بیوگرافی و زندگینامه
رضا عطاران بازیگر نویسنده و کارگردان ایرانی متولد 20 اردیبهشت 1347 در مشهد می باشد و 49 سال سن دارد.
وی فرزند سوم خانواده است و دوخواهر بزرگتر از خودش دارد و پدرش اصالتا اهل کاخک گناباد می باشد. وی مادر خود را در همانا سال اول تولدش به دلیل زلزله از دست داد.وی متاهل است و ازدواج کرده است.
تحصیلات : او دیپلم اقتصاد خود را از مشهد گرفت. عطاران برای ادامه تحصیل در رشته طراحی صنعتی به تهران آمد و در دانشکده هنر های زیبایی مشغول به تحصبل شد.
رضا عطاران کار اصلی خود را در دهه 1360 در تئاتر مشهد با حسن حامد شروع کرد.
وی برای اولین بار در سال 1372 در مجموعه پرواز 57 به کارگردانی مهران مدیری و شیرین جاهد جلوی دوربین رفت. بعد از آن در سال 73 نیز در مجموعه ساخت خوش مدیری حضور یافت و بعد از در سال 78 با کارگردانی اولین مجموعه تلویزیونی اش به نام سیب خنده به خوبی شناخته شد.
او چندین سال هست که نه کاری برای تلویزیون ساخت است و نه به تلویزیون آمده است.
رضا عطاران سال 92 در سی و دومین جشنواره فیلم فجر برای طبقه حساس برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد شد.
رضا عطاران در سال 93 لقب پوسازترین بازیگر سینمای ایران را گرفت .
ازدواج و همسرش
رضا عطاران در سال 1373 با فریده فرامرزی که او هم از بازیگران سینما هست ازدواج نمود.این زوج فرزندی ندارند و در این خصوص گفته است :
من بچه خیلی دوست دارم و وقتی بچه های مردم را می بینم حسودی ام میشود که اینقدر دوست داشتنی، باحال و زیباترین موجودات روی زمین هستند. اگر قرار را بر بودن یا نبودن بگذارید به نظرم نبودن بهتر است.
قبل از ازدواج بر فرزنددار نشدن توافق کردیم
عطاران خاطرنشان می سازد:از ابتدا هم با همسرم هم عقیده بودیم و از قبل از ازدواج هم به صورت جدی بر فرزنددار نشدن توافق کردیم.
عطاران با همسر خود در فیلم استراحت مطلق هم بازی بود که تماس بدنی این زوج در آن فیلم جنجال ساز شد.
اینستاگرام رضا عطاران : instagram / Rezaattaran
رضا عطاران و همسرش فریده فرامرزی
گفتگو با رضا عطاران
تنبلم، کم مینویسم
سناریوی اغلب سریالهایی که تا امروز ساختهام را خودم نوشتهام، در
«ساعت خوش» هم کار اصلیام نویسندگی بود تا بازیگری، اما چون در کل آدم
تنبلی هستم، دوست ندارم زیاد وارد حیطه نویسندگی شوم. طرح اولیه فیلم
«خوابم میاد» نیز متعلق به آقای حمید نعمت الله و همسرشان بود که ۴ سال
پیش نوشته بودند، بعد از اینکه آقای احمد رفیعیزاده آن را بازنویسی کردند،
وسوسه شدم بعد از یک بازنویسی نهایی، این فیلم را بسازم. از این ساختار
خوشم آمد و بر اساس آن، یکسری خاطرات دوران بچگی خودم را هم به داستان
اضافه کردم. فیلمنامه کار بعدیام را هم خودم دارم مینویسم. همیشه
نویسندگی عامل محرکی برای من بوده اما نه اینکه بخواهم تمرکزم را روی این
حوزه بگذارم. دلیلش هم به دلیل تنبلی است، چون کار بسیار سختی است.
کارگردانی یا موهایم را میگیرد یا سفید میکند
گرایش و علاقه اصلی من به بازیگری است تا کارگردانی و نویسندگی؛ آن هم به دلیل وجود کلمه «بازی» در بازیگری که اسمش رویش است. بازیگری برای من مثل یک سرگرمی است که تنها در یک بخش مسئولیت پیدا میکنی اما وقتی کارگردان باشی، مسئولیت تمام جزئیات کار بر گردن توست. واقعا بد از هر کاری که کارگردانیاش برعهده من است، از موهای سفیدی که در سر و صورتم پدیدار میشوند و کچلیای که بیشتر میشود، پی به فشار کار، فکر و مسئولیت زیادی که پشت سر گذاشتهام میبرم. وقتی کارگردانی، باید حواست به همه جا باشد اما وقتی قرار است بازی کنی، مثل بازیهای دوران بچگیات میماند که انگار از همه چیز و همه کس فارغ میشوی و احساس خوشحالی داری؛ بازیگری برای من یک راه فرار خوب از مشکلات خانه و زندگی است؛ اصلا برای فرار از زندگی سراغ بازیگری آمدم.
فیلم من و خاطرات دوران کودکیام
بخش زیادی از دوران کودکیام را در «خوابم میاد» به تصویر کشیدم؛ مثل همان صحنهای که سرهنگی در کوچهمان زندگی میکند و چون از نظر مالی وضعیت خوبی دارد، توانسته در آن زمان تلویزیون بخرد و هفتهای یک بار که کارتون یا برنامههای جالب از تلویزیون پخش میشود، اجازه میدهد اهل محل به خانهاش بیایند و تلویزیون ببینند. البته خاطراتی از این دست خیلی زیاد دارم اما باید از آنهایی استفاده میکردم که به ماجرای داستانمان میخورد و قصه را پیش میبرد. چون داستان ما، درباره ترس رضا (کاراکتر اصلی فیلم)، به خاطر دزدیای که باید انجام بدهد و این مسائل بود بنابراین باید توسط عناصری که در کار وجود داشت داستان را پیش میبردیم، به همین دلیل نمیتوانستم بسیاری از خاطرات دوران کودکیام را در این فیلم به کار ببرم. بیشتر سعی کردم آن بخشهایی که به داستانمان نزدیک است را به کار ببرم، مثل آن بخشی که از خانه همسایهمان دزدی میکنم یا آن دختر همسایه که در فیلم میبینیم و…
من اعتراف میکنم
درباره اینکه میگویید در زندگی واقعی خودم هم اتفاق افتاده به دلیل مسئلهای دست به دزدی بزنم یا نه باید بگویم جدیترین موردش همانی بوده که در فیلم میبینیم، وگرنه الان همه به شوخی میگویند برویم بانک بزنیم پولدار شویم و…؛ الان بیشتر شوخی است! نه اینکه بگویم من خیلی آدم سالم یا درستکاریام، واقعیتش این است که از دزدی بیزارم.
البته دزدی و کارهای دیگر از جمله چیزهایی هستند که همه آدمها به نوعی زمینه انجامش را دارند و ممکن است همهمان در آینده بر اثر اتفاقی که نمیدانیم چیست، دست به کارهایی از این جنس بزنیم. شرایط خیلی چیزها را عوض میکند و بارها در اطرافمان آدمهایی را دیدهایم که شاید خودشان هم تصور نمیکردهاند روزی مجبور شوند دست به کارهایی بزنند که از جنس خلاف هستند اما این اتفاق برایشان افتاده! هیچ چیز قابل پیش بینی نیست و تنها این خود آدمها هستند که میفهمند در درونشان چه اتفاقی در حال رخ دادن است. شاید بسیاری باشند که از نظر خودشان انسانهای مثبت، سالم و درستکاری هستند اما وقتی در جایگاه، پست یا محبوبیت قرار میگیرند و شرایطشان عوض میشود، دیگر آن آدم سابق نباشند و کارهایی بکنند که خودشان هم از خودشان توقع نداشتهاند!
میشد بهتر از این هم این فیلم را ساخت
با وجودی که شرایطمان هنگام ساخت «خوابم میاد» خیلی ایده آل نبود اما
نهایت سعیام را کردم تا کار خوبی از آب دربیاد و اتفاق خوبی در سینمای
ایران بیفتد اما به نظرم کیفیت این کار را حتی تا ۲ برابر هم میشد ارتقا
داد. درباره دلایلش هم بهتر است صحبت نکنم چون چیزی نیست که به بیننده
مربوط باشد؛ برای بیننده نتیجه کار و تاثیری که فیلم رویش میگذارد مهم
است، نه اینکه چه اتفاقی پشت صحنه برای ما افتاده است. واقعیتش نتیجه کار
آنچنان که باید به دل خودم نچسبید و میشد به مراتب بهتر این فیلم را ساخت
اما متاسفانه شرایطمان اصلا ایده آل نبود!
در هر وضعی باشم، راضیام
بیشترین خصوصیات مشترک بین من و کاراکترهایی که تا امروز بازی کردهام، به کاراکترم در فیلم «هوو» مربوط میشود که احساس میکردم بیشترین درصد نزدیکی با روحیات و شخصیت واقعی خودم را دارد؛ البته منظورم این نیست که کارهایی که آن کاراکتر میکرد را من هم انجام میدهم! بلکه حال و هوایی که آن آدم داشت مثل راحت بودن، مهم نبودن مال و منال دنیا آنقدر که دوست ندارد هیچ چیز در میان باشد و حتی از اینکه پول به دستش بخورد بدش میآید، اینکه دوست دارد در حال زندگی کند و از هر اتفاقی که میافتد حتی اگر بدترین هم باشد، لذت ببرد و… همیشه یک مثال دارم که با تکرارش در ذهنم، سعی میکنم خودم را از شرایط موجود راضی نگه دارم؛ با این مضمون که اگر شرایط دنیا به گونهای بود که بعد از متولد شدنم میانداختنم در یک اتاق ۲ در ۲ متری باز هم سعی میکردم بهم خوش بگذرد!
امیدوارم فیلمی ماندگار شود
«خوابم میاد» به دلیل استفاده از یکسری تکنینکهای مثل صدای نریشن یا دیدن خاطرات و تلفیقش با زمان حال و پیش بردن همزمان قصه با ۳ داستان مختلف، از آن دسته فیلمهایی است که در سینمای ایران کمتر اتفاق افتادهاند، احساس کردم این فیلم میتواند شکلی را بوجود بیاورد که در سینمایمان بسیار کم رخ داده و اگر خوب دربیاد، قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم ماندگار را دارد.
اکبر عبدی باعث شد فیلممان غیر تکراری باشد
تمام ذهن و تصمیمهایم در زندگی از ریسک سرچشمه میگیرد، در کل آدم اهل
ریسکی هستم و اگر باور کنید، نخستین کسی که برای نقش مادر رضا به ذهنم
رسید، اکبر عبدی بود! دلیلش را نمیدانم اما انگار یک دفعه در ذهنم
اتفاقاتی افتاد که به این نتیجه رسیدم اکبر عبدی بهترین گزینه برای ایفای
این نقش است؛ این کار نه تنها یک ایده تازه بود بلکه پیامدهای بسیار خوبی
به همراه داشت. یکی از آنها ارتباط خانوادگی است که همیشه در سینمای ایران
با محدودیتها و مشکلاتی رو به رو بوده و دوست داشتم نشان دهم اگر این
مشکلات نباشد، چقدر در روند فیلم تاثیر مثبتی خواهد گذاشت. مثل رابطه زن و
شوهر، پدر و پسر، مادر و پسر و ارتباطاتی که در فیلمها هست اما هیچ وقت
باورشان نمیکنیم! با انتخاب اکبر عبدی برای این نقش، دستمان برای نشان
دادن ارتباطات انسانی باز بود. از طرفی وقتی همه این اتفاقات را در فیلم
میدیدیم، احساس تازگی میکردیم و این بسیار مهم است وقتی فیلم میبینید،
احساس کنید دارید یک چیز غیر تکراری میبینید. یکی از دلایلی که بسیاری از
فیلمها یا سریالهای خوب هرگز دیده نمیشود همین است؛ مثلا وقتی یک سریال
جدید را میبینیم، فکر میکنیم همانی است که سال پیش دیدهایم؛ چون زن و
شوهر، یک یا چند سال پیش دیدهایم! همین باعث میشود نفهمیم این یک سریال
جدید است! به نظرم حضور اکبر عبدی در نقش یک مادر اتفاقی بود که به فیلم
تازگی میداد و برای تماشاگر بسیار جدید بود.
رضا عطاران و ترانه علیدوستی
نمیشد کار را جدی بگیریم
وقتی به تهیه کننده فیلم (آقای محمدرضا تخت کشیان) و سایر عوامل گفتم تصمیم دارم برای نقش مادر رضا از اکبر عبدی استفاده کنم، از این پیشنهاد شوکه شدند! یکی گفت ایده خوبی است، دیگری گفت نمیشود و…! به هر صورت آقای عبدی را آوردیم و ایشان با تیز هوشی بالایی که دارد، بعد از صحبت با ما قرارداد نبست و گفت اول باید یک جلسه بگذاریم و گریم کنم؛ آن جلسه را برقرار کردیم و ایشان یک روز بعدازظهر آمد و گریم توسط ایمان امیدواری روی صورتش انجام شد.
بعد از آن بود که از این نقش خوشش آمد. بعد از پایان کار، آقای عبدی با همان گریم و لباس رفت خانه تا ببیند عکس العمل اهالی خانهشان نسبت به این اتفاق چیست. بعد از آن بود که برای این کار با او قرارداد بستیم. به نظرم بزرگترین ویژگی «خوابم میاد» حضور متفاوت اکبر عبدی است که بسیار خوب از پس نقشش برآمد. فکر میکنم تنها جایزهای که از همان روز اول جشنواره صاحبش قطعی بود، نقش اکبر عبدی بود؛ چون نمیتوانستی هیچ نقصی در آن پیدا کنی و ایرادی از آن بگیری. در کل حضور اکبر عبدی در این فیلم چه به عنوان بازیگر و چه پشت صحنه آنقدر جالب و خاص بود که هرچه سعی میکردیم کار را جدی بگیریم نمیشد. واقعا با حضور ایشان به همهمان خوش میگذشت. مسلما چون بازی روبه روی یکدیگر زیادی داشتیم، بارها اتفاق افتاد که نتوانیم خندهمان را کنترل کنیم!
خوش به حال اکبر عبدی
چرا باید دروغ بگویم؟ واقعا آن زمانی که اکبر عبدی در فیلمهایی مانند «ای ایران»، «آدم برفی»، «دزد عروسکها»، «دلشدگان»، «هنرپیشه»، «مادر» و… بازی میکرد، هرگز تصور نمیکردم روزی قرار است در فیلمی بازی کند که خودم کارگردانش هستم! واقعا خوش به حال اکبر عبدی که در بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران، آن هم در کنار بزرگترین کارگردانان بازی کرده است. نمیدانم چه اتفاقی افتاده که فیلمهایی با این کیفیت ساختاری، آن طور که باید دیده نشدهاند! حتی دیدهایم خودش هم در مراسم اختتامیه جشنواره به این موضوع اعتراض کرد و نام فیلمهایی که به زبان میآورد و از توجه نشدن بهشان دلگیر بود چقدر بزرگ و مهم بودند. به این آدم فقط باید غبطه خورد، همین…
من و مهران مدیری؟ شاید سال بعد
به هر حال رئیس ما «ساعت خوشی»ها مهران مدیری بود که هنوز هم جایگاه
خودش را حفظ کرده و سردمدار ماست. از اول هم او بود که همه ما را دور هم
جمع کرد و آن کار را شروع کردیم. فکر میکنم مهران مدیری به خاطر پیگیری
سبک خاصش، تک خال است و نمیتوانی تصور کنی یک نفر در یک زمینه و ژانر این
همه پیگیری کند و همیشه هم موفق باشد. همیشه در ذهن جفتمان بوده که یک کار
مشترک دیگر با هم کار کنیم. حتی قرار بود در «پاورچین» بازی کنم که به خاطر
اینکه سر کار دیگری بودم شرایطم فراهم نشد یا یک مورد دیگر هم پیش آمد که
باز نشد! در هر صورت هیچ مشکلی بین ما وجود ندارد، حتی ممکن است سال دیگر
این اتفاق رقم بخورد.
دوست دارم از آدمها استفاده کنم
از جایگاهم راضیام ولی به هر حال شرایط است دیگر؛ چه بگویم؟ اینکه نهایت من چه جایگاهی است، از جمله چیزهایی است که همیشه به آن فکر میکنم اما در جواب دادنش میمانم! مسلما من هم به جایگاه امروزم فکر میکنم و برای بهتر شدنش، پیش خودم فکر میکنم و تصمیم میگیرم. بعضی وقتها که فکر میکنم، میبینم ایجاد حس تازگی در کارها، بهترین اتفاق برای تماشاچی خواهد بود که با دیدنش متوجه شود دارد یک کار جدید میبیند. دوست دارم همیشه از آدمها درست استفاده کنم، هر کسی به درد کاری میخورد و مسلما همه آدمها قابل استفادهاند. فقط پیدا کردن جایگاه صحیحشان است که ممکن است یک مقدار سخت باشد. مثلا در کار ما با توجه به شرایط، تصمیم میگیریم مثلا فلان فیلمبردار که خیلی هم خوب است و کار بلد، تکنیکش به درد این کار نمیخورد و ممکن است آسیب بزند، بنابراین با یک انتخاب مناسب، میتوان موفقیت را تضمین کرد. همه اینها برای آدم درگیری فکری درست میکند.
آقای گیتی جاه از کوچه اقاقیا آمد
سر سریال «کوچه اقاقیا» بود که چند روزی افتخار همکاری با آقای ناصر گیتی جاه را داشتم؛ همیشه وقتی یکسری بازیگران را میبینم که احساس میکنم آن استعداد ناب بازیگری را دارند تا روی که احساس کنم وقتش رسیده، برای تنوع در کارم با آنها همکاری میکنم. به نظرم «خوابم میاد» بهترین موقعیت برای استفاده از ناصر گیتی جاه در نقش پدر رضا بود. الان یکی از مشخصههای خوب کار، حضور ایشان است.
آنهایی که سیمرغ گرفتند و فراموش شدند
آدمی نیستم که بخواهم برای زندگیام برنامه ریزی کنم چون زندگی کردن و خوش گذراندن در حال را به هر چیزی ترجیح میدهم، برای همین خودم هم نمیتوانم حدس بزنم سال بعد در کاری مثل «توفیق اجباری» بازی خواهم کرد یا قرار است فیلمی بسازم که به واسطهاش ۲ ماه با عواملمان فقط خوش بگذرانیم! با همه این تفاسیر، این در ذهنم هست که روند خوب امروزم را برای سال بعد هم نگه دارم تا اتفاقاهای بهتری برایم بیفتد. بله، سیمرغ یا جوایزی از این دست باعث دردسر خیلی از بازیگرها شده، نمیتوانم نام کسی را ببرم چون شاید باعث دلخوری این بازیگر شود اما طیف بسیار زیادی از بازیگرانمان بودهاند که بعد از دریافت سیمرغ و وسواسهای بیش از حدی که در انتخاب کارها برای خودشان اعمال کردهاند، خیلی وقت از خاطر همه فراموش شدهاند! بسیاری از این آدمها چون ابتدای راهشان بوده و با کار خوب شروع کردهاند و خواستهاند با واسواس خاصی جلو بروند، ترمزشان کشیده شده و برای همیشه از دور خارج شدهاند!
از هیچ کس مشاوره نمیگیرم اما به همه مشاوره میدهم!
متاسفانه هیچ وقت برای کارهایی که تصمیم دارم بسازم از کسی مشاوره نمیگیرم و یک جورهایی آدم خودرایی هستم اما همیشه سعی میکنم به دیگران برای کارهایشان مشاوره بدهم. البته این خصوصیت، فقط هنگام انتخاب بازیگر و سایر عوامل وجود دارد وگرنه وقتی کار شروع میشود، از تک تک نظرات و پیشنهادات بازیگران و دیگر عوامل نهایت استفاده را میکنم. اصلا هم بهم برنمی خورد یک نفر هنگام کار نظر بدهد چون همیشه بهترین اتفاقها در همین گفتوگوها و ردوبدل کردن نظرها رخ میدهد. شاید نصف اتفاقهای خوب همین فیلم «خوابم میاد»، به من تعلق نداشته باشد! چون حین کار مدام پیشنهاداتی مطرح میشد که اگر احساس میکردم خوب است، در اجرا خوب درمی آوردمش.
دوست داشتم در «درباره الی…» بازی کنم
چند جا بدون هیچ تعارفی گفتهام دوست داشتم در «درباره الی…» اصغر فرهادی بازی میکردم یا همیشه به بازیهای درخشان مرحوم خسرو شکیبایی غبطه خوردهام. خسرو شکیبایی به خاطر شخصیت وجودیاش خیلی خاص بود. همیشه یاد گرفتهام از ایشان و دیگران چیزهای خوب وجودشان را بیرون بکشم و به خودم اضافه کنم تا یکی شوم مثل خودشان.
خودم هم میدانم دیگر آن رضای سابق نیستم
الان که نگاه میکنم، به نظرم وقتی جوانتر بودم، مثلا در دوران
دانشجویی، خیلی انسان بهتری بودم! حتی «خوابم میاد» هم فیلمی بود در ستایش
درستکاری که شخصیتی به نام رضا تا به حال در زندگیاش خلاف نکرده و چون
درستکار است، باید آخر فیلم بمیرد! بعید است در یک فیلم کمدی ببینیم شخصیت
اصلیاش بمیرد! به نظرم در این شرایط اگر بخواهی زنده بمانی یا باید تیز
هوش. این نفکرات، نتیجه اتفاقها و شرایطی است که در زندگیام با آن روبه
رو شدهام، خودم هم میدانم آن رضای قدیم نیستم! معلوم است که دوست داشتم
همان شکلی بودم. اصلا انگار انسان از وقتی متولد میشود، هر چه جلوتر
میرود خصوصیات خویش از او کم میشوند! زندگی مانند جادهای میماند که
ابتدایش انسان بار خوب و ارزشمندی با خود به همراه دارد اما طی مسیر مجبور
میشود بارش را مدام این ور و آنور جاده خرج کند و زمین بگذارد. راستگویی،
درستکاری، سالم بودن، اخلاقیات و… از آن خصوصیتا مهمی هستند که حین راه از
انسان کم میشوند.
وقتی ازدواج میکنی باید خودت را اصلاح کنی
واقعا به آن دیالوگی که در «بیخود و بیجهت» میگویم (همه مشکلات از خانمها سرچشمه میگیرد) اعتقادی ندارم اما در داستان فیلم میبینیم همه دردسرها به خاطر آن هاست! اگر محسن (نام کاراکتری که عطاران در فیلم بازی کرده) و دوستش (احمد مهرانفر) را رها کنی، دوست دارند در آن شرایط سخت اسباب کشی پارک بروند و خوش بگذرانند! اما فسلسفه ازدواج این است که دیگر تنها نیستی و نمیتوانی هر تصمیمی دلت میخواهد بگیری و هر طور دوست داری رفتار کنی! وقتی ازدواج میکنی، دیگر نصفی از وجود یک نفر دیگر هم هستی. فرضا اگر مردی بیخیال است و همسری با خصوصیات بر عکس خودش دارد، باید سعی کند حواسش به خصوصیات همسرش باشد و به خاطر آنها هم که شده، خودش را اصلاح کند، در غیر این صورت جدا شوند، بهتر است!
فیلم های سینمایی عطاران
۱۳۹۶ مصادره
۱۳۹۶ توفیق اجباری ۲
۱۳۹۶ ما شما را دوست داریم خانم یایا
۱۳۹۶ هزارپا
۱۳۹۵ نهنگ عنبر 2 سلکشن رؤیا
۱۳۹۴ آبنبات چوبی
۱۳۹۴ دراکولا
۱۳۹۴ من سالوادور نیستم
۱۳۹۳ گینس
۱۳۹۳ نهنگ عنبر
۱۳۹۲ کلاشینکف
۱۳۹۲ رد کارپت
۱۳۹۲ طبقه حساس
۱۳۹۲ استراحت مطلق
۱۳۹۱ آینه شمعدون
۱۳۹۱ دهلیز
۱۳۹۱ چه خوبه که برگشتی
۱۳۹۰ بیخود و بیجهت
۱۳۹۰ خوابم میآد
۱۳۸۹ سه درجه تب
۱۳۸۹ اسب حیوان نجیبی است
۱۳۸۹ اخلاقتو خوب کن
۱۳۸۹ هرچی خدا بخواد
۱۳۸۹ ورود آقایان ممنوع
۱۳۸۸ بعد از ظهر سگی سگی
۱۳۸۸ از ما بهترون
۱۳۸۸ نیش زنبور
۱۳۸۷ آقای هفت رنگ
۱۳۸۷ صندلی خالی
۱۳۸۷ هفت و پنج دقیقه
۱۳۸۶ تسویه حساب
۱۳۸۶ توفیق اجباری
۱۳۸۶ خروس جنگی
۱۳۸۶ قرنطینه
۱۳۸۶ تیغزن
۱۳۸۵ کلاهی برای باران
۱۳۸۴ هوو
۱۳۸۱ کلاه قرمزی و سروناز
۱۳۷۹ سیندرلا
۱۳۷۶ کلید ازدواج
سریال های رضا عطاران
۱۳۹۲ زندگی در شهر بزرگ
۱۳۹۱ فصل سوم سریال قلب یخی
۱۳۹۱ گپ
۱۳۹۰ نقطه سر خط
۱۳۸۹ موج و صخره
۱۳۸۸ زن بابا
۱۳۸۷ بزنگاه
۱۳۸۶ سه در چهار
۱۳۸۵ ترش و شیرین
۱۳۸۵ کتابفروشی هدهد
۱۳۸۴ متهم گریخت
۱۳۸۳ خانه به دوش
۱۳۸۲ کوچه اقاقیا
۱۳۸۱ دریاییها
۱۳۸۰ زیر آسمان شهر
۱۳۷۹ قطار ابدی
۱۳۷۸ ستاره ها
۱۳۷۸ حرف تو حرف
۱۳۷۷ مجید دلبندم
۱۳۷۶ سیب خنده
۱۳۷۶ سرزمین سبز
۱۳۷۵ دنیای شیرین
۱۳۷۴ سال خوش
۱۳۷۳ ساعت خوش
۱۳۷۲ پرواز ۵۷
۱۳۶۹ بیداران