یا مکزیکی هستم! این موضوع خیلی به من برمی‌خورد، آنقدر که با تاکید و افتخار ملیتم را به آنها می‌گفتم. با وجودی که پسرهایم در آمریکا به دنیا آمده‌اند، اما هر آنچه یک شهروند ایرانی باید از کشورش بداند را می‌دانند و مذهب مسلمانی‌شان را دارند، چون من خواسته‌ام که اینگونه بار بیایند.

اعتماد راسخ دارم اگر آدم بچه‌هایش را با خدا و کلام قرآن آشنا کند، هیچ وقت به خطا نخواهند رفت؛ همان کاری که مادرم با من کرد. فعلاً که در ایران به دنیا آمده‌ام و نمی‌توانم آن را با هیچ جای دیگر معاوضه کنم، وابستگی بد و شدیدی به این مملکت دارم و هیچ چیز خارج برایم جذابیت ندارد، چون تفکراتم با آدم‌های دیگر زمین تا آسمان فرق دارد و زندگی را جور دیگری می‌بینم؛ مثلاً وقتی خارج از ایران هستم، دوست دارم به محله‌های عجیب و غریب سیاه‌پوست‌ها و دیگر آدم‌هایشان بروم، ازشان فیلم بگیرم و تصاویرشان را روزی به یک فیلم تبدیل کنم.

اتفاقاً خیلی‌ها از من می‌پرسند چرا کارگردانی نمی‌کنی؟ من هم می‌گویم وقتی قرار است ممیزی بخورد، چرا باید این کار را انجام بدهم؟! اگر قرار است روزی چیزی بسازم، دلم می‌خواهد واقعیتش را بسازم که متاسفانه این شرایط هر روز در حال بدتر شدن است و این مسئله خیلی اذیتم می‌کند. با همه اینها دلم می‌خواهد ایرانی باقی بمانم و در کنار مردم خودم زندگی کنم. دلم می‌خواهد ما بازیگرها و مسئولان دست به دست هم بدهیم و تلویزیون و سینمای‌مان را زنده نگه داریم. شاید وقتی ببینم دیگر کاری از دستم بر نمی‌آید، بگویم خداحافظ و برگردم پیش همسر و بچه‌هایم.

نسرین مقانلو ,بیوگرافی نسرین مقانلو ,عکس نسرین مقانلو

فیلمهای سینمایی نسرین مقانلو 

پی ۲۲ – حسین قاسمی جامی – ۱۳۹۳
روزگاری عشق و خیانت – داود بیدل – ۱۳۹۲
گناهکاران – فرامرز قریبیان – ۱۳۹۱

بدون اجازه – مرتضی هرندی – ۱۳۹۰
راه بهشت – مهدی صباغ‌زاده – ۱۳۹۰
نفوذی – احمد کاوری و مهدی فیوضی – ۱۳۸۷

سوپر استار – تهمینه میلانی – ۱۳۸۷
ماه‌وش – محمد درمنش – ۱۳۸۶
مهمان مامان – داریوش مهرجویی – ۱۳۸۲

دختری در قفس – قدرت‌الله صلح میرزایی – ۱۳۸۱
بن‌بست (فیلم کوتاه) – اصغر نعیمی – ۱۳۷۸
نابخشوده – ایرج قادری – ۱۳۷۵

همسر – مهدی فخیم زاده – ۱۳۷۲
همه دختران من – اسماعیل سلطانیان – ۱۳۷۲
بازیچه – تورج منصوری – ۱۳۷۲

امید – حبیب کاوش – ۱۳۷۱
قربانی – رسول صدرعاملی – ۱۳۷۰
دو نیمه سیب – کیانوش عیاری – ۱۳۷۰

سریالهای نسرین مقانلو 

  مسابقه ستاره بیست(داور)
آخرین سند1371
لبخند زندگی 1372

مسافری از هند 1381
مختارنامه 1383
حس سوم 1384

ساعت شنی 1387
تله فیلم آبی، گاهی آسمان 1387
دیدار1387

آخرین قاب خالی 1388
قلب یخی 1389
تنهایی لیلا  1394
آرام میگیریم 1395

۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

درسا بختیاری

درسا بختیاری

بیوگرافی و زندگینامه

درسا بختیاری بازیگر جوان می باشد که متولد می باشد.

وی بازیگری را با سریال زیر پای مادر به کارگردانی بهرنگ توفیقی شروع نموده است که این مجموعه از سریالهای رمضان 96 است که از شبکه یک پخش میگردد.

وی در این سریال نقش ستاره را ایفا می نماید.

ازدواج و همسرش

اطلاعاتی موجود نیست.

درسا بختیاری و همسرش ,درسا بختیاری

اینستاگرام درسا بختیاری

instagram /DorsaBakhtiar

عکسهای درسا بختیاری

عکسهای درسا بختیاری از بازیگران سریال دیباجی

درسا بختیار

فیلم و سریالهای درسا بختیاری

بیوگرافی درسا بختیاری

درسا بختیاری بازیگر نقش ستاره در سریال زیر پای مادر

۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی مهدی سلطانی و همسرش و دخترش

مهدی سلطانی ,بیوگرافی مهدی سلطانی ,عکس مهدی سلطانی

بیوگرافی و زندگینامه

مهدی سلطانی بازیگر سینما و تلویزیون ایران متولد سال 1350 در شیراز می باشد و 46 سال سن دارد.

تحصیلات :وی دارای مدرک دکترای تاتر از فرانسه می باشد.

مهدی سلطانی در حال حاضر عضو هیئت علمی و استادیار دانشکده هنرهای نمایشی و موسیقی پردیس هنرهای زیبا دانشگاه تهران است.

وی فعالیت هنری و بازیگری خود را از سال 1374 با حضور در مجموعه کاراگاه ساخته حسن هدایت آغاز نمود.

آخرین حضور او در تلویزیون در سریال زیر پای مادر در نقش اسماعیل نفر می باشد.

ازدواج و همسرش

مهدی سلطانی چندین سال است که ازدواج کرده است و متاهل است و یک دختر به اسم روژا نیز دارد که سال 92 به دنیا آمد.

مهدی سلطانی و دخترش

عکس مهدی سلطانی و دخترش

مهدی سلطانی و دخترش روژا

گفتگو با مهدی سلطانی

بسیاری از منتقدان با توجه به نقش هایی که ایفا کردید و میزان اثرگذاری و تکنیک بازیگری شما نقدهای مثبتی برای شما نوشتند و شما را یکی از چهره های سال بازیگری انتخاب کردند. در واقع شما انتخاب های درستی برای ایفای نقش داشتید و چه در تئاتر و چه در رسانه های دیگر حضور بسیار مثبتی داشتید. یک سوال اساسی که پیش می آید این است که آیا «متن» در انتخاب های شما سهم بیشتری داشته یا «نقش»؟ نظرتان چیست؟

– اینکه منتقدان نظر مثبتی به من داشتند و من را به عنوان یکی از بازیگران انتخاب کردند دم شان گرم باشد. امیدوارم شایستگی چنین انتخابی را داشته باشم اما در پاسخ به سوال شما که چرا این نقش ها را انتخاب کردم باید به چند نکته اشاره کنم. عوامل متعددی در این انتخاب ها دخیل هستند و هر کدام اثرگذاری خود را خواهند داشت. در وهله اول، کارگردان یک فیلم، سریال یا تئاتر است. در وهله دوم، متن نمایشی است. در وهله سوم، نقش و کاراکتری است که قرار است آن را ایفا کنم و در آخر، عوامل و گروه بازیگران اثر نمایشی است.

دوران جوانی مهدی سلطانی

عکسی از دوران جوانی مهدی سلطانی سروستانی

اینستاگرام مهدی سلطانی : Instagram / MehdiSoltanisarvestani

در مورد سریال شهرزاد باید بگویم که همه چیز خوب بود و هیچ جای شکی برای من باقی نمانده بود. کارگردان حسن فتحی بود. نویسنده خود آقای فتحی به همراه نغمه ثمینی بود. نقش بسیار جذاب بود و گروه بازیگران هم در سطح بالایی قرار داشت. خوشبختانه وقت من هم آزاد بود و به من اجازه می داد در خدمت کار باشم.

سریال بعدی «کیمیا» بود که از شبکه دوم سیما پخش می شد. در گذشته تجربه کار با افشار را در سریال «مادرانه» داشتم. از آن سریال گذشته تجربیات و خاطرات خوبی داشتم. نویسنده کار هم بهبهانی بود. ایشان به عنوان یک درام نویس حرفه ای کارهای درخشانی از جمله «نرگس» و «خاک سرخ» داشتند. نقشی هم که به من پیشنهاد شد، برایم جای کار بسیاری برای خلاقیت و ایجاد فضایی دیگر داشت زیرا با یک ساواکی تاکنون چنین برخوردی در آثار نمایشی ما نشده بود.

طی صحبت هایی هم که با کارگردان کار داشتم، قرار بر این شد که ما «قضاوت منفی» نسبت به شخصیت شهرام کامفر نداشته باشیم. من به مثابه یک بازیگر هیچ گاه یک کاراکتر را به شکل منفی بازی نخواهم کرد؛ حتی اگر پرسوناژ یک قاتل بالفطره باشد. از دریچه چشمان نقش به جهان پیرامون می نگرم و از ذهنیت او اتفاقات را تحلیل و پردازش می کنم و تلاش می کنم نقش را قضاوت نکنم.

در مورد تئاتر «خاطرات و کابوس های یک جامه دار از زندگی و قتل میرزاتقی خان فراهانی» همین رخدادهایی که عرض کردم اتفاق افتاد. دکتر علی رفیعی بزرگمرد ورطه هنر تئاتر در این مملکت است که آثار او در تاریخ جای خوش خواهند کرد. ایشان کارهای پربیننده و هنرمندانه ای را ارائه داده اند. موضوع این نمایش مربوط به شخصیت و احوال امیرکبیر بود. نقش پیشنهاد شده به من نیز نقش خود میرزاتقی خان فراهانی بود. تمام این عوامل دست به دست هم دادند و شانس ایفای این نقش به من رسید.

با دنبال کردن نقش ها و کاراکترهایی که ایفا کردید متوجه یک نوع «باور» و «تاثیرگذاری» شدم که شما به نقش ها می دهید. اگر بخواهم به جزییات این پدیده بپردازم باید به همین نمایش «خاطرات و کابوس های یک جامه دار…» اشاره کنم. جهان نمایشی علی رفیعی مخصوصا از نظر بازیگری به شکل «برونگرا» است. یعنی بازیگران با حرکات و گفتار بیرونی، نقش خود را پردازش می کنند. این اجرا شباهت های بسیاری به اجراهای وسوالد میرهولد و برتولت برشت دارد.

mehdi soltani

حتی در همین نمایش ما دیالوگ هایی شبیه به نمایشنامه «گالیله» به قلم برتولت برشت را به گوش می شنویم. اما نوع و جنس بازی شما کمی متفاوت با این رویکرد است. در واقع شاید بشود با کمی مسامحه اسم این شیوه را «درونگرا» نامید. این شیوه در حقیقت روی به سوی «باور نقش» و همینطور شکل های ناتورالیستی تئاتر از جمله «سیستم استانیسلاوسکی» و «متد اکتینگ لی استرازبرگ» دارد. شاید بشود گفت که برای تماشاگر خود شخصیت «امیرکبیر» زنده می شود. پرسش این است که چگونه این تعادل را ایجاد کردید و چگونه به قالب نقش درآمده اید؟ راز این امر را چگونه می شود بررسی کرد؟

– در قدم اول باید بگویم اگر شما نقشی را به شکل «برونی» ایفا کنید، نشانه ضعف نیست. هنر بازیگری به واسطه انواع و اقسام سبک ها و شیوه های بازیگری تعریف می شود. گاهی این سبک ها چنان متقضاد و مختلف هستند که تعاریف بازیگری را نیز دستخوش تصادم قرار می دهند. برای شرح این گوناگونی در دانش بازیگری باید از استاتیسلاوسکی شروع کنم که نظریه پرداز بسیار شناخته شده ای است. او می گوید:«بازیگر باید به گونه ای عمل کند که واقعی به نظر برسد.» تماشاگر نباید حتی یک لحظه فکر کند که یک بازیگر در نقش دیگری فرو رفته است اما یک تئوریسین بزرگ دیگر مانند برتولت برشت اعتقاد دارد که «بازیگر باید به گونه ای عمل کند که واقعی به نظر نرسد.» تماشاگر نباید حتی یک لحظه فکر کند که نقش و اجرای تئاتر واقعی است.

با این اوصاف نگاه ها و تعاریف بازیگری کاملا متفاوت هستند اما به این نکته توجه کنید که هیچ کدام دروغ نمی گویند. زیرا هنر بستر سلیقه ها و تئوری هاست. کلید اصلی این است که بتوانید با مخاطب خود ارتباط برقرار کنید و اندیشه یا احساسی را که می خواهید به تماشاگر انتقال بدهید، به مقصر برسد. فرقی نمی کند که شما به کدام شیوه عمل کنید. به قول شما می توان به سوی شیوه میرهولد و برشت پیش رفت یا به سمت شیوه استانیسلاوسکی حرکت کرد. من اعتقاد دارم برای اینکه تماشاگر متقاعد بشود باید در وهله اول خود بازیگر متقاعد بشود.

اگر من به منزله بازیگر یک «کنش»، «حرکت»، «دیالوگ» یا «میزانسنی» را ایفا می کنم که به آن «باور» نداشته باشم، در پی آن تماشاگر نیز آن را باور نخواهد کرد. حتی می توانم چنین بگویم که اگر 20 درصد به باور رسیده باشم متعاقبا تماشاگر نیز 20 درصد باور خواهد کرد. به همین میزان تا 100 درصد نیز حساب کنید. هدف من در بازیگری باور نقش است؛ سپس تماشاگر هم آن نقش را باور خواهد کرد. این امر را تا آنجا که «متن»، «کارگردان» و هر نوع عامل دیگری به من اجازه بدهد انجام خواهم داد.

یک نکته بسیار جالب در بازیگر این است که اکثر قریب به اتفاق بازیگران تئاتر وقتی به ورطه سینما و تلویزیون وارد می شوند به شکلی ناهنجار ظاهر نقش خود را ایفا می کنند. در واقع نمی توانند خود را با محدودیت ها و گزینه های یک رسانه دیگر وفق بدهند و به قول معروف عرصه را می بازند اما این اتفاق نه تنها برای شما نیفتاد بلکه در هر مدیومی که ظاهر شدید توانستید به نحو احسن ایفای نقش کنید و نقدهای مثبتی را دریافت کنید. می خواهیم کشف کنیم که مهدی سلطانی چگونه این کار را انجام داده است؟

– به نظر من باید در ابتدا نقش را به دو بخش کلی تقسیم کرد. در وهله اول، «رسیدن به نقش» مهم است و در وهله بعدی «چگونگی ایفای نقش» درجه اهمیت بالایی دارد. در رسیدن به نقش تئاتر، سینما و تلویزیون با یکدیگر تفاوت ماهوی ندارند. اگر کاراکتر شما امیرکبیر است، باید به آن نقش برسید. وقتی این مرحله را انجام دادید به چگونگی ایفای نقش می رسید. حالا شما می بینید که نقشی را که به آن رسیده اید، باید چگونه در این مدیوم ایفا کنید.

باید نقش را متناسب با رسانه مورد نظر بکنید و این امر از اوجب واجبات است. شما می توانید یک قاشق نمک را در یک قابلمه کوچک بریزید و در انتها متوجه می شوید شور شده است. یا یک قاشق نمک را در یک دیگ بزرگتر بریزید و ببینید که چقدر بی نمک شده است. به نظر من این مثال می تواند به خوبی نشان بدهد که چگونگی ایفای نقش را دریابید. باید بسنجید که چه مقدار نمک در غذای خود بریزید تا شور یا بی نمک نشود. تجربه بازیگری در تئاتر نکات مهمی را به یک بازیگر هدیه می دهد.

بیوگرافی مهدی سلطانی

تا به حال شده است که در سینما مخصوصا در سینمای جهان بازی یک هنرمند را ببینید و به شدت تحت تاثیر بازی او قرار بگیرید؟ یعنی با خود بگویید خدای من چقدر این بازیگر درست و دقیق بازی می کند؟

– من بازی های دنیل دی لوئیس را بسیار دوست دارم، مخصوصا در فیلم «دارودسته نیویورکی» به کارگردانی مارتین اسکورسیزی خیلی دقیق بود. بازی های داستین هافمن و استیو مک کوئین در فیلم «پاپیون» به نظرم بی نظیر است. بازی مارلون براندو در فیلم «پدرخوانده 1» فوق العاده است. چند بازیگر و فیلم دیگر را بسیار می پسندم ولی این سه فیلم را به عنوان سه اثر برتر انتخاب می کنم.

تا به حال تحت تاثیر این بازیگران قرار گرفته اید؟ یعنی به عنوان یک الگو یا حتی ی گزینه برای انجام یک کنش یا یک دیالوگ از این بازیگران نشانه ای را دریافت کرده اید؟ یا همیشه با خود عهد بسته اید که تحت تاثیر هیچ هنرمند دیگری قرار نگیرید؟

– من معتقدم یک بازیگر باید منحصر به فرد باشد. یعنی یک بازیگر باید متناسب با آن شرایط مفروض عمل بکند که اگر چنین بشود یگانه می شود. به نظرم باید همیشه شبیه به خودت باشی. این امر فقط در مورد یک نقش نباید اتفاق بیفتد. باید در مورد همه کاراکترها چنین شود. شما یک بازیگر به خصوص هستید که توانسته اید آن نقش را آن گونه بازی کنید و اگر بازیگر دیگری بود به شکل متفاوتی آن نقش را ایفا می کرد. یک نقش از درونیات و فیلتر ذهنیت و تجربیات یک بازیگر به خصوص می گذرد و به منصه ظهور می رسد. واقعیات پیرامون، شخصیت و گذشته یک هنرمند شیوه ایفای نقش او را تعیین می کند. هر چند آن مجسمه ای که شما خلق می کنید متوسط هم باشد اما زندگی در آن جریان دارد.

البته منظور من تقلید و کپی برداری از یک بازیگر دیگر نبود. در واقع بگذارید این طور بگویم که وقتی آل پاچینو در فیلم «پدرخوانده 2» با جسد بی جان شخص مقابلش روبرو می شود به گونه ای واکنش نشان می دهد که تاکنون در سینما دیده نشده است و فضایی دیگر خلاق می شود. در حقیقت آن فریادی که آل پاچینو به صورت خاموش می زند در ذهن ها می ماند و گویی شخصیت دچار یک شوک احساسی ناگهانی شده است. پس از ایفای نقش بود که این نوع بازی و شوک های شدید روانی را در فیلم های دیگر نیز شاهد بودیم.

یک چیز جالب بگویم؛ صدابردار فریاد آل پاچینو را در آن فیلم قطع کرده بود. چیزی که من درباره این فیلم خواندم این بود و این اتفاق خیلی به سبک آل پاچینو کمک کرده است. در واقع این پدیده را صدابردار با قطع صدای آل پاچینو ایجاد کرده است و نمی دانم این امر چقدر به حقیقت نزدیک است. در یک مجله خواندم که صدابردار در گیر و دار ضبط فیلم، صدای آن را قطع می کند و سپس آن را برمی گرداند.

عوامل فنی در کمک به یک بازیگر تاثر شایان توجهی دارند. در سینما این عوامل بسیار به بازیگر در ایفای نقش کمک می کند؛ برای شما هم چنین اتفاقی افتاده است؟

– گاهی شده است که صدای نفس هایی را به من در هنگام صداگذاری اضافه کرده اند. مثلا در یک جایی خشمگین بودم و سکوت کرده ام اما نفس هایی را که برای یک سکانس گذشته بوده است به بازی من اضافه کرده اند. اصلا این اتفاق را دوست ندارم. هدف من چنین بود که آن خشمگینی در یک سکوت اتفاق بیفتد. گاه گداری چنین اتفاقاتی می افتد.

عکس مهدی سلطانی

فیلم های سینمایی مهدی سلطانی

1392 اشباح
1392 چ
1390 ملکه
1379 سایه روشن
1377 پرواز خاموش

سریال های مهدی سلطانی

1396 شهرزاد 2
1395 زیر پای مادر
1394شهرزاد
1394کیمیا
1393خانه کاغذی
1393هفت سنگ

1393مدینه
1392مادرانه
1391عکاسخانه
1390جنایت و مکافات

1391دیوار
1389در مسیر زاینده رود
1382روزهای به یاد ماندنی
1380تصمیم نهایی

1378محاکمه
1377یکی یه دونه
1377حنانه
1374حقیقت در آینه
1374کاراگاه

مهدی سلطانی

تئاتر های مهدی سلطانی

مده آ (مهرداد نظری) دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ۱۳۷۱
خوبی بزرگ زندگی (علیرضا حیدری) دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ۱۳۷۲
آنشب که خورشید ساقی بود (علی پاکدست) دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ۱۳۷۳

چند و چون به چاه رفتن چوپان (علی یازرلو) تهران، سالن چهارسو و مولوی، سیزدهمین جشنوارهٔ تئاتر فجر ۱۳۷۳
محاکمه ژاندارک در رُوان (داریوش مختاری) تهران، تالار مولوی ۱۳۷۴
افسانه (مینا ابراهیم‌زاده) تهران، تئاترشهر، سالن اصلی ۱۳۷۴

سرود بال سروش (شکرخدا گودرزی) تهران، تئاترشهر، سالن اصلی ۱۳۷۴
معرکه در معرکه (حسن میرباقری) رشت، تالار سردار جنگل ۱۳۷۵
خانهٔ عروسک Une maison de poupée” (مهدی سلطانی) تهران، تالارمولوی ۱۳۷۶

آخرین قهرمانان زمین (اصغر فرهادی) تهران، تالارمولوی ۱۳۷۶
دیوار (محسن علیخانی) تهران، تئاترشهر، سالن چهارسو ۱۳۷۷
چیزی یادم نمی آد (مهدی سلطانی) تهران، تالارمولوی ۱۳۷۸

دختر گل فروش Pygmalion (پروانهٔ مژده) تهران، تئاترشهر، سالن اصلی ۱۳۷۸–۷۹
این قصه را ایرانیان نوشته‌اند (علیرضا نادری) تهران، تالار مولوی ۱۳۷۹
سعادت لرزان مردمان تیره‌روز (محسن علیخانی) تهران، تئاترشهر، تالار سایه ۱۳۸۰

والس مرده شوران (کوروش نریمانی) تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو ۱۳۸۱
پچپچه‌های پشت خط نبرد (علیرضا نادری) تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی ۱۳۸۱
چیستا (نادر برهانی مرند) تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو ۱۳۸۲

مضحکهٔ شبیه قتل (حسین کیانی) تهران، تئاترشهر، تالار سایه ۱۳۸۲
تیغ کهنه (نادر برهانی مرند) تهران، تئاترشهر، تالار چهارسو ۱۳۸۲–۱۳۸۳
روزهای زرد (ایوب آقاخانی) تهران، تالار سایه ۱۳۸۳

خانه (کیومرث مرادی) تهران، تئاترشهر، تالار قشقایی ۱۳۸۸
رمولوس کبیر (نادر برهانی مرند) تهران، تئاترشهر، سالن اصلی ۱۳۸۸
رقص زمین (حسین پاکدل) تهران، تئاتر شهر، سالن چهارسو، ۱۳۸۸

حضرت والا (حسین پاکدل) تهران، مجموعه تئاتر ایرانشهر، سالن شماره یک ۱۳۸۹
پدرخوانده ناپلی (بابک محمدی) تهران، مجموعه تئاتر ایرانشهر، سالن شماره یک ۱۳۹۱
خاطرات و کابوس‌های یک جامه‌دار از زندگی و قتل میرزا تقی خان (دکتر علی رفیعی) تهران، تالار وحدت 1394

بیوگرافی مهدی سلطانی و همسرش و دخترش

۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

بیوگرافی مریم کاویانی و همسرش

مریم کاویانی بازیگر زن سینما و تلویزیون متولد تیر ماه 1349 در اهواز است و 47 سال سن دارد.

تحصیلات: کاویانی دارای مدرک کارشناسی ارشد پرستاری می باشد. 

مریم کاویانی

  بیوگرافی و زندگینامه

پدر و مادر مریم کاویانی متولد بابل هستند و در یک خانواده 4 نفره با یک برادر کوچکتر از خودش زندگی می‌کند. شغل اصلی کاویانی پرستاری بوده و در سال 1381  بازیگری را آغاز کرده است. 

وی بازیگری را در سال 81 با مجموعه رویای جوانی آغاز کرد اما در سال 84 با سریال او یک فرشته بود به خوبی شناخته شد .

ازدواج و همسرش

مریم کاویانی تا کنون ازدواج نکرده است و مجرد است  و در برخی از سایت ها عکسی از او در کنار برادرش منتشر شده که به اشتباه منتسب به همسر و شوهر وی پخش شده است.

مریم کاویانی و همسرش

مریم کاویانی و برادرش

گفتگو با مریم کاویانی

شما اولین بار سال 81 جلوی دوربین قرار گرفتید و بعد از آن کم و بیش بازی کرده‌اید تا حالا اما امسال، یعنی سال 89 برای شما یک سال ویژه بود. درست است؟

:: به طور اتفاقی بله، چون تاوان قرار نبود به این سرعت پخش شود. طوری که با فاصله‌ها همزمان شود. با این اتفاق که افتاد، بله همین‌طور شد که شما می‌گویید.

شاید به این خاطر که به کاراکتر شخصی‌تان نمی‌خورد.

شاید. شاید به این خاطر و شاید هم علت این قضیه این باشد که نقش‌های طنز به فیزیک ظاهری من نمی‌خورد. شاید هم از کارهایی که از من دیده و پسندیده شده کارهایی بود که از نقش‌های طنز فاصله داشت و این تصور را به وجود آورد که من نمی‌توانم آن نقش‌ها را بازی کنم.

گفتید که هر کاری را آگاهانه و حساب شده انجام می‌دهید. شاید این مسئله در آغاز کارتان هم مورد توجه شما بود. به هر حال شما تحصیلکرده پرستاری و پرستار بودید و در آغاز کار هم با توجه به موقعیت اجتماعی‌تان نمی‌توانستید هر نقشی را بپذیرید.

 این البته ربطی به تحصیل من ندارد. اینها به سلیقه مربوط می‌شود و به اینکه آدم چه چیزی از خودش و زندگی‌اش می‌خواهد. من گفتم آگاهانه منظورم از این حرف این بود که می‌دانستم چه می‌خواهم. من آن‌طوری که دلم می‌خواست با مردم ارتباط برقرار کنم، نقش را انتخاب می‌کردم. اینها اتفاقاتی است که در تلویزیون افتاد. شاید در سینما بخواهم طور دیگری کار کنم. دلم می‌خواهد در تلویزیون جایگاهی داشته باشم که محبوبیت مرا بالا ببرد و بتوانم با احساسات و عواطف آدم‌ها سروکار داشته باشم. اینها برمی‌گردد به انتخاب‌ها و نگاهی که خودم دارم نه تحصیلات. تحصیلات من متفاوت بود با آنچه که حالا دارم انجام می‌دهم.

 شما لیسانس و بعد فوق‌ لیسانس پرستاری گرفته‌اید و طبیعی است که این جایگاه اجتماعی برایتان مسئولیتی ایجاد می‌کند. منظورم این است.

:: من این را قبول دارم، اما نه آنقدرها چون خیلی از تحصیلکرده‌های حتی این رشته را می‌بینم که کارهایی را انتخاب می‌کنند و انجام می‌دهند که به جایگاه و تحصیل‌شان ارتباطی ندارد. برعکس این قضیه هم هست. بنابراین به نظر من شعور آدم‌ها ربطی به تحصیلات‌شان ندارد، اما سلیقه‌شان می‌تواند ربط داشته باشد. وقتی آدم وارد دانشگاه می‌شود و محیط آنجا را می‌بیند و همین‌طور استعدادهای دیگر را، نگاهش به زندگی وسعت پیدا می‌کند.

 همین است دیگر. وقتی آدم با نگاهی که وسعت پیدا کرده وارد جامعه و هنر می‌شود، نگاهش متفاوت می‌شود.

:: از این لحاظ شاید. من از جایگاهی که دارم خیلی راضی هستم. شاید به این خاطر که خیلی نگاه ایده‌آلیستی نداشتم. من اگر نگاه و دیدگاه ایده‌آلیستی داشتم الان یکی از بازیگران پرکار سینما می‌شدم. من یک بازیگر تکنیکال، ایده‌آلیست و حرفه‌ای نشده‌ام بلکه آنی شدم که دلم می‌خواست. بیشتر دارم برای دلم کار می‌کنم.

عکس مریم کاویانی

اینستاگرام مریم کاویانی : instagram / Maryam_Kaviani

کارتان را با آقای نادر مقدس هم شروع کردید. ایشان در آنچه که تاکنون انجام داد یک ویژگی خاص پیدا کرده. شاید فیلم‌هایش آن‌طورها که باید دیده و پسندیده نشد، اما با “شور عشق” دو بازیگر ستاره بعدی سینمای ایران را معرفی کرد: “بهرام رادان” و “مهناز افشار” با آن فیلم معرفی شدند. به نظر می‌رسد که انتخاب بازیگر را خیلی خوب انجام می‌دهد.

:: نادر مقدس، آنقدر خوش‌قلب، خوش‌ذات و خوش‌نیت هستند که انرژی مثبت ایشان به نوعی در زندگی آدم‌هایی که با ایشان در ارتباط هستند و معاشرت و کار می‌کنند تاثیر مثبت می‌گذارد. به قول ما ایرانی‌ها دستش سبک است و روزی دارد. من از ایشان ممنون و مدیون‌شان هستم. من مشغول کارم بودم و اصلا به بازیگری فکر نمی‌کردم اما ایشان و همسرشان خیلی دوستانه مرا به کار دعوت کردند.
آنها مرا در بیمارستان دیدند و از من دعوت کردند که در فیلم‌شان نقش یک پزشک را بازی کنم که کلا بیست ثانیه در آن فیلم حضور داشت، اما آنجا راه زندگی مرا تغییر داد. همیشه در زندگی یک چیزهایی بهانه می‌شود برای باز شدن یک راه و به این ترتیب جرقه معجزه زندگی من، آقای نادر مقدس و همسرشان خانم افسانه منادی بودند. آنها این جرقه را زیر هیزم من ‌زدند و هیزم من که به نوعی برای شعله گرفتن تغذیه شده بود، شعله گرفت.

گفتید که به بازیگری فکر نمی‌کردید، اما حالا می‌گویید که هیزم وجود شما آماده شعله‌ور شدن بود. انگار کمی تناقض در این دو تعبیر شما وجود دارد.

:: می‌خواهم چیدمان خدا را بگویم. معجزه‌های خداوند همین‌طوری است. اینطوری نیست که یک دفعه فرشته‌ای با بال سفید از آسمان فرود بیاید و آنچه را که سرنوشت ما را عوض می‌کند با خود بیاورد. خداوند فرشته‌های هادی و نجات‌دهنده‌اش را به آدم‌ها نشان نمی‌دهد بلکه انسان‌هایی را وسیله انجام آنها قرار می‌دهد. همه ما آدم‌ها وسیله و نشانه‌ای هستیم برای دوستان‌مان و آدم‌هایی که سر راه ما قرار می‌گیرند. آقای نادر مقدس و همسرشان این حالت را برای من داشتند اول این را نمی‌فهمیدم اما بعدا به این رسیدم که آنها همان فرشته‌های نجات انسان‌هایی بودند که از طرف خدا فراهم شدند و چیده شدند تا من برسم به شعله‌ای که الان از آن خیلی راضی هستم.

مریم کاویانی در دورهمی

مریم کاویانی در پشت صحنه برنامه دورهمی مهران مدیری

 یادتان هست که در آن فیلم، اولین دیالوگی که گفتید چه بود؟

:: من آنجا نقش یک پزشک را بازی می‌کردم. آنجا به مریضم گفتم: “باید مواظب خودت باشی عزیزم.”

 این نقش خیلی کوتاه بود و خودتان می‌گویید که بیشتر از بیست ثانیه نبود. خیلی‌ها در خیلی از فیلم‌ها از این نقش‌های کوتاه را بازی می‌کنند. شما لابد قبل از آن فیلم می‌دیدید و سینما برایتان به عنوان یک پدیده اجتماعی حضور داشت اما بعد از نقش کوتاه بیست ثانیه‌ای جذب آن شدید، مگر بعد از آنچه اتفاق افتاده بود حس بازی کردن در وجودتان شعله‌ور شد؟

:: آن لحظه حس و علاقه‌ای نداشتم اما این علاقه بعدا به وجود آمد. دیدید می‌گویند که وقتی قسمت باشد دهن بسته می‌شود؟ من اصلا به بازیگری فکر نمی‌کردم ولی چون قسمتم بود جلوی دوربین قرار گرفتم. وقتی به من گفتند خندیدم و بعد رفتم جلوی دوربین و بعد یک سال فراموشش کردم و حتی برای اکران آن هم نرفتم. یادم رفته بود و برای من جذابیت خاصی هم نداشت، اما در CDهای رسانه‌های تصویری آن فیلم را دیدم و دیدم که پشت جلد آن، عکس من هم زده شده است و این برای من خیلی جای تعجب داشت که برای یک پلان بیست ثانیه‌ای عکس من رفته است روی جلد نوار فیلم. احساس کردم خیلی مدیون آقای مقدس هستم و باید از ایشان تشکر و قدردانی کنم. یک سال بعد از آنکه آن نقش را بازی کرده بودم به ایشان زنگ زدم و یک قرار با ایشان گذاشتم تا حضورا از ایشان به خاطر این شکل معرفی خودم، تشکر کنم. ایشان بدون آنکه منتی به من بگذارند و توقعی داشته باشند این کار را کرده بودند. من رفتم دفترشان تا از ایشان تشکر کنم که آنجا آقای محمدعلی سجادی را دیدم و بعد به همین شکل کارم ادامه پیدا کرد.

در آن دیدار برای “مخمصه” انتخاب شدید؟

:: نه، مخمصه مربوط به بعدترها بود. آنجا برای تردست انتخاب شدم.

 نقش بعدی‌تان هم نقش کوتاه بود. آیا در این فاصله که فیلم بعدی‌تان را بازی می‌کردید کاری نکردید و مثلا به کلاس بازیگری نرفتید؟

:: نه، اول که نه ولی بعدا که کار من جدی شد دیگر فرصت پیدا نکردم چون پشت سر هم دعوت به کار می‌شدم و نمی‌توانستم. ضمن آنکه یک موضوع مهم دیگر هم وجود دارد، به نظر من آدم اگر بخواهد تکنیک کوزه‌گری را با خواندن یاد بگیرد و مثلا به او بگویند و یا بخواند که چطور باید گل را ورز دهد و آب بدهد و خیسش کند نمی‌تواند کوزه‌گر شود. آدم در انجام کار فیزیکی کوزه‌گری می‌تواند کوزه را بسازد. وقتی که من خودم وسط گود مشغول بازیگری شدم، برای من تجربه و کلاس بود و کمی که گذشت احساس کردم نیازی نیست که به کلاس بازیگری بروم.

اما اقلا این است که باید ذاتا بازیگر باشید.

:: حتما این در ذات من بود که انتخاب می‌شدم. من در یک سال اول زیاد این را باور نداشتم، اما کم‌کم به این نتیجه رسیدم که حتما این توانایی را دارم که انتخاب می‌شوم.

بعدا بازی کردید و تجربه‌های بیشتری به دست آوردید. آیا آن موقع که این کار را بهتر شناختید رجوع کردید به گذشته‌تان در کودکی و نوجوانی تا ببینید این حس‌ها را در کودکی داشتید یا نه؟ خیلی از کسانی که بعدا بازیگر می‌شوند خاطراتی تعریف می‌کنند از کارهایی که در بچگی می‌کردند و از آن بازی‌های کودکی و اقلا تقلید صداها و…

:: برای من اصلا اینجوری نبود. وقتی که در بازیگری کار می‌کردم، مادرم اولین پلانی که از من دید گفت: “مریم، برایم خیلی عجیب است، تو وقتی که دروغ می‌گویی و می‌خواهی چیزی را با بازی به کسی بقبولانی چهره‌ات کاملا این را نشان می‌دهد، چون هم‌نفست بند می‌آید و هم نگاهت عوض می‌شود و حالت چشمانت تغییر می‌کند. تو جلوی دوربین چطور می‌توانی بازی کنی؟” من جلوی دوربین بازی نمی‌کنم، خیلی خودم هستم. برای همین هم هست که گاهی اوقات تبدیل به یک کاراکتر طنز می‌شوم، بسیار ساده‌لوح و باعث تعجب و خنده دیگران. من اصلا سیاست ندارم و به نظر من آدم‌های سیاستمدار بیشتر بازیگرند. من خیلی زیاد خودم هستم و بابت این که خودم هستم هم خیلی جاها آسیب دیدم و خیلی جاها از من سوءاستفاده شد اما تعداد نگهبانان نجات من بیشتر شدند. انگار که خداوند وقتی می‌بیند ذات من اینگونه است بیشتر حامی و مراقب من است.

عکس و بیوگرافی مریم کاویانی

اینکه آدم بگوید من خودم هستم و همه جا با همین واقعیت وجودی ظاهر می‌شوم از نظر انسانی خوب و نشانه صداقت است، اما بازیگران معمولا از بیان این مسئله دوری می‌کنند. آنها بیشتر ترجیح می‌دهند که بگویند آنچه از من جلوی دوربین می‌بینند بازی است. به این ترتیب می‌خواهند نشان بدهند که بازیگر خوبی هستم. اما شما دارید می‌گویید جلوی دوربین خودتان هستید.

:: نمی‌دانم. این به خیلی چیزها برمی‌گردد. به ذاتی که خداوند به هرکس داده و به تربیت خانوادگی‌شان و همین جنبه‌ای که دارند.

بعد از آن بازی‌ها همین‌طور جلو آمدید تا “او یک فرشته بود” ساخته علیرضا افخمی که در آنجا نقش رعنا را بازی کردید. جالب آنکه آنجا هم نقش همسر حسن جوهرچی را بازی می‌کردید. برای آن نقش چگونه انتخاب شدید؟

:: من آن موقع در روزگار غریب کیانوش عیاری بازی کرده بودم و ایشان مرا به آقای افخمی معرفی کردند. ایشان هم از من تست گرفتند و نتیجه آن تست‌ها هم این شد که برای نقش رعنا انتخاب شدم.

خوب شد “روزگار قریب” ساخته شد و شما و خانم بهاره افشاری در آن بازی کردید چون بعد از آن بود که آقای عیاری هر دوی شما را به آقای افخمی معرفی کرد و هر دو هم انتخاب شدید. 

:: اینها همه مهره‌هایی است که خداوند می‌چیند.

یک بار دیگر با حسن جوهرچی هم‌بازی شدید و باز هم این هم‌بازی شدن خوش‌یمن بود و سریال گرفت. آیا این را هم به ماجرای شانس و سرنوشت ربط می‌دهید؟

:: این یک اتفاق و تصادف است و ما حالا چهارمین بار است که با هم هم‌بازی می‌شویم. خیلی خوشحال می‌شوم که این اتفاق چون ایشان یکی از پارتنرهای بسیار باهوش و بسیار انرژی مثبت هستند و خیلی هم به بازیگر مقابل‌شان کمک می‌کنند. من احساس آرامش بیشتری می‌کنم وقتی می‌بینم که یک همکار به این خوبی دارد برای من تکرار می‌شود چون می‌دانم در سکانس‌هایی که با ایشان دارم، خیلی به من خوش می‌گذرد چون ایشان در بازی به آدم انرژی می‌دهد. این از خوش‌شانسی من است که بازی با ایشان هم بازی شده‌ام.

آیا در هنگام بازی‌هایتان جلوی دوربین یه اتفاق بامزه‌ای هم افتاده است.

:: اتفاق خاصی که قابل تعریف باشد نه اما خیلی وقت‌ها اتفاقاتی می‌افتد که جالب است و باعث خنده همه ما می‌شود. البته وقتی که کات می‌خورد، ‌آقای جوهرچی معمولا از فضای صحنه جدا می‌شود و می‌رود توی حیاط با تلفن صحبت می‌کند یا پیغام‌هایی که برایش گذاشته‌اند را جواب می‌دهد، ‌من هم یا سریع می‌روم گوشه‌ای کتابی در دست می‌گیرم و یا اینکه چشمانم را می‌بندم و استراحت می‌کنم. اصولا بیشترین معاشرت ما جلوی دوربین است تا پشت آن.

دیگر در کجاها با هم هم‌بازی بودید؟

بیوگرافی مریم کاویانی

:: “او یک فرشته بود”، “روزهای زیبا”، “شکرانه” و “فاصله‌ها”

 همکاری با دانیال حکیمی چطور است؟

:: عالی، عالی. بسیار بازیگر با شخصیت و نجیبی است و بسیار آدم محترمی هستند. من خیلی از همکاری با ایشان لذت بردم. شدیدا و آگاهانه نقش را می‌شناسند و در ایفای‌ نقش‌شان هم بسیار دانا و توانا هستند. من از ایشان خیلی چیزها را یاد گرفتم. آقای حکیمی، علی‌رغم همه توانایی‌هایی که دارند در سینما موفق نبودند اما در تلویزیون موفق هستند و جزو معدود بازیگران تلویزیونی ایران محسوب می‌شوند و به نوعی ستاره آن. 

آیا این به نظرتان خوب است یا بد؟

:: این سرنوشت ایشان است پس حتما خوب است. آدم همیشه در زندگی و جایگاه خودش دخیل و سهیم نیست. یک جاهایی هم هست که قسمت و سرنوشت برای او تصمیم می‌گیرد. آنچه که مهم است این است که شما در هر جایگاهی که قرار گرفته‌ای خوب باشی. آقای حکیمی یکی از بزرگ‌ترین بازیگران تلویزیون هستند و این خیلی خوب است.

 یک بار دیگر هم با بهاره افشاری هم بازی شدید و باز هم ایشان نقش منفی دارند و شما نقش مثبت.

:: بله متاسفانه خیلی کوتاه تا با هم هم‌بازی شدیم. شاید یکی دو سکانس با هم داشتیم. خیلی خوب است که دوباره تیم “او یک فرشته بود” در فاصله‌ها دیده شد. آقای توکل،‌ خانم افشاری، من و آقای جوهرچی، خیلی خوشحال شدیم که بهاره برای نقش بیتا انتخاب شد.

 فکر می‌کنید یک روزی می‌شود که شما نقش‌های منفی را بازی کنید؟

:: امیدوارم چنین فرصتی برای من هم پیش بیاید چون نقش منفی و بدجنس من بیشتر جواب می‌دهد.

 ولی کارگردان‌ها متوجه این نیستند؟

:: بله، متاسفانه و نمی‌دانم چرا.

در این کار مثل هر کار دیگر،‌ ترکیبی از بازیگران با تجربه و جوان حضور دارند. شاهرخ استخری و چهره‌های جوان حضور دارند که شاید بیشتر مورد توجه باشند و بازیگران قدیمی‌تر به فراخور شرایط شاید کمتر مورد توجه هستند و این شاید حساسیت‌هایی ایجاد کند. این بالانس چگونه برقرار شد. آیا تلاش خاصی در سریال به وجود نمی‌آید.

:: این خیلی بستگی به خود آدم‌ها و جنبه و ظرفیت‌هایشان دارد. این شهرت‌ها هم به شعور و شناخت آدم‌ها مربوط می‌شود. آدم‌ها الکی به شهرت نمی‌رسند. قطعا برخوردهای حرفه‌ای را در کار رعایت می‌کنند که می‌توانند پیشرفت کنند. من آقای شاهرخ استخری را نه تنها اصلا کم‌تجربه ندیدم بلکه بسیار حرفه‌ای دیدم.

maryam kaviani instagram

و اما فاصله ها ؛ آخرین کاری که الان هم در حال پخش است. گفتنی‌ها در مورد آن گفته شد اما بارزترین نکته‌ای که در مورد شما وجود دارد این است که شما نقشی را بازی می‌کنید که به سن و سال شما نمی‌خورد و یا اقلا به نظر نمی‌رسد که کسی که نقش پسر شما را بازی می‌کند (پندار اکبری) مناسب این باشد که پسر شما باشد. با این قضیه که پسر به این بزرگی داشته باشید چگونه کنار آمدید؟

:: البته من آنجا گریم شدم.

گریم درست اما آنقدر گریم نداشتید که از چهره عادی‌تان زیاد فاصله داشته باشد. یک وقت است که شما نقش یک پیرزن را بازی می‌کنید که آن یک حرف است، اما اینجا آنقدرها گریم نداشتید و…

:: می‌دانم چه می‌خواهید بگویید. می‌خواهید بگویید که معمولا بازیگران چنین کاری نمی‌کنند چون ریسک آن بالاست.

بله و ضمن آنکه شما و پسرتان در فیلم هم‌سن به نظر می‌رسید.

:: من قرار نیست در فیلم آن چیزی باشم که در زندگی عادی هستم. در فیلم می‌توانم نقش یک پیرزن را هم بازی کنم و اگر نقش را دوست داشته باشم می‌توانم نقش یک مادر را هم بازی کنم. باید نقش را دوست داشته باشم. بازیگر باید ارزش را بشکند و جلوی دوربین هر نقشی را که دوست دارد تجربه کند. من نگران نتیجه کار نبودم. شاید لازم بود روی گریم من بیشتر از این کار انجام شود که شکسته‌تر دیده شوم تا نقش من باورپذیرتر باشد، اما اینکه مرا در قالب مادری ببینند که عروس و نوه دارد، از این موضوع نمی‌‌ترسم.

واقعیت همین است که می‌بینید نه آنکه در فیلم دارم بازی می‌کنم. از این هم نگران نیستم که از این به بعد همیشه در همین نقش‌ها بازی کنم. البته من بیشتر نقش‌ها را خودم انتخاب می‌کنم و بازی در نقش مرضیه را هم با آگاهی تمام انتخاب کرده‌ام. قبل از قرارداد هم می‌دانستم که آقای پندار اکبری قرار است نقش پسر من باشد. او قول داده که یک جای دیگر نقش پدر من را بازی کند (می‌خندد) این اتفاق برای من مهم نیست و نگران بازتاب آن هم نیستم.

از اول همه چیز فیلمنامه برایتان مشخص بود یا فقط سیناپس کار را در اختیار داشتید؟

:: تا چند قسمت از کار از همان اول مشخص بود اما تا آخر آن نه و ما نمی‌دانستیم که سرنوشت قصه‌ها تا آخر چگونه می‌شود.

فیلم های سینمایی مریم کاویانی 

معراجی‌ها (۱۳۹۲)
دلتنگی‌های عاشقانه (۱۳۹۱)
رسوایی (۱۳۹۱)
یکی برای همه (۱۳۹۰)

اخراجی‌ها ۳ (۱۳۸۹)
پایان‌نامه (۱۳۸۹)
زمهریر (۱۳۸۸)
بیداری (۱۳۸۷)

پوسته (۱۳۸۷)
مانا (۱۳۸۷)
مخمصه (۱۳۸۶)
پایان راه (۱۳۸۵)

ستایش (۱۳۸۵)
تردست (۱۳۸۵)
هوو (۱۳۸۴)
اسپاگتی در هشت دقیقه (۱۳۸۳)

maryam kaviani

سریالهای مریم کاویانی

زمستان گرم (۱۳۹۳)
معراجی‌ها (۱۳۹۳)
مدینه (۱۳۹۳)
ویلای من (۱۳۹۱)

فاصله‌ها (۱۳۹۰)
دارا و ندار (۱۳۸۹)
پنجمین خورشید (۱۳۸۸)
روزگار قریب (۱۳۸۷)

خط شکن (۱۳۸۶)
شکرانه (۱۳۸۶)
به دنیا بگویید بایستد (۱۳۸۵)
زیر زمین (۱۳۸۵)

روز رفتن (۱۳۸۴)
راه شب (۱۳۸۳)
او یک فرشته بود (۱۳۸۲)

بیوگرافی مریم کاویانی و همسرش

۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil

زندگینامه ریما رامین فر و همسرش امیر جعفری

 ریما رامین فر بازیگر سینما و تلویزیون متولد سال 1349 در تهران است.

رامین فر سال 1376 وارد عرصه هنر شد.

تحصیلات: ریما رامین فر دارای مدرک کارشناسی ارشد کارگرانی تئاتر است.

ریما رامین فر ,بیوگرافی ریما رامین فر

 

اوج کار ریما رامین فر بازی در سریال پایتخت بود که با استقبال پر شور مردم مواجه شد.

وی همسر امیر جعفری از بازیگران مرد سینما نیز می باشد و یک پسر به اسم آیین جعفری دارد.

زندگینامه ریما رامین فر

ادامه مطلب...
۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
sajad soheil