بهزاد فراهانی

بیوگرافی و زندگینامه

بهزاد فراهانی بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون ایران متولد 1 بهمن 1323 در یکی از روستا های فراهان است و اهل استان مراکزی است و هم اکنون 73 سال سن دارد.

تحصیلات : وی دوره‌هایی از تئاتر را در فرانسه گذراند و در کارگردانی، بازیگری و نویسندگی فارغ‌التحصیل شد.

بهزاد فراهانی فعالیت هنری خود را با بازی در تئاتر آغاز کرد. سپس به سینما روی آورد و با بازی و نگارش فیلمنامه فیلم «تجاوز» به کارگردانی حمید مصداق، به جمع اهالی سینما پیوست. فراهانی سه دهه است که حضوری مستمر در سینما، تلویزیون و تئاتر دارد.

وی پدر گلشیفته و شقایق فراهانی بازیگران زن سینما نیز می باشد و همسر او نیز فهیم رحیم نیا است.

ازدواج و همسر

بهزاد فراهانی با فهیمه رحیم نیا که او هم از بازیگران سینما و تئاتر است ازدواج کرده است و حاصل این ازدواج نیز سه فرزند , دو دختر به نام های شقایق و گلشیفته و یک پسر به نا آذرخش می باشد.

بهزاد فراهانی و همسرش

بهزاد فراهانی با همسرشپسر و دختر بهزاد فراهانی

عکسی از شقایق فراهانی و آذرخش فراهانی فرزندان بهزاد فراهانی


عکس خانوادگی بهزاد فراهانی

عکس خانوادگی بهزاد فراهانی : گلشیفته فراهانی و شقایق فراهانی دختران و مادرشان فهیمه رحیم نیا

دختران بهزاد فراهانی

بهزاد فراهانی و دخترش شقایق فراهانی


گفتگو با بهزاد فراهانی 

بهزاد فراهانی ,بیوگرافی بهزاد فراهانی ,دختر بهزاد فراهانی

بهزاد فراهانی خیلی خیلی زیاد از فراهان می‌گوید. این‌همه نوستالژی که نسبت به فراهان دارید و حس افتخار و بالندگی قطعا فقط بابت ریشه خانوادگی شما در فراهان نیست. کمی از فراهان و دلیل علاقه وافر خودتان به این شهر و مردمش بگویید. 

کتاب «کهن دیار فراهان» در سه جلد نوشته‌ مصطفی زمانی‌نیا کتاب مفصلی درباره فراهان و نخبگان و بزرگان و مردمان این شهر است. آن‌هایی که فکر می‌کنند ما پز می‌دهیم به مثلا امیرکبیرمان، به قائم مقاممان، به فروغ فرخزادمان، به پروین اعتصامی که پدرش آشتیانی است، و… این‌ها باید همین کتاب را بگیرند و بخوانند، آن‌وقت متوجه می‌شوند که چرا فراهان یا ‌اصلا چیست این فراهان که بهزاد فراهانی می‌گوید و کجاست و چرا سه، چهار هزار سال قدمت دارد، چرا سفال هشت هزارساله در بورقان پیدا می‌شود؟ این‌ها در کتاب نهفته است. به‌هرحال هیچ وقت هم یادم نمی‌رود که پدربزرگم که عارفی بود برای خودش، همیشه به من می‌گفت: «هر کس می‌رود تهران که پولدار بشود، بشود، تو داری می‌روی تهران که میرزا بشوی. یادت نرود، من می‌خواهم تو میرزا برگردی، نه پولدار! هر غلطی می‌خوای بکنی بکن، ولی میرزا شو و برگرد.»

برویم سراغ تلویزیون. از سریال امام علی(ع) ساخته داوود میرباقری شروع کنیم. می‌خواهم بدانم بعد از بازی درخشان شما در نقش «معاویه» و سکانس‌های مشترک به‌یادماندنی مرحوم مهدی فتحی که با شما داشتند، چرا دیگر این همکاری با آقای میرباقری ادامه پیدا نکرد؟ به‌خصوص در «مختارنامه» جای خالی شما بسیار محسوس بود. 

من داود را خیلی دوستش دارم. در مورد این‌که چرا بعدش همکاری ما ادامه پیدا نکرد، باید بگویم که توطئه‌ای بود که به وسیله یکی از عوامل فیلم شکل گرفت. این توطئه،‌ توطئه تلخی بود. بعدها داود برای یادگاری من را دعوت کرد که بیا یک نقش کوچک برایمان بازی کن در «مختارنامه» اما وقتی رفتم، دیدم که برنمی‌تابم و به دلم نمی‌نشیند. نه این‌که بخواهم به او بی‌احترامی کنم، نه؛ به دلم نمی‌نشست. این وسط خیلی‌ها هم آتش‌بیار معرکه بودند.

مثلا یک نقاهتی پیش آمد بین پرستویی و میرباقری و او فکر کرد که من در این نقاهت شریک هستم. درست است من رفیق صمیمی پرویز هستم، ولی ربطی ندارد و هر کسی جای خودش. امام علی(ع) برای ما باارزش بود، ولی مسئولان، متاسفانه خیلی کم‌لطفی به من کردند، مثل آقای ق. مثل خیلی‌های دیگرشان که متلک‌گویی‌هایی داشتند راجع به این‌که فراهانی خودش مثل معاویه است که این‌قدر خوب نقشش را بازی کرده!

اصلا هم توجه نکردند که در سریال امام علی(ع) آن‌چه باعث می‌شد مخاطب بزرگی علی را درک کند، خوب بازی کردن نقش معاویه و عمروعاص بود… 

دقیقا. همین‌طور است. فکر کنید من معاویه را سعی کردم خوب بازی کنم. در کنار زنده‌یاد فتحی و فکر می‌کردم بعد از بازی، دوستان مدبر و مدیر به من به چشم معاویه نگاه نمی‌کنند! به چشم یک هنرمندی که خلاق‌تر از این حرف‌ها است، نگاه می‌کنند. متاسفانه اذیت شدم و برای همین هم گفتم که دیگر چنین نقش‌هایی بازی نمی‌کنم. هرجور می‌خواهند تعبیر کنند؛ برای چه این کار را بکنم. من از آن زمان لحظاتی داشتم که قابل تحمل نبود، ولی خب لحظاتی هم داشتم که درخشان بود و متاسفم که فتحی رفت؛ کاش نرفته بود. مثلا یک نمونه‌اش را بگویم که این را چندین بار هم گفته‌ام. من بعد از فوت مهدی فتحی، این مرد بزرگ آسیا، یکی از بزرگ‌ترین بازیگران آسیا؛ ندیدم یکی بیاید بگوید، دختر مهدی فتحی کجاست؟ یک دختر جوان در تهران چه‌کار می‌کند؟ زنده است، مرده است، درس می‌خواند، نمی‌خواند، کجا زندگی می‌کند؟ چی از پدرش مانده است برایش؟

بیوگرافی بهزاد فراهانی

وقتی هم که بود، خیلی اوضاع مالی‌اش نابه‌سامان بود، حالا که دیگر… 

بله دیگر و حالا جالبش این‌جاست تقصیر خود فتحی بود. تقصیر سادگی‌اش. سر کارهای قبلی‌ای که با هم کردیم. مثلا «خانه پدری.» به او گفتم که: «مهدی‌جان، یادت باشد خواستی قرارداد ببندی، با من بروی‌‌ها!» گفت: «باشد.» ولی تنها رفت قرارداد بست و آمد. گفتم: «چقدر بستی؟» گفت: «اینقدر» گفتم: «این که یک چهارم دستمزد تو است.» گفت: «دیگر گفتند همین‌قدر است، ما هم گفتیم باشد. ولش کن بهزاد…» و آن قصه بلند را بازی کرد، با آن بازی درخشان.

من فکر می‌کنم شما پتانسیل بالایی در اجرای نقش‌های کمدی دارید. هرچند که پیشنهادهای کمرنگی در این زمینه داشتید، اما در سریال «کت جادویی» محمد حسین لطیفی یا بهتر از آن در تله‌فیلم «عشق گم‌شده» اسماعیل ‌فلاح‌پور که فیلم به‌اندازه و شیرینی بود، بسیار درخشان بودید و با مهرانه مهین‌ترابی چه زوج خوبی را به نمایش گذاشتید. چرا از این‌گونه نقش‌ها به شما پیشنهاد نمی‌دهند؟ 

خیلی خوشحال هستم که این را دیده‌اید. درست است. اتفاقا فیلم «عشق گم‌شده» را خودم هم خیلی دوست دارم. شاید به خاطر این است که مهرانه را خیلی دوستش دارم. مهرانه خانم یکی از بازیگران قلدر تئاتر ایران است که یک مقدار کم‌لطفی شد در اداره تئاتر سابق نسبت به ایشان و از تئاتر دورش کردند و یک مقدار دلزده‌اش کردند. مهرانه خانم بازیگر خیلی بزرگی است و نتوانست جایگاه خودش را پیدا کند. در این قصه خیلی خوب بود و من این قصه را خیلی دوست داشتم و قصه قشنگی بود و همه گروه خوب کار کردند. ببینید! یک قضیه است که این یک سوءتفاهم و سوءتعبیر شده در سینما. یعنی دوتا است.

یکی‌اش این است که این نسل جوانی که به میدان آمده، می‌ترسد که مثلا بنده پزفروشی کنم و در کارشان چون و چرا بیاورم. درصورتی که نه، این‌گونه نیست. وقتی می‌پذیرم مثلا با شما حتی گفت‌وگو کنم، یعنی به سلایق شما احترام می‌گذارم. من اگر چیزی قشنگ نباشد، می‌گویم آقا این این‌گونه است و انتقاد می‌کنم. برای همین می‌ترسند. فکر می‌کنند من صرف این‌که معلم ساده‌ای هستم، خیلی اذیتشان خواهم کرد، ولی همه کسانی که من را می‌شناسند، می‌دانند که وقتی من کاری را بپذیرم، تمام نیرویم این است که خواسته کارگردان‌ها را برای تبلور آن نقش به کار ببرم. یکی این است و یکی دیگر این‌که انجمن ما بیانیه‌ای صادر کرد که کسانی که از سینما می‌خواهند بیایند در تئاتر بازی کنند، باید قابلیتش را داشته باشند…

بله! بله! دقیقا یادم هست. قضیه بازی مهناز افشار در یک تئاتر بود. به شما تاختند که بنده‌خدا مهناز افشار طفلکی! درصورتی که حالا بعد از گذشت این‌همه مدت و ورود بی‌رویه و بی‌قابلیت سینماگران در تئاتر، به همه ثابت کرد که نگرانی شما چه‌قدر بدون بغض و حرفه‌ای و صحیح بوده است. فلان بازیگری که در سینما به ضرب و زور کارگردان و دستیار و بازیگردان و تدوین و غیره و غیره، این‌قدر ضعیف است، می‌آید و تئاتر را هم خراب می‌کند! 

احسنت. حالا متوجه شدند، اما دیگر چه فایده دارد وقتی این‌قدر سطح بازی‌های تئاتر را پایین کشیدند؟! الغرض! بابت این بیانیه خیلی از سینماگران مرا تحریم کردند و به من نقش ندادند. البته فیلم «خانوم» و «دزد و پری» و چند تای دیگری در این مدت بازی کردم.

اول گفت‌وگو از حضور شما در بزرگداشت عمران صلاحی گفتم، بعد درباره‌ قابلیت شما در اجرای نقش‌های کمدی، حالا می‌خواهم راجع به طنز بیشتر صحبت کنید. طنز که با زمانه امروز خیلی سازگار است و ظاهرا داروی اعجاب‌انگیزی هم شده است. 

یک چیزی می‌گویم که شاید قشنگ‌تر از تعریف من از طنز باشد. بزرگ‌ترین طنزنویس کشور ما از ۵۰ سال پیش تا حالا فریدون تنکابنی بود. من یکی از کسانی هستم که می‌روم به ایشان سَر می‌زنم. فریدون تنکابنی الان در یک مرکز سالمندان بسیار مدرن است که آدم هوس می‌کند که ای کاش من هم می‌رفتم در آن‌جا. یک بانی خاص رئیس آن‌جا شده که ایرانی است و این خانم به‌خاطر ایرانیان ساکن این سالمندان، آشپز ایرانی استخدام کرده، آدم‌های ایرانی استخدام کرده تا آن‌ها خدمت کنند.

وقتی که به فریدون گفتم که: «چه شد، چرا به این‌جا کشیده شد؟» گفت: «به کجا کشیده شد؟ من باید می‌رفتم، مگر غیر از این است؟» گفتم: «آره». گفت: «خب الان این‌جا همه چیز هست؛ خدمتکار هست، غذای خوب هست، کتاب‌خانه هست و هرچه که می‌خواهم، هست؛ من خوشبختم.» بعد چند تا از کتاب‌هایش را به من هدیه کرد و خیلی زود خواندم، دیدم خیلی درخشان است و بسیار زیبا. اما چه‌قدر متاسفم. واقعا متاسفم برای این نسلی که دوربین‌های خوشگل دستشان می‌گیرند که دریغ می‌شود ذهن این‌ها از آدم‌هایی مثل فریدون تنکابنی، از آدم‌هایی مثل ابراهیم مکی و دیگر بزرگان ادبیات و هنر مرز و بوم خودشان.

عکسهای بهزاد فراهانی

خودتان چه‌قدر به حماقت‌ها، خاله‌زنکی‌ها و حواشی اطراف‌تان به طنز نگاه می‌کنید؟ 

من ریشه‌یابی می‌کنم و مجبورم با زیرساخت‌هایش همه این‌ها را کالبدشکافی می‌کنم که چرا فلان ذهنیت برای بعضی‌ها به وجود می‌آید. این ذهنیت ریشه‌دار است. شما اگر بخواهید ریشه‌هایش را پیدا کنید، باید بروید به دهه ۲۰، باید بروید به سال ۱۳۳۲، باید بروید به زمانی که افسران بزرگ میهن‌پرست ما در صف اعدام می‌ایستند سرفرازانه و اعدام می‌شوند. خب چرا آن افسران رفتند شهید شدند؟ این‌ها چیزهایی است که باید آن‌جا پیدایش کرد. ۲۸ مرداد به‌نظر من خیلی چیزهای نهفته دارد که در کشور ما هنوز درک نشده است، همین‌طور الان. ما الان در جنگ عظیمی هستیم. این جنگ، جنگ میهنی است  به نظر من و بعضی‌ها نمی‌فهمندش و درکش نمی‌کنند.

این‌که از مراکش تا آن‌ور پاکستان این جنگ همه‌جا را گرفته است و مردم تنگدست و فقیر را هدف گرفته… این‌که اصلا وجود ناتو در خاورمیانه چه‌کاره است و چه می‌گوید؟ حرفش چیست؟ این‌که گفته شود که چون ایران از این‌ها پشتیبانی می‌کند… اگر فقیر هستند، اگر دست و بالشان بسته است، بله دفاع می‌کند از آن‌ها.

من یاد ویتنام می‌افتم وقتی این را می‌شنوم. آن زمانی که همه جهان به دستور آمریکا، انگلیس و فرانسه هرچه بمب داشتند، می‌آوردند می‌ریختند ویتنام. هرچی بمب داشتند، می‌ریختند، به طوری که الان زارعین ویتنامی هنوزم که هنوز است از مزارعشان بمب بیرون می‌آید. ولی الان در ادبیات ما هم اجازه داده نمی‌شود که بگوییم یک کشوری وجود دارد به‌نام ویتنام و آدم‌های بزرگی هم در مقابل این جنگ ایستادگی کردند. الان در سوریه شما نگاه کنید.

من نمی‌دانم افسران امنیتی فرانسه در آن‌جا چه‌کار می‌کنند. این آقایاردوغان گردن‌کلفت چه می‌گوید در ترکیه؟! این‌ها مسئله است، منتها یک‌سری  عاشقان آمریکا هستند، آن‌هایی که دنبال مدینه فاضله ذهنشان می‌گردند، تایید می‌کنند. چه می‌گوید این عربستان به کمک آمریکا می‌آید بمب می‌ریزد روی سر مردم سوریه. بعد حالا می‌گویند آقای سلیمانی از ایران رفته با ارتش… خب که چی؟! دستش درد نکند. هر کس از من بدش می‌آید، بدش بیاید.

جنگ است دیگر، جنگ با امپریالیسم. بله، اعتقادات و اندیشه‌های من می‌گوید جنگ با امپریالیسم است و ما هدف هستیم. این مسئله‌ای است که می‌گویم نمی‌فهمند که ما هدفیم، کشور ما هدف است و اگر این جنگ کشیده شود در میهنمان، می‌دانید چه می‌شود؟ دوباره تمام کتاب‌خانه‌هایمان از بین می‌رود، دوباره تمام ارزش‌های فرهنگی‌مان نابود می‌شود که دارد می‌شود، دوباره بچه‌هایمان نابود می‌شوند. عشق‌ها خراب می‌شوند، نسل جوان نابود می‌شود. نمی‌فهمند که جنگ یعنی چه. و فکر می‌کنید آمریکایی‌ها تحمل می‌کنند ما را؟! نه، این‌جوری نیست و تحمل نمی‌کنند.

حالا که بحث سیاسی شد. یک انتقاد هم بکنم. بهزاد فراهانی با این حجم از سواد و آگاهی که جهان‌شمول هم هست، چرا باید در سریال‌های محمدرضا ورزی بازی کند؟ 

من آن‌موقعی که در کارهایش بازی کردم، هنوز او را درست نمی‌شناختم که…! بعد این‌که ایشان تبارش برای خطه ماست، مهم بود برایم! من جزو هنرمندهایی هستم که به خاطر یک لقمه نان هم نمی‌روم بازی کنم. دلیل بازی در کارهای ایشان یکی نقش «قائم‌مقام فراهانی» بود و دیگری نقش متفاوت چلنگر که در «ابراهیم خلیل‌الله» داشتم. اما به‌هیچ‌وجه در کارهای اخیرش حاضر به بازی نشدم.

نقش راننده تاکسی در فیلم «سگ‌کشی» بهرام بیضایی با این‌که مکمل است، بسیار مرموز و تاثیرگذار است. درباره همکاری با بیضایی بگویید. 

من شاگرد بیضایی هستم و کارهایش را می‌فهمم، دوستش دارم و به ایشان افتخار می‌کنم. یک‌دیگر را به‌طور متقابل می‌فهمیم و زمینه‌های علایق مشترکی داریم. برای همین همیشه دوست داشتم با او همکاری کنم. چون حاصل این همکاری مثل «سگ‌کشی» قطعا جواب می‌دهد.

چقدر خوب است که هنوز خیلی سوال‌ها هست که می‌شود با خیال راحت از شما پرسید! مثلا آذرخش، پسر شما که چه خوب در «مالاریا»ی پرویز شهبازی بازی کرده بود و کاندیدای سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل  مرد هم شد. آذرخش را برای ادامه بازیگری تشویق می‌کنید؟ 

آذرخش است. چه در نقاشی، چه موسیقی و هر کار دیگری که بکند. اما من کاری به کار شما جوان‌ها ندارم! درباره سینما خودش باید تصمیم بگیرد! به‌نظرم شما جوان‌ها باید بروید هر غلطی می‌خواهید بکنید! من فقط از این‌که قرار است برای فیلمش روی فرش قرمز شیکاگو برود، خوشحال می‌شوم.

موضوع مهاجرت برای هنرمندان انگار مربوط به امروز و دیروز نیست. قرن‌ها پیش مولوی مهاجرت می‌کند. عطار می‌ماند و مغول‌ها او را می‌کشند! شما درباره مهاجرت چه نظری دارید که این روزها بازار داغ‌تری در بین سینماگران و هنرمندان پیدا کرده است؟ 

من چیزی به‌عنوان مهاجرت قبول ندارم، حتی برای آن‌ها که رفته‌اند! درباره‌ خودم اما بگویم که هیچ‌وقت مهاجرت نمی‌کنم. کجا بروم قشنگ‌تر از ایران و مردم ایران پیدا کنم؟! هرکس با من و با ما مشکل دارد، باید مهاجرت کند!

بهزاد فراهانی بعد از سال‌ها فعالیت هنری، چه احساس کمبودی می‌کند؟ دنبال چه چیزی بوده که هنوز به آن نرسیده است؟ 

من باید بنویسم. من اشتباه می‌کنم که کم می‌نویسم. ان‌شاءالله به زودی خواهید دید که اشتباهم را جبران خواهم کرد. کوشش می‌کنم که در کارهای تشکیلاتی کمتر باشم، در کارهای دیگر کمتر باشم و بروم دنبال نویسندگی. قصه‌‌ها و نمایشنامه‌های زیادی دارم برای چاپ.


فیلم های سینمایی بهزاد فراهانی 

پرچم‌های قلعه کاوه
یک وجب از آسمان (فیلم)
تردست (فیلم)
مظفرنامه (فیلم)
زن بدلی (۱۳۸۵)
چپ دست (فیلم) (۱۳۸۴)
قلب‌های ناآرام (۱۳۸۱)

خاکستری (فیلم ۱۳۷۹)
دختری به نام تندر (۱۳۷۹)
سگ کشی (۱۳۷۹)
هفت پرده (۱۳۷۹)
شیدا (۱۳۷۷)
طوطیا (۱۳۷۷)
مهره (۱۳۷۷)
ماه مهربان (۱۳۷۴)
راه افتخار (۱۳۷۳)

دستمزد (۱۳۶۸)
راز کوکب (۱۳۶۸)
بلندی‌های صفر
مار (۱۳۶۶)
گرگ بیزار (۱۳۵۲)
میعادگاه خشم (۱۳۵۰)
نقره داغ (۱۳۵۰)

بهزاد فراهانی ,بیوگرافی بهزاد فراهانی ,دختر بهزاد فراهانی

سریال های بهزاد فراهانی

1396 – سریال سایه بان
1396 – سریال عقیق
1396 – سریال زیر پای مادر

۱۳۹۴ پشت بام تهران
۱۳۹۳ مدینه
۱۳۹۳ تله‌فیلم «یک ماه و ده روز»
۱۳۹۲–۱۳۹۱ ستاره حیات

۱۳۹۱ دختری به نام آهو
۱۳۹۰ تله‌فیلم «آبی، مثل آسمان»
۱۳۸۸–۱۳۸۹ گمشده
۱۳۸۷ جاده در دست تعمیر
۱۳۸۷–۱۳۸۶ پاتوق

۱۳۸۶ تله‌فیلم «عشق گمشده»
۱۳۸۳–۱۳۸۴ روح مهربان
۱۳۸۲ تله‌فیلم «آسفالت»
۱۳۸۲ تله‌تئاتر «پول»

۱۳۸۰ خانه پدری (مجموعه تلویزیونی)
۱۳۷۹ پس از باران
۱۳۷۷–۱۳۷۸ کت جادویی
۱۳۷۷ تله‌تئاتر «همه، پسران من»
۱۳۷۵ به رنگ صدف
۱۳۷۵ قائم‌مقام فراهانی
۱۳۷۴ پشت پرده تخت طاووس
۱۳۷۳–۱۳۷۲ فاصله
۱۳۷۱ قافله این عمر

۱۳۷۰ تله‌تئاتر «واریتهٔ آمریکایی»
۱۳۷۰ امام علی
۱۳۶۹ آلبوم خانوادگی
۱۳۶۷–۱۳۶۹ رعنا

۱۳۶۶–۱۳۶۸ با سلسله حکمت
۱۳۶۷ تله‌تئاتر «یکی از این روزها»
۱۳۶۵–۱۳۶۶ گرگ‌ها
۱۳۵۷ تله‌تئاتر «سنگر»

مطالب مرتبط: